بی مقدمه دلم گرفته است
آسمان هم از شما همیشه راضی است
می روید
بی گناه بی گناه بی گناه
راستی به من نگفته اید
آن طرف کنار لحظه های دور دست
روزهای آسمان چه شکلی است؟
کاش می شد ای فرشته ها
راه خانه ی ستاره را به من نشان دهید
یا که از فراز قلّه های نور
دستی از دعا برای من تکان دهید
راستش دلم
مثل یک نماز بین راه
خسته و شکسته است
او مسافر است
میرود به شهر آفتاب
گرچه راه آفتاب بسته است
کاشکی نمازهای صبح من قضا نمی شدند
دست های من
هیچ وقت از آسمان جدا نمی شدند
ای فرشته ها به دستهای من کمک کنید
دستهای کوچکی که اشتباه میکند
یا به قول مادرم گناه میکنند
بگذریم!
پیچک کنار پنجره
نور ماه را
مثل نردبان گرفت و رفت
آخرش به آسمان رسید
یک سبد ستاره چید
من ولی هنوز هم چقدر کوچکم
ماه، مثل سیب روشنی
روی شاخه های دور آرزو نشسته است
حیف که برای چیدنش
نردبان من شکسته است
دیگر اینکه دیوها
چراغ های کوچه را شکسته اند
هر کجا که میروم
فکر میکنم، در کمین رفت و آمدم نشسته اند
ای فرشته ها که تا همیشه روشنید
یک چراغ هم برای من بیاورید
ای فرشته ها!
ای که دل به حجره های نور بسته اید
ای که پای غصه های من نشسته اید
حرفهای من هنوز ناتمام مانده است
هیچ کس ولی
شعرهای دفتر مرا نخوانده است
با وجود این
بیش از این مزاحم شما نمی شوم
پس خدا همیشه حافظ شما
ای فرشته ها ، فرشته ها ، فرشته ها …….
صفحات: 1· 2