چگونه بفهمیم بنده مقبول درگاه احدیت هستیم ؟
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارق از جام الستش کرده بود
بوسه ای زد بر در درگاه او
پر ز لیلی شد دل پر آه او
گفت یارب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلی را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
حالا خدا به مجنون میگه ؛
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلی ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلی برنیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا ساعت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
مرتضی عبداللهی
تو این شعر میگه خدا همش دنبال این بود که مجنون بفهمه چقدر حواسش بهش هست و منتشر آینه که فقط یک بار صداش کنه تا اجابت بشه اما جایی داریم که باز فردی دیگه اینقدر در خونه خدا رو زده که جوابی بگیره و دریغ از حتی یک کلمه !!
پس تکلیف چیه این وسط باید پاشنه در خونه خدا رو از جا کند یا اینکه بی تفاوت بود و بی محلی داد تا خدا منتظر فقط یک بار صدا کردن باشه و اونوقت دیگه جانم بفرما؟؟؟!!!
دو راهی عجیبی است .
دغدغه یک جوان غیر طلبه و مذهبی معمولی ، که منتظر پاسخی از یک طلبه یا یک فرد مذهبی و مومن است .
پاسخ شما چیست ؟؟
لطفا نگید از سه راه اجابت میشید یا عینا خودش یا اون دنیا بهترش یا رفع بلا !!! که جواب نمیده!!
از حکمت و راضی به رضای خدا بودن هم نگید یا اینکه خدا صدای ناله این بندشو دوست داره !!!
در ضمن عزت نفس نیز در نظر گرفته شودا
پ . ن : نعمتی را که جلوی چشمانمان هست نمی بینیم و بی ارزش می پنداریم و دائما به دنبال آنچه که نیست می گردیم .
برداشت دوم : فداکاری هایی که به چشم نمی آید ، شاید !!!
لطف خدا ، جاری و ساری در لحظه لحظه زندگی است ، اما خواب غفلت چشمانم را ربوده است …
صفحات: 1· 2