وای از غروب عاشورا ....
هرچه گفتیم مکن ای صبح طلوع …..فایده ای نداشت….
طلوع کردی…..
کاش حداقل غروب نمی کردی….
جواب کودکان را چه دهیم…….
حسین جانم برادرم کاش نمی رفتی و زینب(س) را با لشگریان ظلم…..
فاطمه(س) جان ببین چه کردند با دخترت…
یا زینب(س) عاشقان حرمت را مدافع اند….
اینان غیرت عباس(ع) دارند….
اما
من چه کرده ام برایت……
پ . ن : عکس مربوط به بازسازی واقعه عاشورا ، عصر عاشورا ، شهر بسطام توابع شاهرود می باشد ، تمامی اجزای عکس واقعی هستند ، تعیین زاویه عکس به هنر عکاس برمی گردد!
فدای قلبتون یا صاحب الزمان
عکسهای دسته یا عباس شاهرود
دسته عظیم مهدیه شاهرود
دسته عزاداران حسینی مهدیه شاهرود امروز عصر حرکت خواهد کرد.
ضمن دعوت از همه دوستان برای شرکت در مراسم عزاداری، یادمان باشد که از اهداف مهم حماسه عاشورا امر به معروف و نهی از منکر بود.
سلام بر حسین(ع)
نوع پوشش مادر این روزها، نشاندهنده میزان درک ما از این واقعه عظیم است.
کربلا کعبه دلهاست..خدا میداند
سلام علیکم
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
السلام علیک یا ساقی العطاشا و السلام علیک یا ابا عبدالله
روزهای غم انگیزی است
روز های سختیست برای دل دردمندان و دلسوختگان غم مادر پهلو شکسته و حوادثی که پس از شکستن درب خانه ی امیر مهربانی رخ داد…
روایت ها زیاد است که زمانی که درب خانه زبانمال لال موجب فشار بر پهلوی مادر شد …مادر فرزندش را صدا کرد….حسین؟حسن؟خییر مادر نامی را به زبان آورد که این روز ها داغدار غم عمو و جد بزرگوارشان هستند مادر مهدی.عج. را صدا کرد….
چه زیباست داستان این خاندان پاک…
مادر پشت در مهدی را صدا کرد
علی شاید در محراب وقتی چشمانش را روی هم گذاشت امیدش به فرزندش مهدی دلش را گرم کرد
و شاید وقتی جام زهر در دستان کریم اهل بیت بود چشمان معصوم فرزندش مهدی در برابرش تجلی کرد…
و اما حسین .ع.شاید در آن بعد از ظهر تاریک وقتی به خیمه ها نگاه میکرد در دل خود میگفت خواهرم نگران نباش…
روزی پسرم خواهد آمد…و پشت به خانه ی معبود می نهد :
و اذا ظهر منادی ..ینادی انی جدی الحسین قتلوه عطشانا
روز ها گذشت و گذشت و هنوز پرچم یالثاراتش با خون علی اکبر های زمانه با استحکام ایستاده است…
و اکنون در این روزهای عزیز زمان آن رسیده است تا عهدی نهیم با هم به وسعت یک یا حسین …
عهد می نهیم که تا آخرین لحظه که او برایمان مقدر کرده است برای فردایمان از هیچ تلاشی فرو نگذاریم…تلاشمان را با لباس علم و اخلاق و ایمان زیبنده کنیم تا در آینده ای نزدیک شاهد موفقیت ها و به ثمر نشستن تلاشها و رفع مشکلات محرومان باشیم انشاءالله
پس عهد ما باشد پس از عاشورا و با عمل خود به کلام قلب مبارک حضرت ولی عصر.عج. را شاد کنیم و با اذن حضرتش جمعی باشیم در آن ۳۱۳ نفر…
الگوی من حضرت عباس
روز نهم محرم سال ۶۱ هجری قمری
در روز نهم محرمالحرام سال 61 هجرى قمرى، شمر بن ذي الجوشن، با چهار هزار نفر، همراه با نامهاي از ابن زياد به عمر بن سعد مبني بر جنگيدن با امام حسين (ع) و قتل ايشان، براي دومين بار وارد كربلا شد.
عصر روز پنج شنبه نهم محرم، ابن سعد با دستوري كه از ابن زياد دريافت كرده بود، آماده جنگ با امام حسين (ع) شد و لشكر خويش را بانگ زد كه:اي لشكرهاي خدا سوار شويد و شما بهشت بشارت باد. پس جنود او سوار گشته و رو به اصحاب حضرت رو آوردند.
امام حسين (ع) به برادر خود حضرت ابوالفضل (ع) فرمود:
بسوي ايشان برو و از آنان مهلتي بخواه تا كه امشب را صبر كنند و كارزار را به فردا اندازند تا امشب قدري نماز، دعا و استغفار كنم. چه خدا مي داند كه من دوست مي دارم نماز، تلاوت قرآن، كثرت دعا و استغفار را.
و از آن سوي اصحاب عباس (ع) در مقابل آن لشكر توقف نموده بودند و ايشان را موعظه مي كردند تا عباس (ع) برگشت و از ايشان طلب مهلت كرد.
عمرسعد پيامي به حضرت ابوالفضل (ع) داد و گفت: براي آن حضرت كه يك امشب را به شما مهلت مي دهيم. بامدادان اگر سر به فرمان درآوريد شما را به نزد پسر زياد كوچ خواهيم داد وگرنه دست از شما برنخواهيم داشت و فيصله امر را بر ذمت شمشير خواهيم گذاشت. در اين هنگام دو لشكر به آرامگاه خود بازگشتند.
امام حسين (ع) خطاب به يارانشان عاقبت اين واقعه را ترسيم كردند و اهل بيت (ع) و ياران حضرت پس از شنيدن خطبه حضرت از همه چيز جز بهره شهادت در ركاب امام دست برداشتند و در جواب به حضرت از هم پيشي مي گرفتند كه ما هرگز شما را ترك نمي كنيم و بر پيمان و سوگند خويش وفاداريم.
امام چون از هدايت سپاه اموي نااميد شد و دانست كه با او میجنگند رو به اصحاب خود فرمود:
برخيزيد و دور خيمهها گودالي همچون خندق حفر كنيد و در آن آتش افزويد تا با اينان از يك رو درگير شويم. در نقل ديگري آماده است امام حسين (ع) بهسوی اصحاب خود آمده و فرمود مكان خيمهها را به هم نزديك و طنابها را درهم كنند و خود در درون جا میگیرند تا خيام از هر سو بر آنان احاطه كنند مگر از آنسو كه با دشمن روبرو شوند.
طبق روايتي، امام حسين (ع) در اين شب، حضرت علیاکبر (ع) را با سي سوار و بيست پياده فرستاد كه چند مشك آب آوردند. پس اهلبیت (ع) و اصحاب خود را فرمود:
از اين آب بياشاميد كه آخر توشه شماست و وضو سازيد و غسل كنيد و جامههاي خود را بشوييد كه کفنهای شما خواهد بود.
روایتشده كه در آن شب سي و دو نفر از لشكر عمر بن سعد به امام (ع) ملحق شدند و سعادت ملازمت آن حضرت را اختيار كردند.
روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری . ق
در روز هشتم محرمالحرام سال 61 هجرى قمرى با اینکه سپاه امام حسين (ع) در محاصره شديد قرار داشت، اميه بن سعد طايي خود را به ياران امام رساند.
اميه بن سعد طايي از شهداي كربلا به شمار ميآيد و روز عاشورا به نقلي در حمله اول شهيد شد. وي در سواركاري نامي، شجاعي از كوفيان و از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) بوده است و در جنگ صفين نيز حضور داشتند. در اين روز عطش بار ديگر بر همراهان امام (ع) غلبه كرد و عمر بن حجاج به محاصره شريعه فرات مباهات ميكرد و به حضرت زخمزبان ميزد.
ابومخنف از زبيدي نقل كرده كه ميگفت: از عمرو بن حجاج هنگامیکه نزديك اصحاب امام (ع) شد شنيدم ميگفت:اي كوفيان! از ابن زياد و جمع خود دست نكشيد و در كشتن كسي كه از دين بيرون رفته(امام حسين (ع)) و با امام خود يزيد مخالفت ميكند ترديد نكنيد.
امام فرمود:
اي عمرو بن حجاج! آيا مردم را بر من ميشوراني؟ آيا ما از دين خدا بيرون رفتهايم و شما بر دين پايدار ماندهايد؟ هان! به خدا سوگند، آنگاهکه جانهای شما از بدنها مفارقت كنند و بر اين اعمال خود بميريد، درخواهيد يافت كه کدامیک از ما از دين خدا بيرون رفته و چه كسي به سوختن در آتش سزاوارتر است.
با توجه به اينكه عطش بر امام و همراهان غلبه كرده بود، عبدالله بن حصين ازدي بر محاصره فرات فخر ميورزيدند عبدالله بن حصين ازدي كه مرگش در بجيله رخ داد، به رويارويي امام آمده و گفت:
اي حسين! آيا اين آب را نميبيني كه همچون دل آسمان ميدرخشد؟! به خدا سوگند يك قطره از آن را نخواهي چشيد تا تشنهکام بميري!
امام فرمود: خدايا! او را از تشنگي بميران و او را هرگز نيامرز.
حميد بن مسلم ميگويد: پسازآن، او مريض شد و من به عيادتش رفتم سوگند به خدايي كه هيچ معبود به حقي جز او نيست. او را ديدم كه پيوسته آب ميخورد و سيراب نميشد، سپس آن را پس ميداد و دوباره ميآشاميد و سيراب نميشد. بدين گونه بود تا مرد.
در پايان روز هشتم، حضرت سكينه (ع) فرزند اباعبدالله الحسين (ع) ميگويد مهتاب فضاي خيمه امام را روشن كرده بود ديدم پدرم ميان جمعيت ايستاده و خطاب به ياران و همراهان ميفرمايد:
اي مردم! هرکدام از شما كه ميتواند بر تيزي شمشير و ضربات نيزهها صبر كند، با ما قيام نمايد وگرنه از ميان ما برود و خود را نجات دهد.
سخنان امام به پايان نرسيده بود كه ياران همگي صدا زدند سوگند به خدا چنين نخواهيم كرد، بلكه جان، مال، زن و فرزندان خود را فداي تو خواهيم كرد.
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی
یا که جای من از این تیر عسل می خواهی
می شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم
بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم
لااقل بر لبِ من قند بده پیشِ رباب
به لبت حالتِ لبخند بده پیشِ رباب
عمه ات نَشنود این را:کَمَرم درد گرفت
چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت
تیر ای کاش به سویِ پدرت می آمد
صبر می کرد که دندانِ تو در می آمد
صبر می کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری
صبر می کرد که این دفعه کَمی شیر خوری
به لبت حداقل آب ندادند که هیچ
به رویِ دست تو را تاب ندادند که هیچ
خواستی تا بخوری آب پریدی بابا
ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا
خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان
محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان
مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست
نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
هِلهله زودتر از من خبرت را می بُرد
من نبودم لبه ی تیر سرت را می بُرد
بی تعادل شدم از زین پدَرَت می اُفتد
وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می افتد
بوسه بر حلقِ تو باید که از این پس بدهم
کارِ من نیست که قنداق تو را پَس بدهم
????
بندِ قُنداقِ تو را سرخ ندیده بودیم
پیرهن هایِ تو را تازه خریده بودیم
????
عاقبت دادِ مرا تیر در آورد ای وای
حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد ای وای
????
نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده
حرمله نیزه ای انگار به دستم داده
????
درد داری که پُر از چین شده ای بابا جان؟
با سه شعبه تو چه سنگین شده ای بابا جان
????
تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند
خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند
????
به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد
می روم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد
????
روضه هایِ تو مهیب است زبان بسته چه شد
استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد
????
یِک سَرِ تیر گلویِ پسرم را سوزاند
دو سرِ دیگر آن هم جگرم را سوزاند
????
ضَربَش آنقَدر شدید است که پاشید علی
تارِ صوتیِ تو را تیر تراشید علی
????
مادرت دید به رویِ تو عبا اُفتاده
استخوان های گلویَت به صدا اُفتاده
نفس از حنجره یِ پاره کشیدن سخت است
پا برهنه عقبِ بچه دویدن سخت است
چگونه بصیر شویم و باقی بمانیم ؟
صحبتهای ارزشی سخنران دانشگاه علوم پزشکی شاهرود در شب ششم محرم :
خون مظلومون ریخته شود موج خواهد شد
گوهر دین بصیرت است اگر اینگونه نشویم نمی توانیم حسینی باشیم مثل نخ وسط اسکناس که اگر نباشد بی ارزش است ، بصیرت در دین حکم این نخ را دارد ، اگر می خواهید اهل بصیرت باشید اهل تقوی باشید در درجه اول ، اگر اهل تقوا شدی قوه تشخیص حق از باطل پیش روت قرار می گیره
بصیت یعنی داشتن یک قطب نما برای حرکت در اوضاع پیچیده اجتماعی ، چرا که در اوضاع عادی زیاد هنر نیست بصیرت داشتن ، وقتی حق و باطل تفکیکش سخت باشد ، فعتبر و ابصر ، کسی که اهل بصیرت است قبل انجام عملی فکر می کند
چگونه لصیر باقی بمانیم ؟
مرز بین بصیرت و بی بصیرتی امام حسین بودن یا با یزید بودن است
بصیرت یعنی به جایی برسد که بداند در هر زمان تکلیفش چیست !
وقتی متوجه شدی حق چیست باید بدانی چکار انجام دهی
اگر بخواهیم اهل بصیرت شویم باید انتخاب مون انتخاب درستی باشد ، چه فردی چه اجتماعی
دوم برای انتخاب مان شاخص داشته باشیم ، به آن نگاه کنیم تا انتخاب درست باشد ، اهل بیت راهنمای ما در زندگی هستند .
روز هفتم محرم سال ۶۱ هجری.ق
در اين روز عبيدالله بن زياد نامهاي به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهيان خود بين امام حسين (ع) و اصحابش و آب فرات فاصله ايجاد كرده و اجازه نوشيدن حتي يك قطره آب را به امام ندهند، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن نعمان خودداري شد.
عمر بن سعد نيز فوراً عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شريعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسي امام حسين (ع) و يارانش به آب شدند و اين رفتار غيرانساني سه روز قبل از شهادت حضرت صورت گرفت در اين هنگام مردي به نام عبدالله بن حصين ازدي كه از قبيله بجيله بود فرياد برداشت كه اي حسين! اين آب را ديگر سان رنگ آسماني نخواهي ديد! به خدا سوگند كه قطرهاي از آن را نخواهي آشاميد تا از عطش جاندهی!
امام حسين (ع) فرمود: خدايا! او را از تشنگي بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده! حميد بن مسلم ميگويد به خدا سوگند كه پسازاین گفتگو به ديدار او رفتم درحالیکه بيمار بود، قسم به آن خدايي كه جز او پروردگاري نيست، ديدم كه عبدالله بن حصين آنقدر آب ميآشاميد تا شكمش بالا آمد! و باز فرياد ميزد العطش! باز آب ميخورد تا شكمش آماس ميكرد ولي سيراب نميشد و چنين بود تا جان داد.
در اين روز بود كه خبر رسيدن مسلم بن عوسجه كه شبانه از كوفه به كربلا آمده و خود را به سپاه امام رساند، اصحاب و ياران را خوشحال و شادمان كرد مسلم اولين شهيد عاشوراست كه در حمله نخست به شهادت رسيد. پيرمردي بزرگوار از طايفه بنی اسد و از چهرههاي درخشان كوفه و از هواداران اهلبیت (ع) بود از اصحاب پيامبر (ص) و از مسلمانان باسابقه به شمار ميرفت و از آن حضرت هم روایتشده است كه پارسا، شجاع و سواركاري نامي بود.