دل میزنم به دریا
دل میزنم به دریا
پا میذارم تو جاده
راهی میشم دوباره
با پاهای پیاده…
راهی شدم با پای دل، با پای پیاده. دستان خالی. چشمان بارانی.
اینجا کربلای ایران است.
اندیمشک محل ورود رزمندگان برای رسیدن به مناطق جنگی. اینجا بوی عشق می دهد. اینجا قدمگاه عشاق الحسین علیه السلام است. قطعا مهدی فاطمه برای بدرقه سربازانش اینجا سر زده است.
زائران گروه گروه در ساعات مختلف شب از شهرهای مختلف استان وارد اردوگاه می شوند. برخی شام میل نموده و به سمت استراحتگاه ها هدایت می شوند و برخی برای اقامه نماز و صرف شام راهی حسینیه اردوگاه.
از حسینیه که خارج می شوند، از سعادت ارتباط با مزار شهدای گمنام نمادین و معراج الشهدا بهره مند می شوند. نمادین البته، برای آنانکه با چشم سر آمده اند! چرا که جای جای خاک این مکان مقدس مملو است از حضور شهدا. چرا که ما ایمان داریم؛ شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان “عند ربهم یزرقون” هستند.
لحظات آخر شب نواهای پخش شده از کاروان های استان های مختلف در تاریکی و سوسو نور چراغ ها از دور، تو را به شب های عملیات و زمزمه های شبانه شهدا با معشوق حقیقی، می برد. آری اینجا قطعه ای از بهشت است که لابلای روزمره گی ها و زیبای های ظاهری دنیایمان به فراموشی سپرده شده است.
چه خوب خواهد بود سالی که با جذبه نگاه شما و آتش عشقتان آغاز گردد.
ای شهدا
ای شهدا
اگه که قلبمو شیدا کردم
اگه که چشمامو دریا کردم
من با هزار امید اینجا هستم
گمشدمو شاید پیدا کردم
سفرنامه راهیان نور به قلم بنت الهدی اشرفی، قسمت دوم.