شهید عباس دوران
ماهیت مسابقه در دین ما
شما برای چه به مسجد میروید؟
برای اینکه مسابقه را ببرید.
برای چه حزب اللهی میشوید؟
برای چه جهاد فیسبیل الله میکنی؟
برای چه درس میخوانی؟
متاسفانه این ذهنیت «مسابقه» از دین ما گرفته شده است.
سخت هم بود که این گرفته شود، ولی این زحمت کشیده شده است.
متأسفانه در آموزش و پرورش، یک دین انفعالی به جوانها یاد داده میشود.
بنده خواستم که دوستان کلّ درسهای آموزش و پرورش را مرور کنند که ببینم این تقسیم سهگانه قرآنی سوره واقعه به جوانهای ما معرفی میشود؟
نه فقط این تقسیم سهگانه، بلکه ذهنیت مسابقه در دینداری به جوانهای ما داده میشود ؟
رعایت قوانین راهنمایی رانندگی ، نیاز به ذهنیت مسابقه ندارد؛ شما خطا نکن، جریمه نمیشوی !
مدتی خطا نکن ، جریمه نشوی، احتمالاً گفتهاند به رانندگانی که خطا در پروندهشان ندارد، تشویقیهایی هم میدهند.
ولی مسابقه نیست.
شما در خیابان راه میروید ، مسابقه نیست ، فقط باید مقررات را رعایت کنید.
ولی دین اینگونه نیست؛ دین مسابقه است.
دین مؤمنین را با هم مقایسه میکند
امام صادق(ع) میفرماید: خدا مؤمنین را به مسابقه دعوت کرده است، مانند اسبان مسابقه در میدان مسابقه(کافی/2/40)
پای حرفم ایستاده ام
پای فرزندان علی (ع) در میان باشد
هم با پوشیدن چادر جهاد می کنم
و هم خودم بند پوتین هایت را می بندم
ماجرای حضور ملکهها در ایران چیست؟!
حتما شما هم مانتوها و لباس هایی که روی آنها با حروف انگلیسی بزرگ «queen» و «king» حک شده است را دیدهاید. ماجرای این لباس ها چیست و چرا این همه در بازار مشتری پیدا کرده است؟
keep calm and carry on
احتمالا این عبارت برای شما آشنا باشد و اگر بر روی مانتوهای دخترانه و تیشرت های پسرانه آن را ندیده باشید، حتما در شبکه های اجتماعی با موج طنز آن روبهرو شدهاید؛ اما احتمالا ندانید که این عبارت تاریخچهای به قدمت جنگ جهانی دوم دارد. مثل هر مدِ تازه واردی که بدون شناخت وارد کشور میشود و سریع فراگیر میشد، این مد و لباس هم خیلی زود پخش شد تا جایی که به اشتباه im queen بر تن پسرها نشست و king شد طرح روی مانتوهای دخترانه! حالا اصل این جمله یعنی چه و از کجا آمده است؟ آیا این جمله هم مثل هزاران عبارات لاتین است که بدسلیقگیِ برخی آن را مهمان لباسها ما کرده یا پشت آن قصهای وجود دارد؟
kcco❗️❗️❗️
مخفف عبارتی است که این روزها روی لباس برخی دختران و پسرها نقش بسته و اگر از هر کدام از آنها معنای این پیام را بپرسید، شاید خیلی معنی آن را به درستی ندانند. ماجرا از این قرار است که در دوران جنگ جهانی دوم دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیس مجموعهای پوستر طراحی و توزیع میکند که در آنها پیام هایی از طرف جورج ششم پادشاه این کشور با هدف روحیه دادن به مردم و سربازانِ در حال جنگ حک شده است. بالای این پوسترها هم به نشانه پادشاه انگلیس عکس یک تاج سلطنتی طراحی شده است. پوسترهای اول و دوم این مجموعه پوستر ۲۰تایی چاپ و در سطح گستردهای هم توزیع میشود؛ اما سومین پوستر این مجموعه هیچ وقت رسانهای نمیشود؛ چرا که برای زمانی پیشبینی شده بود که خاک انگلیس اشغال شده باشد تا این پوستر به سربازان روحیه برای ادامه دادن بدهد. پوستری که روی آن نوشته شده بود: «آرام باشید و ادامه دهید.»
موج kcco در جهان
سالها بعد زن و شوهری که در یک کتابفروشی کار میکردند، یکی از این پوسترها را در جعبهای از کتابهای قدیمی پیدا میکنند و از آن خوششان میآید. آنها پوستر را قاب کرده و روی دیوار کتابفروشی خود نصب میکنند. در سالهای بعد آنها فهمیدند که مشتریان هم به این پوستر علاقهمند هستند و برخی میخواهند آن را بخرند، پس شروع به چاپ از روی این پوستر کردند.از سال ۲۰۰۰ به بعد این پوستر به طرز چشمگیری در دنیا معروف میشود و اخبار تلویزیونی و مقالههای مطبوعات این جمله را نقل میکنند. رواج این پوسترها به نحوی بود که جمله اول آن نوشته می شد و بقیه آن به سلیقه فرد بستگی داشت. مثلا می توانی بنویسی آرام باش و قهوه بخور یا آرام باش؛ امروز تولد من است، آرام باشید من یک ملکه هستم و غیره.
الان با گذشت سال ها از این اتفاق، هنوز تب «آرام باشید» پایین نیامده و در دنیا طرفداران خود را دارد. جالب است بدانید حتی سایتی با همین عنوان وجود دارد که این امکان را به مشتریهای خود میدهد که روی هر کالایی به سلیقه خود جمله مورد نظرش را بعد از «آرام باش» حک کند.
مانتوهای عجیب و غریب از کجا وارد ایران میشوند؟!!!
سالهاست که از رواج این مد در اروپا میگذرد و موج آن تازه به کشور ما رسیده است. طبق گفته یک تولیدکننده مانتو ، در روزهای پایانی سال گذشته تمام این مانتوها وارداتی بودند که بعد از مدتی در بازار با اقبال روبهرو شدند. تولیدکنندگان هم با توجه به ذائقه مردم، محصولات خود را بر این اساس سمت و سو دادند و پس از مدتی خود هم شروع به تولید کردند و هر کدام به سلیقه خود جمله روی مانتوها، را عوض کردند و در این میان برخی جمله اصلی را حذف و queen و king را به فرض آخرین مد اروپا روی لباسها حک کردند و برخی هم هم با خیال ملکه و شاهزاده بودن این لباسها را بر تن کردند! برای همین بعید نیست روی تیشرتهای مردانه هم کلمه «ملکه هستم» را ببینید. باز هم به گفته یکی از تولیدکنندگان، از دلایلی که این مانتوها شایع شدهاند، عدم برخورد جدی و ممیزی برای تولیدکنندگان است. پیش از این اداره کل اماکن عمومی نیروی انتظامی نسبت به تولید چنین لباسهایی واکنش نشان میداد؛ اما الان با توجه به بلند بودن این مانتوها و همچنین حساسیت روی مقوله گشت ارشاد، نظارت و سختگیری کمتری روی این تولیدکنندگان اعمال میشود همین باعث میشود در خیابانها با مانتوهایی شبیه به بیلبوردهای تبلیغاتی روبهرو شویم. مانتوهایی که با هزینههای ناچیزی، صاحبان خود را ملکه میکنند…..
و
اما آیا زمانش نرسیده که لباس هایمان را متناسب با فرهنگ دینیمان وخلاقیت ذاتی هنرایرانی اسلامی که در دنیا زبان زد است ،با قیمت مناسب در حد وسع طبقه متوسط جامعه طراحی کنیم؟!
سلامی گرم از راهی دور به محضر مولایم
سلام من در روز چهارشنبه به محضر مولایم علی بن موسی الرضا علیه السلام
یا علی بن موسی الرضا ( علیه السلام )
مال و منال و قیمت و شوکت نخواستیم
از محضر تو غیر محبت نخواستیم
باب الجواد و پنجره فولاد شاهدند
ما از کسی به غیر تو حاجت نخواستیم
میرزا ابوالقاسم خان پسر علیخان تهرانی سالها در یکی از حجره های فوقانی سرای محمدیه مشهد مقدس اقامت داشت و به قرائت و عبادت به سر می برد و مدتها با منمؤلف انس و الفت داشت؛ عاقبت در همان حجره در چهارم محرم سال 1365 ه ق از دنیا رفت و در صحن نو دفن شد.م
روزی به من گفت: کرامتی از حضرت رضا علیه السلام به یاد دارم که آن شفای میرزا آقاسی، توپچی اداره ژاندامری است بدین شرح:
که او با پنج نفر از توپچیان مأمور می شود که یک گاری فشنگ باروت به رشت ببرند؛ وی و همراهانش پس از خروج از مشهد، ناگهان آتش سیگار یکی از همراهان به صندوق باروت رسیده، فوراً آتش می گیرد؛ بلافاصله سه نفر از آنان هلاک و دیگران زخمی می شوند.
خود میرزا آقاسی گفت: من یک مرتبه ملتفت شدم، دیدم قوه باروت مرا حرکت داده،ده دوازده زرع به خط مستقیم بالا برد و فرود آورد و گوشها و رگهای پاهای من تا پاشنه پا تمامی سوخت؛ بلافاصله مرا به مریضخانه لشکر بردند و حدود یک ماه مشغول معالجه من شدند و سپس از آنجا به بیمارستان امام رضا علیه السلام بردند و شش ماه هم در آنجا تحت معالجه قرار دادند، تا اینکه جراحت و چرک آمدن برطرف شد؛اما قدرت حرکت نداشتم زیرا رگها بکلی سوخته بود.
شبی در حال گریه و زاری و دل شکستگی به حضرت رضا علیه السلام توجه کرده، عرض کردم: یا بن رسول الله علیه السلام من سیدی از خانواده شما هستم؛ آخر شما نباید به داد من بیچاره برسید؟
پس از گریه و زاری بسیار خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم که سید بزرگواری نزد من آمده، فرمود: میرزا آقا! حالت چطور است؟ همینکه این اظهار مرحمت را نمود فوراً دستش را گرفته عرض کردم: شما کیستید که احوال مرا می پرسید؟
آیا اهل سبزواری یا از خویشان من؟
فرمود: می خواهی چه کنی؟ من هر که هستم؟ آمده ام احوالت را بپرسم؛ عرض کردم: می خواهم شما را بشناسم؛ چرا تا کنون هیچ کس احوال مرا نمی پرسیده است؟ فرمود: تو به که متوسل شده ای؟ گفتم: به حضرت رضا علیه السلام.
فرمود: من همانم.
گفتم: آخر ببینید که به چه روز و چه حالی افتاده ام؛ و از هر دو پا شل شده ام و نمی توانم حرکت کنم.
فرمود: پایت را بیاور تا ببینم؛ پس دست مبارک خود را از بالای یک پای من تا پاشنه پا کشید و بعد از آن پای دیگر را به همین نحو مسح نمود و من در خواب حس کردم که روح تازه ای به پای من آمد؛ بیدار شدم و فهمیدم که شست پایم حرکت می کند با تعجب با خود گفتم: آیا می شود که همه پای من حرکت کند؟ پاهایم را حرکت دادم احساس کردم که دردش برطرف شده و بخوبی می توانم آن را حرکت دهم؛ و یقین دانستم که خوابم از رؤیاهای صادقه است و حضرت رضا علیه السلام به من شفا عنایت فرموده است.
1- پنجاه و سه داستان از کرامات حضرت رضا علیه السلام ، موسی خسروی
تواضع مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه در مقابل پدر
مرحوم شیخ عباس قمى نویسنده کتاب مفاتیح الجنان در خاطرات خود برای پسرش آورده است كه:
وقتى كتاب منازل الاخرة را نوشته و به چاپ رساندم ، در قم شخصى بود به نام «عبدالرزاق مسأله گو» كه همیشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه علیها سلام احکام شرعی را برای مردم مى گفت.
مرحوم پدرم «كربلائى محمد رضا» از علاقه مندان منبر شیخ عبدالرزاق بود به حدى كه هر روز در مجلس او حاضر مى شد و شیخ هم بعد از مسأله گفتن، كتاب منازل الاخرٍة مرا مى گشود و از آن براى شنوندگان و حاضران از روایات و احادیث آن مى خواند.
روزى پدرم به خانه آمد و مرا صدا زد و گفت: شیخ عباس! كاش مثل عبدالرزاقِ مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و از این كتاب كه او براى ما مى خواند، تو هم مى خواندى…
چند بار خواستم بگویم پدرجان! این كتاب از آثار و تألیفات من است اما هر بار خوددارى كردم و چیزى نگفتم و فقط عرض كردم دعا بفرمائید خداوند توفیقى مرحمت نماید.1
1- مفاخر اسلام، علی دوانی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج11، ص360.
به این عکسها خیره شو
حجاب یعنی
بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا
در ظاهر اگرچه زن ولی بی تردید
مردانه دفاع کرده از خون شهید
ماه است و به سر گرفته چادر یعنی
پنهان شده در دل صدف مروارید
شهر ری با ناله عشاق مولا آشناست
بر دل هر ذره ای فرمانروایی می کنی
شهریاری و به شهر ری خدایی می کنی
یک سوال از محضرت دارم عزیز مجتبی
این شب جمعه مرا هم کربلایی می کنی ؟1
حضرت عبدالعظيم (ع) از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي (ع) است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت مي رسد. ولادت با سعادت حضرت عبدالعظيم(ع) در شهر مقدّس مدينه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم يعني امام موسي کاظم (ع)، امام رضا(ع)، امام محمّدتقي (ع) و امام عليّ النّقي (ع) مقارن بوده و احاديث فراواني از آنان روايت کرده است .از آنجا که از ايشان از نوادگان حضرت امام حسن مجتبي (ع)است به حسني شهرت يافته است.
حضرت عبدالعظيم الحسني (ع) از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمّه معصومين(ع) و از چهره هاي بارز و محبوب و مورد اعتماد ، نزد اهل بيت عصمت (ع) و پيروان آنان بود و در مسايل دين، آگاه و به معارف مذهبي و احکام قرآن، شناخت و معرفتي وافر داشت. ستايشهايي که ائمّه معصومين عليهم السّلام از وي به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصيّت علمي و مورد اعتماد اوست.
زمينه هاي مهاجرت حضرت عبدالعظيم (ع) از مدينه به ري و سکونت در غربت را بايد در اوضاع سياسي و اجتماعي آن عصر جستجو کرد. ديدار حضرت عبدالعظيم (ع) در سامرا با حضرت امام هادي (ع) به خليفه گزارش داده شد و دستور تعقيب و دستگيري وي صادر گشت، او نيز براي مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان مي کرد و در شهرهاي مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد.
مي کرد و شهر به شهر مي گشت تا به ري رسيد. از همان سالها ري يکي از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعيّت خاصّي پيدا کرد . در ري ، هم اهل سنّت و هم از پيروان اهل بيت(ع) زندگي مي کردند و قسمت جنوبي و جنوب غربي شهر ري ، بيشتر محلّ سکونت شيعيان بود .
حضرت عبدالعظيم (ع)ميان شيعيان شهرري بسيار ارجمند بود و پاسخگويي به مسايل شرعي و حلّ مشکلات مذهبي آنان را برعهده داشت. روزهاي پاياني عمر پربرکت حضرت عبدالعظيم (ع) با بيماري او همراه بود، خبر درگذشت اين نواده رسول اکرم(ص) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه هاي سياه پوشيدند و پيکر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخي مورّخان در هنگام غسل، در جيب پيراهن او کاغذي يافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود.
( معروف و مشهور بين علما اين است كه آن حضرت، در ري بيمار شد و در اثر بيماري رحلت كرد و برخي را عقيده بر اين است كه آن حضرت را عوامل معتز بالله به شهادت رسانده اند.2
شهر ري با ناله ي عُشّاق مولا آشناست
جاي جايش مركز دارالشّفاي اولياست
در حريم قدسي عبدالكريمم اين دلم
زائر ذرّيه ي پاك امام مجتبي ست
هر شب جمعه ميان مرقد عبدالعظيم
اين دل من ميهمان روضه ي خون خداست
زائر قبر تو آقا نينوايي مي شود
خادم كوي تو مولا، خادم كربُبلاست 3
1- جعفر ابوالفتحی
2- التذكره العطيه، ص 217 ، زندگاني حضرت عبدالعظيم، محمد رازي، ص 96 و امامزادگان معتبر ايران، سيد عزيزاله امامت، ص 13 .
3- اصغر چرمی
تعداد کم آیات حجاب در قرآن، دلیل کم اهمیتی حجاب است!!!!
ببین خانم فکر نکن من بدون هیچ مطالعه ای دارم در این مورد باهات بحث می کنم من خودم در این مورد تحقیق کردم و می دونم که به جز چند ایه در هیچ کجای قرآن امر به حجاب نشده اون هم با اون تفاصیلی که شما محجبه ها می کنین مثل اینکه گردی صورت و کفین فقط باید پیدا باشه و حتی یک تار موهم نباید از روسری بیرون باشه، یا این نکته که برجستگی های بدن پیدا نباشه به نظرم اینا رو دیگه خودتون به دین اضافه کردید و همش یه مشت اعتقادات من دراوردیه!!!!
تعداد کم آیات حجاب در قرآن، دلیل کم اهمیتی حجاب است!!!!
چند روز پیش داخل مترو بودم که صحبت های دو تا دختر جوان توجهم رو جلب کرد ؛ علت این جلب توجه، تفاوت شدید ظاهری بین این دو دختر بود وبحثی که در ارتباط با حجاب بین این دونفر به وجود آمده بود، از ابتدا در جریان صحبتهایشان قرار نگرفتم ولی انگار واقعا یه مناظره علمی بینشون به وجود آمده بود و همه خانم های کنار من هم انگار که بخوان پخش زنده این مناظره رو ببین ساکت گوش می کردند از صحبت هایشان متوجه شدم اسم یکی سونیا و دیگری زهراست و مناظره ای که به نظرم جالب اومد و من هم مثل بقیه خانم ها گوش دادم تا ببینم این مناظره جدی به کجا می رسه:
به جز چند ایه در هیچ کجای قرآن امر به حجاب نشده
سونیا : نه شما یه لحظه صبر کن یه سوال دارم دوست دارم بی تعصب به سوالم جواب بدی
زهرا: بفرما گلم در خدمتم
-شما قائل به این هستید که حجاب و پوشش یه امر واجبه و فرد متخلف گرفتار عذاب الهی میشه درسته
-بله گلم دقیقا
خوب از کجا اینقدر مطمئن هستید که با کسانی که بی حجاب وارد جامعه بشوند اینطور سخت برخورد کرده و حتی گاهی کار به بازداشت هم میرسه؟!
زهرا: عزیز جان این یه امر الهی هست که توی قران هم در چند آیه از اون نام برده شده و خداوند مستقیما در این ایات امر به حجاب کرده …..
با مراجعه به لینک زیر متن کامل و جالب این مطلب را مطالعه فرمایید :