مي دونم بد موقعي براي قصه شنيدنه، ولي من مي خوام براتون يه قصه بگم !
....
وقت زيادي ازتون نمي گيرم :
يكي بود يكي نبود، يه شهري بود خوش قد و بالا، آدمايي داشت محكم و قرص، ایام ایام جشن بود. جشن غیرت، همه تو اوج شادی بودن که یهو یه غول به این شهر حمله…
بیشتر »