باید امشب بروم
18 آذر 1395
مهدى بیا كه رفتنیَم، راهِ چاره نیست
جُز تو، به آسمان ولایت ستاره نیست
آبى به كامِ خُشكِ منِ تشنه لب رسان
در كارِ خِیر، حاجتِ هیچ اِستخاره نیست
بِنشین كنارِ بسترم اى میوه ى دِلَم
فُرصت به قَدرِ دیدنِ رویت دوباره نیست
آه از دَمى كه حضرتِ حیدر به خانه دید
در گوشِ مادرم اثر از گوشواره نیست
مهدى بِدان كه بِینِ مُصیباتِ كربلا
جانسوزتر زِ حَلقِ پاره ى آن شیرخواره نیست
جَدّ غَریبِ من، بَدَنَش پاره پاره شُد
امّا بِه گِردِ من خَبَرى از سَواره نیست
سعید خرازی
یا اباالمهدی
به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت
دل «شکسته» زائر «دخیل» می گردد