حوادث غیر مترقبه در سفر !!!
روز ورود به نجف ، پس از اولین و تنهاترین تفتیش برای ورود به شبستان حضرت زهرا سلام الله علیها ، چون بیشتر افراد کوله پشتی داشتند ، تعدادی از خادمان کوله پشتی ها را مجزا تفتیش می کردند ، دوست عزیز و همراه مهربان و همیشگی من در این سفر برای کمک به من و بستن و زیپ کیفم و اینکه زودتر از محل خارج بشیم اومد سمت من ، یهو دیدم زیپ تو دستش ولی کیف نه ! زیپ اصلی و قسمت بزرگ کوله در رفت !!!
من و موندم و کلی وسیله ، البته اصلا ناراحت نشدم ، می دونستم خاطره می شه !
بعد از اسکان و زیارت ، روز دوم تصمیم گرفتیم بریم دنبال خرید یک کوله پشتی جایگزین ، ولی چه غوغایی بود .
از دو خروجی ، فقط یکی برای تردد باز بود و جمعیت بهم فشرده و زیاد ، من و دوست عزیزم به علت ازدحام ، روی پله یکی از مغازه ها متوقف شدیم تا وقتی جمعیت کم شد حرکت کنیم ، اما ماشاالله تمومی نداشت ! تا اینکه یک هموطن ، یک برادر غیور ایرانی به کمکمون رسید ، برادر مهربون گفتن ؛ آبجی می خواهید کمکتون کنم ، ما هم فقط سر تکون دادیم ، ایشون به دوستشون گفتن : مهدی برو جلو ، من و دوستم پشت سر آقا مهدی و داداش گلمون هم پشت سر ما ، دیوار دفاعی با کوله هاشون درست کردن و ما رد شدیم .
خدا خیرشون بده ، ان شاالله هرجا هستن سلامت باشن .
به قول استادمون کی گفته فردین مرده ؟؟!!!
البته غیرت علی وار یک بچه شیعه قطعا دلیلی محکم تر و توصیفی زیباتر برای این حرکت خواهد بود .
گرچه کوله ای که خریدم تا آخر سفر به سختی دووم آورد ولی بهم ثابت کرد ، غیرت و مردانگی ویژگی قابل تحسینی است که فقط و فقط در بین مردمان کشور عزیزم ایران دیده می شود .
وطنم پاره تنم