دروغ وعده
04 آذر 1393
پادشاه دریک شب زمستانی به یکی از نگهبان ها گفت: سردت نیست؟
گفت: عادت دارم
پادشاه گفت: می گویم برایت لباس گرم بیاورند….
تمام شب پادشاه از وعده خود فراموش کرده بود…
صبح جنازه نگهبان را پیدا کردند که روی دیوار قصر نوشته بود:
” به سرما عادت داشتم وعده لباس گرمت مرا از پا درآورد”