دل شکسته
اگر انسانی خاضع شد ، فروتن شد ، دل شکسته شد و از همه جا نا امید شد و تنها پناهگاه خود را خدای مهربان دید ؛
بداند که پاک و زلال شده و خداوند همدم اوست ؛
زیرا در روایات آمده است :
«انا عِندَ المُنکَسِرة قُلوبُهم » 1
من در نزد قلب های شکسته هستم .
1- بحار الانوار ، ج 49 ، ص 127
2- حجت الاسلام و المسلمین حسینی قمی
شیرینی آخرت
دنیا با شهوات و آخرت با سختی ها پوشانده شده است ، دنیا اولش شادی و آخرش غصه است ولی آخرت غمش اول و شادی اش آخر است.
امور اخروی را اول با بی میلی انجام می دهیم ولی بعد که شیرینی اش معلوم شد ، اشتیاق پیدا می کنیم .
آخرت مثل گل است ، اگر دست دراز کنی و بخواهی آن را بچینی ، اول خار آن را آزارت می دهد ، ولی بعد بوی خوش آن تو را شاد کرده و غم خار را هم از یاد می بری .
حجت الاسلام و المسلمین فرحزاد - برنامه سمت خدا
عباس برادر سالار شهیدان
عباس
فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند. امام علی ( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ،
با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد . می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.
نورعین منی یا حسین
————————————
یادم ز وفای اشج الناس آید
وز چشم ترم سودة الماس آید
آید به جهان اگر حسین
دگری هیهات برادری چو عباس آید
فرزندم عباس
يكي از مؤمنين، هر روز در كربلا به زيارت حرم حضرت سيدالشهدا(ع) مشرف ميشد ولي هر هفته فقط يك بار به زيارت حرم حضرت عباس(ع) ميرفت و تا حدي نسبت به آن حضرت بياعتنا بود. شبي در عالم خواب حضرت زهرا(ع) را ديد. بر آن حضرت سلام كرد ولي آن حضرت از او روي برگرداند. آن مؤمن عرض كرد:
«پدر و مادرم به فدايت. چرا از من روي ميگردانيد با اينكه من از محبّين شما و خاندان پاكتان هستم. مگر من چه تقصيري كردهام؟!» حضرت(ع) فرمود: «زيرا تو از زيارت فرزندم روگرداني». گفت: «من هر روز قبر حضرت حسين(ع) را زيارت ميكنم و روزي نيست كه به آن بزرگوار اظهار ادب نكنم». حضرت زهرا(س) فرمود:
«تَزُورُ ابنِيَ الحُسَينَ و لاتَزُورُ ابنيَ عًبّاسَ اِلّاقليلاً» «آري تو هر روز پسرم حسين را زيارت ميكني ولي پسرم عباس را جز اندكي زيارت نميكني». اگر چه زادهي ام البنين است وليكن مادرش زهراست عباس
باز محرم شدو دلها شکست
از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد
از عطش خاک کمرها شکست
آب در این تشنگی از خود گذشت
دجله به خون شد
دل صحرا شکست
قاسم ولیلا همه در خون شدند
این چه غمی بود که دنیا شکست
محرم ماه غم نیست ماه عشق است
محرم مَحرم درد حسین است
حجاب
فقط حجاب
فاطمه زهرا(سلام الله علیها)-علت حجابدر برابر شخص نابینا را چنین بیان میکند:
«اومرا نمی بیند،من که او را می بینم و او اگر چه مرا نمیبیندولی بوی مرا حس میکند.»
ماهاتما گاندی(رهبر انقلاب هند):من ترجیح میدهمکه نسل انسان نابود شود تا اینکه بماند و با تبدیل زن یا ظریفترین مخلوق الهی به یک وسیله عیاشی و شهوترانی مرد از هر حیوانی پست تر گردد. وبه زنان با ایمان بگو،دامان خود را پاک نگهدار و زینت خویش را جز آنچه آشکار است،آشکار نسازد و گردن های خود را بپوشانند و زینت خویش را فقط برای شوهرشان نمایان کنند…
قرآن کریم-نور31 ضوابط پوشش در دانشگاه های جهان: دانشگاه تگزاس آمریکا:آرایش های غلیظ و غیر متعارف ممنوع است. دانشگاه آکسفورد:لباس باز و بدن نما و مدل های افراطی مو ممنوع است. دانشگاه ایالتی فلوریدا:برای دانشجویان فاقد پوشش مناسب نمره"صفر"لحاظ می شود گرین ویل شمالی آمریکا:
آرایش کردن و پوشیدن لباس های اندام نما مجاز نیست پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم): بارز ترین درجه زنان سه چیز است: 1-پوشیدن چشم از نامحرمان 2-پوشیدن تمام اندام از بیگانگان 3-کم و با حیا از منزل بیرون شدن اسمائ ء عبدالحمید اسماء نخستین زن مسلمان و محجبه ای است که توانسته است ا
ز سوی مردم به عنوان نماینده شهر آدونسی دانمارک انتخاب شود.اسماء قبلاً مجری برنامه های زنده در شبکه دانمارک بود میگوید: Dr2 حجاب قرائت دیگری از آزادی است و به من آزادی میدهد هنگامی که زنی آرایش کرده
و معطر از خانه خارج شود و شوهرش نیز به این کار راضی باشد به ازای هر قدمی که بر میدارد خانه ای در آتش برای شوهرش بنا میشود. رسول خدا-بحار الانوار ج153 نبی اکرم(صلی الله علیه و آله): هلاکت زنان امت من در دو چیز است یکی طلا و یکی لباس های نازک بدن نما
ارشادالقلوب ج
یاضامن آهو
خادم شدن من نذر پدرم به امام رضا(ع) بوده است.
زمانی که کودک بودم، دچار سنگ مثانه شده بودم که بابت عمل جراحی آن باید پول زیادی می پرداختیم که اصلا آن روزها پدرم قادر به پرداخت آن نبود، از طرفی هم چون خیلی ضعیف و نحیف بودم دکتر مربوطه که یک دکتر هندی بود به پدرم گفته بود که شاید به راحتی بهوش نیایم یا طاقت عمل را نداشته باشم، با این همه پدرم پول عمل را مهیا کرد.شب قبل از مراجعت ما به بیمارستان یک شب هنگام غروب پدرم به حرم میآید و با آقا راز و نیاز می کند و به آقا می گوید اگر پسرم را شفا دهی یک عمر در خانه ات به زوارت خدمت می کند.زمانی که به خانه برمی گردد، همسایه امان که یک خانم یزدی بود به پدرم میگوید پسرت خلاص شد! پدرم تصور می کند من مرده ام و یا امام رضا گویان بالای پله ها می دود اما منظور همسایه این بود که پسرت خوب شده است و از این درد خلاص شده است.من نیز بنابر نذر پدرم و عنایتی که از سوی آقا به من شده است مدتهاست که در خانه ایشان در حال خدمتم.انشاالله که حتی فقط لحظه ای از آن مورد قبول باشد همانطور که می دانید افراد مختلف با مذاهب و ملیتهای متفاوت به حرم امام رضا(ع) می آیند.
روزی در صحن انقلاب دو نفر خانم را دیدیم که با حجاب نا مناسب وارد حرم شدند.همکارم نزد آنها رفت و گفت: امشب، شب ولادت حضرت زهرا(ص) است و شما در چنین مکان مقدسی قرار دارید،لطفاً حجابتان را رعایت کنید.آنها گفتند: ما مسلمان نیستیم مریضی در تهران داریم که همه دکترها از او قطع امید کرده اند، یکی به ما گفت اگر بتوانید امشب که شب میلاد حضرت زهرا (ص) است خودتان را به حرم امام رضا(ع) در مشهد برسانید، امیدوار باشید اگر خدا بخواهد شفای بیمارتان را از آقا می گیرید.ما هم به سختی بلیط هواپیما تهیه کردیم و به اینجا آمدیم.همکارم آنها را به کنار پنجره فولاد برد. بشدت پشت پنجره فولاد گریه می کردند.مدتی گذشت تا تلفن همراه یکی از آنها زنگ زد و به او اطلاع دادند که حال مریض در تهران رو به بهبود است، به هوش آمده و بلند شده و روی تختش نشسته است.بیمار گفته بود: شخصی نورانی را دیدم که به سویم آمد و گفت بلند شو که تو شفا گرفته ای!
شيطان او را از دعا كردن خاموش كرد
نقل شده است كه : كسى همواره در دل شب با سوز و گداز خدا را مى خواند. كامش با لفظ ((الله الله )) شيرين بود. اين حالت روحانى بر شيطان سخت آمد. پيش وى رفت و گفت : اى پررو! تو كه مى بينى خداوند، در برابر دعاها و اصرار تو لبيكى نمى گويد، چرا اين قدر لجاجت مى كنى ؟ بس است ، دعا كردن را رها كن و پى كار خود برو. آن مرد بى چاره از القاى شيطان ، افسرده گشت و دعا را رها كرد. او در خواب ((خصر)) را در باغى سبز و خرم ديد. خضر به او گفت : چه شد؟ چرا ديگر ((الله الله )) نمى گويى ؟ در جواب گفت : من هر چه خدا را بيشتر مى خوانم جوابم را نمى دهد. حضرت خضر گفت : خداوند، به من فرمود: به تو بگويم : مگر بايد جواب خدا را از در و ديوار بشنوى ؟ همين كه ((الله ، الله )) مى گويى ، جذبه خدايى تو را به سوى خود مى خواند و همين ، لبيك گفتن خدا به تو است . نيز گفت : اى بنده خدا! خداوند متعال به فرعون جاه و جلال داد تا او دست به دعا بر ندارد و خداوند ناله او را نشنود. پس از عزيز و اى مؤمن ! بدان كه همان سوز و گداز تو، دليل بر راه يابى و پذيرش توبه تو است .(554)
مولانا اين داستان را چه زيبا سروده :
آن يكى ((الله )) مى گفتى شبى تا كه شيرين مى شد از ذكرش لبى گفت : شيطان آخر اى بسيار گو اين همه ((الله )) را لبيك مگو گفت : شيطانش خمش اى سخت رو چند گويى آخر اى بسيار گو مى نيايد يك جواب از پيش تخت چند ((الله )) مى زنى با روى سخت او شكسته دل شد و بنهاد سر ديده او در خواب خضر را در خضر(555) گفت : همين از ذكر چون وامانده چون پشيمانى از آن گش خوانده گفت : لبيكم نمى آيد جواب زآن همى ترسم كه باشم رد باب گفت : او را كه خدا اين گفت به من كه برو با او بگو ممتحن گفت ، آن ((الله )) تو لبيك ماست و آن نياز درد سوزت پيك ماست حيله ها و چاره جوييهاى تو جذب ما بود و گشاد اين پاى تو ترس عشق تو كمند لطف ماست زير هر يارب گفتنش دستور نيست جان جاهل زين دعا جز دور نيست زآن كه يا رب گفتنش دستور نيست بر دهان و بر لبش قفلست و بند تا ننالد با خدا وقت گزند داد مر فرعون را صد ملك و مال تا بكرد او دعوى عز و جلال در همه عمرش نديد او درد سر تا ننالد سوى حق آن دهان داد او را جمله ملك اين جهان حق ندادش درد و رنج و آن دهان درد آمد بهتر از ملك جهان تا به خوانى مر خدا را در نهان خواندن بى درد از افسرد گيست خواندن با درد از دل برد گيست (556) :.
شيطان و ((برصيصاى )) عابد .:
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ابن عباس مى گويد: در بنى اسرائيل عابدى بود به نام ((برصيصا)). مدت طولانى خدا را عبادت كرد تا به جايى رسيده بود كه او را مستجاب الدعوه مى خواندند. مردم براى درمان ديوانه ها و مريضهاى خود به او مراجعه مى كردند و او هم بيماران آنها را درمان مى كرد. روزى از روزها دخترى ديوانه شد. برادران او آن دختر را پيش عابد آوردند تا دعا كند و او شفا يابد. آن دختر از خانواده اشراف بود. او پيش عابد رفت و مدتى ماند تا مداوا شود. شيطان ، عابد را وسوسه كرد كه اى عابد! اين دختر زيبا در دستان تو است و كسى غير از تو و او در اين جا نيست . اين قدر او را وسوسه كرد تا عابد را به زنا وادار است . آن دختر از عابد آبستن شد. وقتى شكم دختر بزرگ و گناه عابد آشكار شد. شيطان به او پيشنهاد كرد: اى عابد! اگر برادران دختر بفهمند، آبروى تو را مى برند و تو را خواهند كشت . اگر مى خواهى از آن رهايى يابى ، دختر را بكش و او را دفن كن . عابد هم ، همين عمل را انجام داد. آن ملعون بعد از اين قضيه رفت و به برادران دختر گفت : چرا نشسته ايد! عابد با خواهر شما زنا كرده و بعد از آن كه آبستن شد او را كشت و دفن كرد. جاى قبر او را هم نشان داد. اين خبر پخش شد تا به گوش پادشاه رسيد. مردم و پادشاه آمدند پيش عابد، او هم اقرار به گناه خود كرد. عابد را دست گير كردند و به دار زدند. وقتى او را بالاى دار كشيدند، شيطان در برابر او نمايان شد و گفت : اى ((برصيصا))! من اين بلا را بر سر تو آورم . اگر مى خواهى از اين معركه خلاصى يابى ، بايد به آن چه مى گويم ، به فرمان من باشى ! آيا حاضرى قبول كنى ؟ عابد گفت : بلى قبول مى كنم بگو: شيطان گفت : به من سجده كن ، عابد گفت : من كه بالاى دارم ، چگونه تو را سجده كنم ؟ گفت : با اشاره هم اگر سجده كنى من قبول دارم . عابد بدبخت با اشاره سجده كرد و به خدا كافر شد. در همان حال هم از دنيا رفت .(552) قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: كمثل الشيطان اذ قال للانسان الكفر، فلما كفر، قال : انى برى ء منك ، انى اخاف الله رب العالمين (اين منافقان ) در مثل ((مانند شيطان اند كه به انسان (همان برصيصاى عابد) گفت : به خدا كافر شو. پس از آن كه به دستور آن ملعون كافر شد، به او گفت : من از تو بيزارم . من از عذاب پروردگار عالميان مى ترسم !))(553) بلى آن ملعون ، از آن حقد و كينه اى كه از آدم و اولاد او دارد، آنان را به گناه مى كشاند سپس بيزارى خود را از ايشان اعلام مى دارد
شیطان وفرعون
نقل شده يك نفر مصرى از قوم فرعون ، خوشه انگور بسيار زيبايى را به فرعون داد و گفت : مى خواهم اين خوشه انگور را با همين قيافه به شكل جواهرات و لؤ لؤ بزرگ در آورى ؛ زيرا تو خدا هستى - خدا هر كارى بخواهد مى تواند انجام دهد. - فرعون هم آن را گرفت و به او قول داد كه انجام دهد. وقتى شب شد و تاريكى همه جا را فرا گرفت ، فرعون همه درها را بست و گفت : هيچ كس نبايد داخل شود. از اين درخواست مرد حيران بود كه چه كند؟ شيطان به كاخ او رفت و در زد. فرعون گفت : چه كسى در مى زند؟ شيطان در جواب گفت : فلانم به ريش آن خدايى كه نمى داند چه كسى بر در سراى تو است . تو اگر خدا بودى هر آينه مى دانستى چه كسى پشت در است . فرعون - از اين جسارت و بى باكى - او را شناخت . خانه فرعون را شيطان شبى حلقه بر در زد كه دارم مطلبى گفت : فرعون اى فلان ! تو كيستى آدمى يا جن و يا گو كيستى ؟ كيست آيا حلقه بر در مى زدند؟ از چه آيا دست بر سر مى زند؟ كرد شيطان ، بادى از مقعدرها گفت : بادا اين به ريش آن خدا كو نداند در برون خانه كيست حلقه بر در مى زند، از بهر چيست (557) فرعون گفت : اى ملعون ! داخل شو، او هم در جواب گفت : ملعونى بر ملعونى ديگر وارد مى شود. وقتى وارد شد، مشاهده كرد كه خوشه انگورى در دست فرعون است و درباره آن حيران مانده است . گفت : او را به من بده ، تا مشكل تو را حل كنم . انگور را از او گرفت و اسم اعظم را بر او خواند. همان طورى كه آن مرد خواسته بود، بهترين لؤ لؤ و جواهر شد.آن گاه شيطان گفت : اى رفيق عزيز! خودت انصاف بده من با اين همه علم و كمال و قدرت كه دارم مى خواستم بنده اى از بندگان خدا باشم ؛ ولى مرا به عنوان بنده ، قبول نكردند و از درگاه سلطان حقيقى بيرونم كردند. اما تو با اين نادانى و حماقت كه دارى ، ادعاى خدايى مى كنى و مرتبه بزرگى را مى خواهى . فرعون گفت : اى شيطان ! چرا بر حضرت آدم سجده نكردى ؟ - كه تو را از بهشت بيرون كنند و ملعون شوى ؟ جواب داد: اى فرعون ! چه مى دانستم ، طينت خبيثى مانند تو در صلب او قرار دارد، از اين رو به او سجده نكردم
دلاور سپاه علی (ع)
مالک اشتر
مالک بن حارث عبد يغوث نخعي، معروف به مالک اشتر، از فرماندهان نظامي و بزرگ و از دلاوران شجاع و ياران و اصحاب خاص اميرالمؤمنين علي عليه السلام. او مردي بسيارقوي و از رهبران و بزرگان شيعه است و بسيار عالم و زاهد و عاقل و زندگي با فقر و درويشي داشت. بر قوم خود رياست داشت و با جماعت کوفي براي مطالبه حقوق خودشان، به نزد خليفه سوم(عثمان) رفت. سعيدبن عاص والي عثمان در کوفه، به دستور عثمان و در ادامه سياست تبعيدي که عثمان آن را دنبال مي کرد، مالک را به همراه 9 نفر ديگر به شام تبعيد و بعد به کوفه برگرداند و مجددا به حمص تبعيد نمود. مالک اشتر مردم را براي بيعت با حضرت علي عليه السلام رهبري کرد.
در جنگ جمل و جنگ صفين، امام را همراهي کرد، رشادت ها و جانفشاني هاي او در اين جنگها در تاريخ ثبت است. در صفين اهل شام را درهم کوبيد تا آنکه جنگ را به سمت معاويه رساند و پيش از آنکه سپاهيان، فريب قرآن بر سر نيزه کردن را بخورند و امام علي عليه السلام مجبور شود که تن به حکميت بدهد، پيروزي را نزديک کرده بود. وي در جنگها با کفار شرکت مي کرد و در واقعه يرموک حاضر بود و چشمش در آن حادثه پاره شد و به همين علت به او اشتر به عربي کسي که پلک چشمش برگشته باشد، مي گفتند. مالک فرماندار نصيبين در نزديکي جزيره از طرف امام علي عليه السلام بود که جنگي را بر ضد متمردين از اصحاب معاويه به فرماندهي ضحاک، در شمال رهبري کرد.
مهمترين واقعه زندگي مالک اشتر در سال 38 هـ ق بود که اميرالمؤمنين علي عليه السلام او را به حکومت مصر منصوب کرد و فرستاد تا فتنه اي به کمک معاويه بر ضد محمدبن ابي بکر بپا شده بود، خاموش کند. پيش از آنکه به مصر رود آن حضرت براي اهل مصر کاغذي نوشت که بعضي از مفاد آن چنين بود: بنده اي از بندگان خدا را به سوي شما فرستادم که در زمان ترس، چشمش خواب ندارد و در هنگام خطر، از دشمن نمي ترسد. او مالک پسر حارث از طايفه مذحج است. پس گفته هاي او را بشنويد و به فرمان او که مطابق حق باشد گردن نهيد. اکنون با همه نيازي که به او دارم، او را نزد شما فرستادم که خيرخواه شماست.
علي(عليه السلام) زماني که او را به حکومت مصر منصوب کرد نامه اي براي او نوشت که مشتمل بر لطائف و محاسن بسيار و پند و حکمت زياد است. اين منشور حکومتي و عهدنامه که حضرت به مالک عطا نمود، از نفيس ترين و ارزنده ترين مطلب حکمراني و حکومت داري و مردم داري است که بسيار معروف و بارها آن ترجمه شده و در نهج البلاغه آمده است. بنا به نقل تاريخ، چون اين خبر به معاويه رسيد پيغام داد براي يکي از مالکان روستاهاي بين راه مصر، که مالک اشتر را مسموم کن تا من خراج بيست سال را از تو نگيرم. وقتي مالک به آنجا رسيد، دهقان که فهميده بود او عسل را زياد دوست دارد، مقداري عسل مسموم براي مالک، هديه آورد و قدري هم از اوصاف و فوائد عسل، حرف زد. او شربتي از آن عسل زهرآلود را خورد که هنوز کاملا از گلوي او پائين نرفته بود که در همان بين راه از دنيا رحلت نمود. بعضي گفته اند که شهادتش در قلزم واقع شد و نافع، غلام عثمان او را مسموم کرد.
فرمايش اميرالمؤمنين علي عليه السلام درباره مالک:
علي عليه السلام فرمود: مالک براي من چنان بود که من براي رسول خدا صلي الله عليه و آله بودم و به اصحاب خود فرمود: اي کاش در ميان شما دو نفر مثل او و بلکه يکنفر مثل او داشتم. و نيز فرمود: او مردي بود که براي ما خيرانديش و خيرخواه و براي دشمن ما تند و سرکش بود. ما از او خرسنديم و خدا از او خرسند باشد و بر پاداش او بيفزايد. و وقتي خبر شهادت مالک به حضرت علي رسيد، آنقدر اندوهناک و محزون و متأسف شد و بر منبر رفت و خطبه اي خواند و بعد از منبر به خانه رفت و بزرگان نخع به خدمت آن حضرت براي تسليت آمدند و آن حضرت متأسف بود و فرمود: خدا مالک را بيامرزد. به خدا قسم مرگ تو جهاني را محزون و غمگين و جهاني را خوشحال کرد. بر تو باد گريه کنان بگريند و آيا مانند مالک وجود دارد؟ و باز فرمود: چه بگويم در مورد مردي که حياتش اهل شام را درهم شکست و مرگش اهل عراق را نابود کرده است.
مالک اشتر از زبان پيامبرہ(صلي الله و عليه و آله و سلم):
نقل است که از او نزد پيغمبر، ذکري شد. آن حضرت فرمود: او حقيقتا مؤمن است. همچنين پيغمبر در مسير خود در تبعيدگاه ابوذر، به هنگام تجهيز و دفن ابوذر فرمود: يکي از شما در بياباني مي ميرد و گروهي از مؤمنان بر او حاضر مي شوند. از اين رو پيغمبر بر ايمان او گواهي داد.
منبع: پايگاه اطلاع رساني حج