رویای صادقه یک دوست !
19 اردیبهشت 1396
خواب دید با شوهرش تو صحن و سرای آقا علی ابن موسی الرضا (علیه السلام ) ست ، اینقدر خوابش براش ملموس بود که اصلا فکر نمی کرد خوابه ! به شوهرش گفت : خیلی عجیبه تا حالا اینقدر حرم و اینقد خلوت ندیده بودم !
جملش تموم نشده بود که چشمش افتاد به دوتا از دوستاش ، سادات و دخترِ مهربون !
یهو دخترِ مهربون شروع کرد به خووندن شعری در وصف امام رئوف !
می گه : شعر اصلا یادم نیست ولی می دونم اینقدر زیبا و تأثیر گذار بود که من فقط اشک می ریختم و شدت گریه من اونقدر زیاد شده بود که برگه شعر دخترِ مهربون خیس شد !
و بعد از خواب بیدار شد ……