زمستان به قولش جامه عمل پوشاند
اولین بامداد فصل زمستان ، اول دی ماه ، آسمان به وعده اش و زمستان به قولش عمل نمود ….
اولین برف زمستانی در حال بارش است ….
با اینکه شب است ، آسمان روشن است
شاید مصداق این شعر باشد که ؛
پاسی از شب رفته بود و برف می بارید،
چون پرافشان پری های هزار افسانه از یادها رفته.
باد چونان آمری مأمور و ناپیدا،
بس پریشان حكم ها می راند مجنون وار،
بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته.
برف می بارید و ما خاموش،
فارغ از تشویش،
نرم نرمك راه می رفتیم.
كوچه باغ ساكتی در پیش.
هر به گامی چند، گوئی در مسیر ما چراغی بود،
زاد سروی را به پیشانی.
با فروغی غالباً افسرده و كم رنگ،
گمشده در ظلمت این برف كجبار زمستانی.
برف می بارید و ما آرام،
گاه تنها، گاه با هم، راه می رفتیم.
چه شكایت های غمگینی كه می كردیم،
یا حكایت های شیرینی كه می گفتیم.
هیچكس از ما نمی دانست
كز كدامین لحظه شب كرده بود این باد برف آغاز.
هم نمی دانست كاین راه خم اندر خم
به كجامان می كشاند باز.
برف می بارید و پیش از ما
دیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود،
زیر این كج بار خامش بار، از این راه
رفته بودند و نشان پای هایشان بود.
خوب یادم نیست،
تا كجاها رفته بودم، خوب یادم نیست،
این كه فریادی شنیدم یا هوس كردم،
كه كنم رو باز پس، رو باز پس كردم.
پیش چشمم چیست اینك؟ راه پیموده.
پهن دشت برف پوش راه من بوده.
گام های من بر آن نقش من افزوده.
چند گامی بازگشتم، برف می بارید.
جای پاها تازه بود، اما،
برف می بارید.
باز می گشتم،
برف می بارید
جای پاها دیده می شد لیك،
باز می گشتم،
برف می بارید.
برف می بارید. می بارید. می بارید….
جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست.
شاعر : مهدی اخوان ثالث