زندگینامه من در پنج فصل
وقتی احساس میکنم مشکلات به حدی بزرگ شده اند که به راحتی نمیتوانم از کنارشان عبور کنم شعر زیر را می خوانم. نام شعر «زندگینامه من در پنج فصل» است.
فصل اول – در خیابان قدم می زدم،
چاهی در مسیر من قرار گرفت، درون چاه سقوط کردم. در چاه گم شدم. خسته و نومید.
می دانستم که سقوط، به خاطر اشتباه من نبود. مدتها طول کشید تا راهی به بیرون یافتم.
فصل دوم – در خیابان قدم می زدم،
چاهی در مسیر من قرار گرفت، سعی کردم وانمود کنم چاه را نمی بینم.
دوباره در چاه افتادم! باور نمیکردم دوباره گرفتار همان چاه شوم و سقوط کنم. سقوطی که به خاطر اشتباه من نبود.
مدتها طول کشید تا راهی به بیرون یافتم.
فصل سوم – در خیابان قدم می زدم،
چاهی در مسیر من قرار گرفت، چاه را دیدم. اما عادت کرده بودم که درون چاه بیفتم.
دوباره در چاه افتادم. میدانستم که سقوط در چاه، اشتباه من است. به سرعت بیرون آمدم.
فصل چهارم – در خیابان قدم می زدم،
چاهی در مسیر من قرار گرفت. از کنار آن گذشتم.
فصل پنجم – در خیابان دیگری قدم زدم