معنای عُجب چیست؟
عجب عبارت است از:بزرگ شمردن عمل صالح و زياد شمردن آن و مسرور و خوشحال شدن به عمل خود و خود را از حد تقصير خارج دانستن و به جايي رسد که بر خداي تعالي منت گذارد.از جمله گناهان قلبي و بيماري هاي دروني است.حقيقت عجب آن است که شخص خود را بدون عيب و نقص بداند و از اين که در کمال و نعمت است خود را بزرگ پندارد و گمان کند که اين کمال از خودش است نه از خداوند و به اين مسأله تکيه کند و شاد باشد و فکر کند که اين نعمت زايل شدني نيست؛ مثلا عبادت مي کند و عبادت را از همت خود مي داند نه توفيقي که از جانب خدا پيدا کرده و مي پندارد کار بزرگي انجام داده است.
صفت «ادلال» به دنبال عجب مي آيد؛ يعني شخص علاوه بر خود بزرگ بيني، به دليل عملي که انجام داده خود را صاحب حق بداند و مقرب در گاه خدا بپندارد به طوري که خيال کند حتما جايش در بهشت است و اگر در دنيا دعايي کند فورا اجابت مي شود و ديگر بلايي نبايد به او برسد.مثل اين افراد مثل آن کس است که وقتي خدمتي به کسي کرد يا مالي به کسي بخشيد خود را در مورد آن شخص صاحب حق بداند و توقع پاداش داشته باشد.ولي مومن هر گاه صفت نيکويي در خود ديد آن را از عنايات خداوندي مي داند که مي تواند هر وقت خواست از او بستاند، در اين صورت فخر نمي فروشد.پيامبر صلي الله عليه واله فرمود:
اگر هيچ گناهي نکنيد براي شما مي ترسم از چيزي که بدتر از معصيت است و آن عجب است.(1)
عجب گناهي است که تخم آن کفر است و زمين آن نفاق است و آب آن فساد و شاخه هاي آن جهل و ناداني و برگ آن ضلالت و گمراهي وميوه ي آن لعنت و خلود در آتش جهنم.پس هر کس عجب کند تخم را پاشيده و حتما ميوه آن را خواهد چيد.(2)
کسي که به عجب دچار شده، به پند و نصيحت کسي گوش نمي دهد، بلکه به ديگران به ديده ي حقارت و جهالت مي نگرد؛ در حالي که اگر از اين صفت زشت دست بردارد و سخنان حکيمانه ديگران را گوش دهد و از نور قرآن بهره بگيرد واز علماي دين استفاده کند و به تحصيل دانش بپردازد به حق و حقيقت خواهد رسيد.
از بزرگ ترين آفات عجب اين است که شخص کمتر مي کوشد به خيال اين که با همين اعمال به جايي رسيده و رستگار شده در حالي که اين بي توجهي به دانش او را به هلاکت مي اندازد.امام صادق عليه السلام فرمود:
عالمي نزد عابدي رفت به او گفت:نماز خواندنت چگونه است؟ عابد گفت:مانند مني را از نمازش مي پرسند در صورتي که من از فلان زمان تا فلان وقت عبادت خدا مي کنم.عالم گفت:گريه کردنت چگونه است؟ گفت:چنان مي گريم که اشک هايم روان مي شود.عالم گفت:همانا اگر خنده کني و ترسان باشي بهتر است از اين که گريه کني و ببالي.هر که به خود ببالد چيزي از عملش بالا نرود و پذيرفته نمي شود.(3)
رسول خدا صلي الله عليه واله در اين باره مي فرمايد:سه چيز موجب هلاکت است:حرص دايمي؛ خواهش نفساني؛ و عجب و خود بيني.(4)
خداوند به داوود عليه السلام وحي نمود که مژده ده گناهکاران را بترسان صديقان را عرض کرد:چگونه عاصيان را مژده دهم و مطيعان را بترسانم؟ فرمود: عاصيان را مژده بده که من توبه را قبول مي کنم و گناه را عفو و صديقان را بترسان که به اعمال خود عجب نکنند.(5)
علامه مجلسي در معناي عجب چنين فرموده:عجب آن است که کار خوب خود را بزرگ شمارد و بدان خرم باشد و بنازد و خود را بي تقصير شمارد، ولي خرسندي به انجام کار خير و شکر گزاري از خدا به توفيق دادن براي آن و در خواست فزوني آن، عجب نيست، بلکه خوب است.(6)
از بيماري هاي کشنده روان انساني جهل مرکب است که به راستي درمان آن در نهايت سختي است و جز فضل الهي درماني ندارد.جهل مرکب آن است که انساني حقيقت را ندادند واز اين ناداني خود نيز بي خبر باشد، بلکه خود را دانا بپندارد؛ به عبارت ديگر:نداند و نداند که نداند.عجب همان جهل مرکب به حقيقت امر است؛ زيرا شخص معجب حقيقت خود را نشناخته و گرنه عجب در او به وجود نمي آمد و اين ناشناسايي را نيز درک نکرده است.امير مؤمنان مي فرمايد:
من دخله العجب هلک ؛
کسي که عجب در او راه پيدا کند هلاک شود.
صورت اين سرور، در برزخ و بعد از مرگ، وحشت سختي است که هيچ حشتي شبيه آن نيست.يکي از عيوب عجب آن است که به بندگان خدا به نظر حقارت مي نگرد و اعمال مردم را ناچيز مي شمرد گرچه از اعمال خودش بهتر باشد و ديگر اين که انسان را به ريا وا مي دارد.اگر انسان اعمالش را کوچک وکم بداند و اخلاقش و کمالاتش را به چشم حقارت بنگرد و ايمانش را در مقابل عدل الهي قوي و پايدار نداند سرانجام خود و اعمال و کردارش را در مقابل پروردگار به حساب نياورد و هر چه دارد از آن وجود ذي جود بداند و خود را کوچک تر از همه و وابسته به ذات باري تعالي بداند، مي توان به رستگاري او اميد داشت.
گفتيم عجب نه تنها از صفات زشت است، بلکه خود منشأ و عامل بسياري از آفات و رذايل مثل کبر است؛ زيرا معجب به همه فخر مي فروشد وتکبر مي ورزد و خود را از ديگران بالاتر مي بيند.انساني که در دام عجب و غرور افتد هرگز در بهشتي که دار السلام و جايگاه بندگان پاک خداست، جاي نمي گيرد.و اگر با ايمان از دنيا رفته باشد بايد سال ها در برزخ و عقبات محشر يا دوزخ بماند تااز اين آلودگي پاک شود و قابليت دخول دربهشت پيدا کند.
اگر انساني اين حقيقت را نشناسد و آفريدگار را مالک همه ي امورش نداند، و بينديشد کمال و جمال عبادت واطاعت از خود اوست، اين جهل او رابه وادي نابودي کشيده و به سخت ترين بيماري هاي رواني مبتلا مي سازد؛ زيرا چشم ودلش از شنيدن حق کر و کور شده و چنان بر دلش قفل خورده و مهر شده که هيچ حقي در آن وارد نمي شود و چنان عجب سراپاي وجود او را فرا مي گيرد که جز خود کسي را نمي بيند و اين خود پيداست که عجب حالت نفساني و عارضه معنوي و دروني است؛ يعني جاي عجب درون انسان است نه برون و حرکات اعضاي بدن خصوصا زبان آشکار کننده ي آن است؛ به عبارت ديگر:از سخني که مي گويد و از حرکت چشم و دست و پايش دانسته مي شود که در درونش خود بيني است.دليل بر حرمت شرعي آن آيات و روايات بسياري است که به بعضي از آنها اشاره مي شود.خداوند مي فرمايد:
فلا تزکوا انفسکم؛(7)
خودتان رانستاييد.
تزکيه ي نفس، يعني خود را پاک و بي عيب ديدن و به پاکي خود را ستودن.اين همان عجب است که خداوند از آن نهي فرموده است.هر انساني نقاط ضعفي و قوتي دارد و چه بسيار مردمانند که عيوب زيادي دارند که از شماره بيرون است منتها چون انسان خود را دوست مي دارد همين حب ذات مانع از اعتراف شخص به عيوب خويش است.اگر انسان کمي منصف بوده و به عيوب خود معترف باشد يقينا ساختن خود و پاک شدن از آلودگي ها برايش غير ممکن نيست و اگر همتا کند واز خداوند کمک بگيرد از عهده اش بر مي آيد؛ زيرا تنها خداوند مي تواند بندگانش را از آلودگي هاي اخلاقي پاک نمايد و آنها را از سراشيبي و سقوط حتمي نجات دهد.
امام سجاد (عليه السلام )به نقل از جد بزرگوارشان رسول اکرم (صلي الله عليه واله )فرمودند:
«سه چيز است که هلاک کننده ي انسان است، بخلي که از آن پيروي شود و آدمي را مسخره خود گرداند و هواي نفسي که از آن تبعيت شود، و بالندگي انسان به خويشتن.»(8)
«رسول اکرم »(صلي الله عليه واله )فرمودند:
«اگر مرتکب گناه نمي شديد، بر شما از آنچه که بزرگتر از آن است مي ترسيدم، و آن عجب مي باشد، عجب.»(9)
«امام صادق»(عليه السلام)فرمودند:
«خداوند آگاه بود به اينکه براي مؤمن بهتر از خود بزرگ بيني (عجب)است و اگر (خطر )عجب نبود، هيچ مؤمني به هيچ وجه گرفتار گناه نمي گرديد.»(10)
وفرمود:
«آنکس که عجب بر او وارد و مسلط گردد، هلاک مي شود.»(11)
و فرمود:
«فردي گناهي مرتکب مي شود، سپس از آن عمل پشيمان مي گردد و به کار نيکي اقدام مي نمايد، پس انجام آن کار نيک، وي را خوشحال مي گرداند و باعث مي شود که به وي رخوت و فراموشي از گناهي که انجام داده است، دست دهد.ولي چنانچه در حالت ناراحتي و پشيماني از گناه باقي بماند، براي او بهتر از حالت خوشحالي و فراموشي نسبت به گناهي است که به علت انجام کار خير به او دست داد.»(12)
و از «امام صادق »و يا «امام باقر »(عليهما السلام) روايت گرديده که فرمودند:
«دو مرد وارد مسجد شدند، يکي از آنها عابد و ديگري فاسق بود و در حالي که از مسجد خارج شدند که فاسق، صديق، و عابد فاسق گشته بود، ودليل آن، اين بود که عابد در حالي وارد مسجد شد که در اثر عبادات خويش، خود را در نزد خدا عزيز مي دانست و فکر او مشغول به اين مسئله بود، اما(فاسق در حالتي وارد مسجد شد که )انديشه او در پشيماني بر گذشته ي خويش بود و در پيشگاه خداوند بر گناهان خود استغفار و توبه مي نمود.»(13)
«امام صادق »(عليه السلام)از «رسول اکرم »(صلي الله عليه واله )نقل نمودند که فرمود:«حضرت موسي (عليه السلام )نشسته بود که شيطان به سوي او آمد، در حاليکه لباسي رنگارنگ که سر تا پاي او را پوشانده بود به برداشت، و هنگاميکه به موسي نزديک گرديد آن لباس را از تن افکند، و در مقابل موسي ايستاد و به او سلام کرد.حضرت موسي به وي فرمود:تو کيستي ؟ شيطان گفت:من ابليس هستم.موسي فرمود:شيطان توئي ؟ خداوند تو را به جايگاه و مقر نيکان و صالحان و نزديک نسازد!شيطالن گفت:من آمدم تا از جهت مقام و منزلتي که تو در نزد خداي متعال داري به تو سلام کنم.
پس موسي (ع)به شيطان فرمود:اين لباس چيست که برتن داري ؟ شيطان گفت:با آن دلهاي بني آدم را مي ربايم.پس موسي به شيطان گفت:مرا خير ده از گناهي که اگر فرزند آدم آن گناه را مرتکب گردد، تو بر وي مسلط مي شوي.شيطان گفت:اگر نفس او در نظرش بزرگ جلوه نمايد و در اعجاب بيفتد، و اعمال و کردار وي در نظرش بسيار آيد و گناهانش در چشمش کوچک جلو ه گر شود (زمان تسلط من بر آدم است.)»(14)
و «امام صادق» (عليه السلام) در مصباح الشريعه مي فرمايند:
«شگفتا و بسي شگفتا از کسي که اعمال و عبادات و طاعات او سبب خود بزرگ بيني و به خود باليدن او گشته است و خود نمي داند که عاقبت کار وي به کجا مي انجامد، پس اگر کسي به خاطر اعمالش به خود ببالد همانا که از خط مستقيم هدايت منحرف گرديده و آنچه راکه لايق او نباشد به خود نسبت داده و کسي که دعوي غير حق کند دروغگوست، هر چند ادعاي وي پنهان مانده و روزگار او به درازا کشد، پس اولين اقدامي که درباره انسان خود بين اجرا مي گردد، باز پس گرفتن وسيله ي اعجاب او است تا بداند که او فردي ناتوان وتهي دست است و به اين ناتواني و تهي دستي خويش گواهي دهد تا حجت خداوندي بر او تمام گردد، همانگونه که با شيطان عمل گرديد.»
و عجب درختي است که تخم آن کفر است و زمين آن نفاق و آبي که بدان سيراب مي گردد ظلم و شاخه هاي آن ناداني و برگهاي آن گمراهي و ميوه آن لعنت او ماندگاري در آتش جهنم است.پس هر کس عجب را اختيار کند همانا نطفه کفر آماده کرده و نفاق کاشته است و لازمه اش به ثمر نشستن آن است.
پي نوشت ها:
1- معراج السعاده، ص 199.
2- معراج السعاده، ص 199.
3-اصول کافي، ج 2، ص 313.
4-بحار الأنوار، چاپ بيروت، ج 69، ص 3147.
5-معراج السعاده، ص 199و اصول کافي، ج 2، ص 314.
6-بحار الأنوار، چاپ بيروت، ج 69و ص 306.
7-نجم (53)آيه ي 32.
8-وسائل الشيعه، جلد 1، صفحه 77:
عن علي بن الحسين (عليه السلام ) قال:قال رسول الله (صلي الله عليه و اله ):«ثلاث مهلکات، شح مطاع، و هوي متبع، و اعجاب المرءبنفسه.»
9-محجه البيضا ء، جلد 6، صفحه 273:
قال رسول الله (صلي الله عليه و اله ):«لو لم تذنبوا لخشيت عليکم ما هو اکبر من ذلک:العجب، العجب.»
10-کافي، جلد 2، صفحه 313:
عن ابي عبدالله (عليه السلام):«ان الله علم ان الذنب خير للمؤمن من العجب ولولا ذلک ما ابتلي مؤمن بذنب ابدا.»
11-مدرک پيشين:
عن ابي عبدالله (عليه السلام ):«من دخله العجب هلک.»
12-مدرک پيشين:
عن ابي عبدالله (عليه السلام):«ان الرجل ليذنب الذنب فيندم عليه و يعمل العمل فيسره ذلک.
13-کافي، جلد 2، صفه 314:
عن احدهما (عليهما السلام )، قال:«دخل رجلان المسجد احدهما عابد و الاخر فاسق فخرجا من المسجد و الفاسق صديق و العابد فاسق و ذلک انه يدخل العابد المسجد مدلا بعبادته يدل بها فتکون فکرته في ذلک و تکون فکره الفاسق في التندم علي فسقه و يستغفر الله عز وجل مما صنع من…
14-مدرک پيشين:
عن ابي عبدالله (عليه السلام)قال:قال رسول الله (صلي الله عليه واله ):«بينما موسي (عليه السلام )جالسا اذ اقبل ابليس و عليه برنس ذوالوان، فلما دنا من موسي (عليه السلام)خلع البرنس و قام الي موسي فسلم عليه فقال له موسي:من انت ؟ فقال:انا ابليس،قال:انت فلا قرب الله دارک قال:اني انما جمت لاسلم عليک لمکانک من الله، قال:فقال له موسي (عليه السلام):فما هذا البرنس قال:به احتطف فلوب بني ادم، فقال موسي:فاخبرني بالذنب الذي اذا اذنبه ابن ادم استحوذت عليه ؟ قال: اذا اعجبته نفسه و استکثر عمله و صغر في عينه ذنبه.»
برگرفته از سایت راسخون