من اگر گریه برایت نکنم ...
سالیانی ست که با روضه تو مأنوسم ز ادب دست محبین تو را می بوسم نکند روزی چشمان مرا قطع کنی من اگر گریه برایت نکنم می پوسم شب جمعه است…هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
شعرهایم همگی درد فراق است… ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم
شب ششم شهدای گمنام
بخشی از سخنرانی مراسم شب ششم حرم شهدای گمنام مصادف با هفدهم محرم الحرام۱۴۳۸
سخنران حجت الاسلام والمسلمین ماهری
بسمه تعالی
در قیامت هیچ چیز به درد نمی خورد جز دل_سالم.
مگه دل آدم قابل تربیته؟
بزرگترین گناه ها ،گناهان دل و باطن است مثل حسادت، کبر و …..
کوفیان مشکلشان این بود که نمی خواستن این اتفاق بیافتد ولی چون دل آنها بیمار بود هدایت نشدن .
دل مستقیما تحت اراده ما نیست ولی غیر مستقیم می شود آن را تربیت کرد .
اعمال انسان در دل اثر دارد ، اعمالتان را کنترل کنید دلتان نیز تربیت می شود.
سخن دل باید پاک باشد یقینا درست است ولی این حرف حقی است که از آن استفاده ی غلط شده. اگر دلت درست باشد باید رفتارت نیز درست باشد.
ایمان یعنی تربیت و نورانیت دل و این باید دغدغه اول عزاداران امام حسین باشد.
امام کاظم ع فرمودند:
(خود را شیعه نپندارد آن کس که هر شب خودش را محاسبه نمی کند و میزان ایمانش را نمی سنجد)
اصلی ترین کار انسان دل بانی است .
از امام علی ع پرسیدن چه شد که علی شدی؟ فرمودند:( نشستم پای دلم و هر چیزی را در آن راه ندادم)
سه راه کار زیاد شدن نور ایمان در دل از زبان
پیامبر اکرم ص :
مورد اول اینکه وقتی زندگی خوش و بر وفق مراد است این خوشی او را به گناه نیندازد.
حرکت اسرای کربلا به سمت شام
«قل لا اسئلكم علیه اجراً الا المودةَ فی القربی»
«بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم»؟
سوره شوری، ایه 23
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا بهسوی کوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ را بر شتران بیجهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سختترین مصائب و هُموم کوچ میدهند.[1] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند.
روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند. گویا اسرا، شب دوازدهم را ، در پشت دروازههای کوفه و بیرون شهر سپری کرده اند. در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیهالسلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت، مردم کوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به کوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میکنند. ولی با خطابههایی که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ و حضرت زینب ـ سلامالله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد میکند، شادی کوفیان را به عزا تبدیل میکنند.
اسرا با این وضع وارد دارالاماره میشوند و در مجلس، عبیدالله بن زیاد ملعون، جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارک میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میکرد و کشته شدن امام حسین ـ علیهالسلام ـ را خواست خدا قلمداد مینمود.[2] اما با جوابهایی که از جانب حضرت زینب (س) و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ میشنید بیشتر رسوا میشد.
در خبرها آمده که ابن زیاد بعد ازآنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[3] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذیالجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه، دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بیجهاز بهسوی شام حرکت دادند.
نقلشده که اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ را سه روز پشت دروازههای دمشق نگه داشتند تا شهر را آذینبندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقلشده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دمشق کردند.[4]
وقتی از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سختترین مصیبتهای شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام».[5]
در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلیالله علیه و آله ـ را درحالی که به ریسمان بستهشده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید میگذارند و یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و با قرائت اشعاری، خود را پیروز میدان میداند و به مردم اجازه حضور میدهد و در آن مجلس، به لبهای مقدس امام، جلوی چشم اسرا خیزران میزند.[ 6]
اسرا در مدتی که در شام بودند بنا بر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری میشدند[7] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع میشدند.
در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و سپس به اصرار مردم، امام به منبر رفت و خطبهای خواند. بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه میکردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[8]
ازجمله وقایعی که برای اسرای اهلبیت در شام اتفاق افتاد، وفات دختر سهساله امام حسین ـ علیهالسلام ـ است. از کامل بهایی نقلشده اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان میداشتند؛ و به آنها میگفتند که پدر شما سفرکرده؛ تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیهالسلام ـ به نام رقیه از خواب بلند میشود و بهانه بابا را میگیرد و ضجه و ناله میکند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا میشوند تا اینکه سر امام را در طشتی میآورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر، درد دل میکند. پدر بعد از تو محنتها کشیدم بیابانها و صحراها دویدم.
بعد از مدتی دیدند که سر به یکطرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جانآفرین تسلیم کرده [9] بعد از اینکه مردم شام بهوسیله خطابههای حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهماالسلام ـ شناخت کامل از اسرای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ یافتند یزید تحتفشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوایی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را خواست:
اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهایی که غارتشده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را با مقداری پول پس داد.[10] و اجازه داد که اسرای اهلبیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند.
بعدازاینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند، یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید.
راوی میگوید: هنگامیکه اهلوعیال امام حسین ـ علیهالسلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا، مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[11] گویا خروج اسرا از شام بهطرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارجشده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبتهایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.
يا حسين! بزرگي تو فراتر از آن بود که در هزار و چند صد سال قبل بماند.
يا حسين! بزرگي تو گل زيبايي شد که در کربلا روييد و عطر خوش آن همه قرنها را فرا گرفت و ما عاشقان تو، حالا بعد از قرنها بزرگي ات را پاس مي داريم کوچک و بزرگ…
مهربان باش
فقط یک شب مانده تا بی مهری
اما مهر را بر سر آبان بگذار
مهربان می گردد
محبت تمام شدنی نیست
اگر بخواهیم ….
گاهی باید از طبیعت درس گرفت
داشتم از یک پل کوچک بر روی باغچه یکی از پیاده رو های شهر می گذشتم که چشمم خورد به این منظره :
یک درس گرفتم از این درخت ؛ در مواجهه با موانع زندگی گاهی اوقات نیاز به سخت رکاب زدن نیست ، فقط کافی است کمی انعطاف و هوشمندی از خود نشان دهید! نظرتان چیست ؟ موافقید ؟!
سلامتی همه داداشها صلوات ....
داداشم منو دید تو
خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..
خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند
بعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم
گفت آبجی بشین
نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون
من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن..
اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم
گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم…
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
بعدا” لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش…
سربند یا فاطمه الزهرا.س..
حالا هر وقت تو خیابون یه خانم بی حجاب رو میبینم… اشکم جاری میشه..
پیش خودم میگم حتما” اینا داداش ندارن که….
شب پنجم شهدا
بخشی از سخنرانی مراسم شب پنجم حرم شهدای گمنام مصادف با شانزدهم محرم الحرام ۱۴۳۸
سخنران حجت الاسلام والمسلمین ماهری
شب پنجم مراسم سخنرانی
اگر در عزاداری های اباعبدالله به اصل اسلام متجلی در کربلا پی ببریم و خواستار آن باشیم، امام زمان عج ظهور خواهد کرد چون کربلا زمینه ساز ظهور حجت است.
امام حسین ع دیدند مردم خواسته هایشان در دینشان کم شده و به دینی که دارند راضی شدند، احساس خطر کردند و خطر اسلام ظاهری را به گوش جهانیان رساندند.
به امام صادق ع گفتند:
بین اسلام و ایمان چه فرقی است؟ فرمودند: اثر اسلام این است که فقط شهادتین رو می گویی ولی ایمان اون چیزی است که به خاطر آن در قیامت به تو پاداش و درجه میدهند.
اگر عمل در دل اثر کرد، یعنی ایمان در راستای اسلام است.
چرا در جنگ معنویات بالا بود چون جنگ اقتضا میکرد به چیزی که داری قانع نباشی و به دنبال کمال بیشتر باشی.
امام علی ع فرمودند:
«اصل الایمان، حسن التسلیم امر الله» اصل و ریشه ایمان، قشنگ چشم گفتن به خداست.
بین تسلیم و حسن تسلیم تفاوت فراوان است.خیلی وقتها انسان تسلیم میشود چون ناچار است ولی وقتی انسان با معرفتش به بهترین نحو تسلیم امر خدا میشود به حسن تسلیم رسیده است.
سلیمان صرد خزاعی به خدا چشم گفت و شهید هم شد اما کربلایی نشد، ولی یاران امام حسین ع در کربلا به خدا قشنگ چشم گفتند.
این است اون راز سخن حضرت زینب س که میفرماید «ما رایت الا جمیلا»
تا وقتی مردم تشنه قشنگ دینداری کردن نباشند آقا ظهور نخواهد کرد چون حجت های قبل رو مردم به خاطر همین مسئله تنها گذاشتند.
حرم مطهر شهدای گمنام شاهرود
هدفدار قدم بردار
اگر بی هدف از خواب بیدار شدید
بهتر است برگردید و بخوابید !
اجرکم عندالله انشالله
الهی آرزوی نیکوکاران که راهشان را درست می بینی برآورده ساز و ایشان را کامروا گردان می دانم به نیایشهایی که از دل برآید پاسخ خواهی گفت پ.ن : خادمان شهدا و خادمان امام حسین علیه السلام بی منت و بی چشمداشت با رویی گشاده و صبر و اخلاقی عالی در تمامی مجالس پذیرای میهمانان هستند ، خداوند خیرشان دهد و حافظشان باشد و عاقبتشان بخیر باشد و حتما هست انشالله
این دل تنگم غصه ها دارد ...
سه شنبه شب
دوباره جمکرانت می کشد
دل را به سوی کعبه عشق
دوای درد دلتنگی
فقط حال و هوای جمکران است
پ.ن : امروز طلبه های ورودی جدید در معیت مدیر و معاونت پژوهش راهی قم المقدسة شدند و نیمی از قلب مرا نیز با خود بردند ، محل اسکانشان اردوگاه نرجس خاتون زیبا خواهد بود ، سفرشان به سلامت انشاالله .