مکه برای تو فکه برای من
بابسم الرب الشهدا دفتر دل وامی کنم شبیه اروند میشم وبازم بهونه می گیرم
اری بازهم بهانه قدم گاه هایی رامی گیرم که خاک از قدم گذاشتن این چنین فرشتگانی به خودافتخار کرده اری زمین چه قدر می تواند خوش اقبال باشد که قدم گاه کسانی باشد که مدتی منت برسرش گذاشت وپا روی ان گذاشت انهایی که بوی بهشتشان از فرسنگ ها دورتر پیدا بود اری همان ها که وقتی سخن از یار می شد سرمست وعاشق به سوی کربلای ایران رهسپار می شدند کربلایی که حماسه ای دگر آفرید ونشان داد که فرزندان حیدرکرار دوباره درمیدان نبرد حق علیه باطل ایستاده اند مثل انها یی نیستند که فرار رابه ایستادن ترجیح داده اند انها مردانی از سوی عرش هستند که فقط برای این امده اند که بگویند می شود فرشتگان هم پا برروی زمین بگذارند انها امده بودند که بگویند ما درهنگام پرواز مان نیاز به هیچ چیز نداریم ما برای پرواز نیاز به دوبال داریم بالی از جنس نور ,نوری که از جانب بهشت می اید وقتی پا درمناطق عملیاتی جنوب می گذاری می بینی که چرا می گویم بهشت .
انجا بهشت گمشده ای است که میوه های ان به ثمررسیدند میوه هایی از جنس شهید مصطفی احمدی روشن وشهید رضایی نژاد وایندگانی که سرمایه های این کشور وملت هستند کم نیستند کسانی که ثمره این خون ها هستند بوده اند اما اکنون دربین ما نیستند ولی باجستجویی درخانه دلمان می بینیم به جد می بینیم که انها دردل ما هستند کسانی همه ی آرزویشان باز شدن معبری سوی کربلا بود انهایی که مردانگی وغیرت وناموس را از قمر بنی هاشم عباس پسر حیدر کرار یادگرفته بودند انها مردان کمی نیستند انها درس پس داده مکتب عشق اند .
درسراپرده خوزستان که می روی از هرکس که بپرسی فکه می گویند نمی دانیم کجاست می گویند ما دراینجا مکه داریم ایا به دنبال مکه می گردی به دنبال این حرف رفتم از همه پرسیدم مکه کجاست؟
همه باهم می گویند مکه ما خونین است جای قدم گاه مردانی است که تو وارث دار انها هستی انهایی که قلم خود رابرزمین گذاشتند وتو همکنون قلم انها رابلند کرده ای اری مکه ما جایی است که سید شهیدان اهل قلم درانجا بال وپر گشود سعی کردیم تا جلوی پروازش رابگیریم نمی شد انگار وقت ان رسیده بود که بیرق قلم را از دستانش پایین بیاورد وبه شما بسپارد حال عجیبی داشتم می خواستم هرچه سریعتر به معراج گاه مردی برسم که قلمش برنده تر از سلاحش بود مردی که ساختار زندگی اش یک چیز بود ای شهدا شرمنده ایم شرمنده ایم که نتوانستم به سوی شما بال وپر بزنم حال به سوی شما می ایم این مرد را باید از روایت های شیرینش شناخت از ان فیلم ها یی که انگار بهشت از عرش به فرش امده واماده شده است تا او ان رابه روایت بکشد خاک رملی فکه کم کم باتابیدن مستقیم افتاب درگرم شدن بود نمی دانم که چه احساسی بود که گرمای خاک فکه برای پاهایم همچون نسیمی بود انگار ان رادرنهری از بهشت گذاشته اند واب رویش غلطت می خورد باخود فکرکردم گفتم این جا به واقع بهشت است این خاک مرا به سمتی می کشد که چند قدمی با سید فاصله ای نداشت اری انجا معراج گاهی بود که آوینی قصد به تصویر کشیدن ان راداشت اری ان مسیر گردی که پیرامونم رافراگرفته بود اری مرا به یاد مکه می اندازد اری مردم دارند دراین مکان طواف می کنند ونماز عشق به جا می اورند وکوله باری سبک می کنند خدا کند که بتوانیم میراث دار خوبی برای قلم وراه سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی باشیم.
نویسنده: امیدرنجبرعمرانی