ورود به اردوگاه زیبای نرجس خاتون
قرار بود پرونده سفر با تنها خاطره غروب غم انگیز بازگشت دوستان، بسته شود ؛
اما با درج خبر فراخوان، خاطره خود را playback می نمایم :
سه را پیش رو داشتم ؛ حرکت از شاهرود هر ساعت از شبانه روز دوشنبه با اتوبوس به مقصد تهران ، ترمینال جنوب و سپس اتوبوس های قم ، راه دوم قطار بامداد دوشنبه 2:45 دقیقه مستقیم به مقصد قم و باز هم قطار 22:45 دوشنبه شب مستقیم به مقصد قم .
از آنجاییکه آشنایی با محیط و اسکان به موقع و حضور با آمادگی کامل ، از اولویت های من بود و همچنین از حضور در ترمینال جنوب تهران و تغییر ماشین متنفر بودم ، دومین راه را انتخاب نمودم تا کمی زودتر ، با آرامش خاطر ، در محل حضور داشته باشم .
دوشنبه صبح ساعت یازده به اردوگاه رسیدم ، درب ورودی باز بود ، بنری با این متن ، مقدم مهمانان و مدعوین را گرامی می داریم ، سمت راست راهرو ورودی نصب شده بود . افرادی در سالن همایش بودند ، به سمت تابلو پذیرش رفتم ، خودم را معرفی نمودم و علت حضورم را توضیح دادم و به آقای میرزایی یا میررضایی ارجاع داده شدم ، ایشان حضور نداشتند ، شخص دیگری که در سفر قبل ایشان را در سلف زیارت نموده بودم مرا به سمت ساختمان شماره پنج هدایت فرمودند ، بسیار خوشحال شدم ، چرا که آنجا دقیقاً همان محل استقرار ما در اردوی قبلی مدرسه بود ، البته ایشان فرمودند که پذیرش بچه های فناوری شب است و من کمی زود رسیدم .
کاربر مدرسه ما سرکار خانم صادقی برای دوره تربیت مربی فضای مجازی ، از شنبه در قم حضور داشتند ، بعد از سر و سامان دادن وسایلم ، طی تماسی به ایشان در مجتمع ولایت ملحق شدم ، جای همه دوستان خالی بود ، زودتر رسیدن من باعث بهره مندی از مواهب آنجا نیز شد .
به سمت مزار شهید گمنام :
نهار را در معیت خانم صادقی و دوستان جدیدم در مجتمع ولایت صرف نمودیم ، بعد نهار کلاس برقرار بود ، اندکی در کلاس حضور داشتم که همان لحظات کوتاه ، مدرس کلاس که در مورد امنیت در فضای مجازی صحبت می فرمودند ، به سراغ کوثر بلاگ رفته و تصادفی وبلاگ ما را برای نمونه نشان دادند !!
بعد کلاس تقریبا لحطات پایانی روز و نزدیک غروب بود ، مزار شهیدی گمنام در محوطه مجتمع ولایت بود ، که ما را از زیارت بی نصیب نگذاشت ، پس از زیارت با بن کتاب هدیه یکی از دوستان جدیدم به نمایشگاه کتاب مجتمع رفتیم و خریدی مختصر داشتیم .
مزار شهید گمنام مجتمع ولایت :
به اصرار دوستان جدیدم شام نیز در مجتمع ولایت سپری شد و پس از شام به نرجس خاتون برگشتم ، تقریباً نیمی از خانم ها تشریف آورده بودند ، ظاهراً بیشترین تعداد فعالان کوثر نتی بودند که من کمتر سعادت آشنایی با نام آنها را داشتم !
فقط یکی از خانم ها من را سریع شناختند، از بابت اینکه مطلبی در وبلاگشان نقد نموده بودم .
خانم کمشی کمر معاونت فرهنگی استان و سرکار خانم وقایعی (مفرد مذکر غایب) در راه بودند و صبح به ما ملحق می شدند .
شب قشنگی بود از اینکه دوستان جدیدی در مجتمع ولایت پیدا کرده بودم و تنها در نرجس خاتون منتطر نماندم خوشحال بودم .
خیابان ظهور ، به سمت اردوگاه نرجس خاتون :
اردوگاه ولایت زیبا و بزرگ بود اما نرجس خاتون در نظر من چیز دیگری ست ، با آن آلاچیق های رویایی و چشم انداز زیبایش ، کتری های داغ چای و فضایی دلنشین برای صرف آن و از همه مهمتر فاصله کم آن تا مسجد جمکران .