گوزنی سر چشمه ای رفت..
?گوزنی سر چشمه ای رفت تا آب بنوشد، عکس خودش را در آب دید پاهایش باریک و کوتاه بنظرش آمد و غمگین شد، اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد در همین حین چند شکارچی قصد او کردند گوزن گریخت و چون چالاک می دوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد، صیادان سر رسیدند و او را گرفتند، گوزن چون گرفتار شد با خود گفت، دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آنها می بالیدم گرفتارم کردند.♦️
چه بسا گاهی از چیزهایی که ناشکر وگله مندیم پله صعودمان باشد و چیزهایی که به آن ها مغروریم مایه سقوطمان شوند.?
“عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم، و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم،والذین یعلم و انتم لا تعلمون"؛بقره 216
پندهای_اجتماعی
استاد_خانم_طزرئی
محتوانت_اجتماعی
مدرسه_علمیه_خواهران_امام_جعفر_صادق_ع_شاهرود