تقدیم به همسران مدافع حرم ، دلگرم به عباس هایشان
آدم یک وقتهایی دلش ملیحه حکمت بودن می خواهد
که یک روز یک عباس بابایی پیدا شود و بگوید:
یا تو یا هیچکس!!!
بعد بفهمی همه دوران تحصیلش در آمریکا برای
داشتنت نقشه می کشیدہ و بعد …
روز خواستگاری زل بزند به چشمهایت و با لبخند بگوید تو عشق سومم هستی …
اول …خدا … بعد پرواز … بعدم ملیحه خانوم !
و تو متعجب بمانی!!!
اما هلاک همان عشق سوم بودن باشی، بی هیچ حسادتی …
از این عباس ها که بدون گــل به خانه نمی آیند …
مردی که بداند تو عادت پشت میز نهار خوردن داری
اما از قصد برایت توی حیاط بساط آبگوشت پهن کند
و قربان صدقه ات برود …
آدم دلش هی از این عباس ها می خواهد که
وقتی به جانشان نق می زنی و از شهادتشان می ترسی
ناباورانه می گویند …
بالام جان دیگه سعی کن کمتر
دوسم داشته باشی !!!
آدم هوس می کند ملیحه ای باشد که ناز و نعمت و ثروت خانه پدری را رها کند
و کلاهش را کنار بگذارد و به خاطر با
عشق روسری و بعد چادر سر کردن در زمان شاہ
از کار بیکار شود و به همه هوس های پوچ
زندگی پشت پا بزند ….
آدم دلش از این عباس ها می خواهد که وقتی ژنرال مافوقش دیر می کند در اتاق مافوق و در دل سرزمین کفر روزنامه « پهن می کند و به نماز می ایستد»…
آدم دلش از این عباس ها می خواهد …
از این شهید همت ها و حمید باکری ها
که مثل آفتاب در زندگی یک دختر می تابند و
بعد از آن پشت ابر پنهان می شوند …
اماااااااااااااا
تا ابد گرمای عشـقشان گونه های یک زن را
سرخ نگه می دارد !!!
برای الهام عزیز
زندگی بدون وای فای زیباتر نبود؟!
ورودی یک رستوران نروژی :
ترجمه :
وای فای نداریم
با یکدیگر صحبت کنید!
به مادرت زنگ بزن!
فکر کن الان سال ۱۹۹۳ (حدودا سال ۱۳۷۱-۷۲ شمسی)است!
زندگی زیباست
بزرگواری می گفتن تو مهمونیهاشون یک سبد دارن و همه گوشی ها رو جمع می کنن و تلویزیون هم خاموش ، دور هم گل می گن و می شنون و از لحظات با هم بودن لذت می برن .
کاش می شد حداقل خونه پدربزرگ ها این لحظات رو تجربه کرد .
با دانشجوها بیشتر آشنا شویم
دانشجو مؤذن جامعه است ؛
اگر خواب بماند ، نماز امت قضا می شود !
شهید بهشتی
وحدت حوزه و دانشگاه ، تنها محدود به یک روز نیست ، از روز دانشجو آغاز می شود .
دانشجو به همراهی طلبه نیازمند است ، آنها را تنها نگذاریم .
طرح تهیه شال و کلاه برای مدافعان حرم بی بی زینب سلام الله علیها
داستان کربلا سراسر درس است . . .
و امروز کربلایی دوباره برپا شده است
حواسمان باشد از کلاس درس جا نمانیم!
از همه شما عزیزان دعوت می کنیم در طرح “بافت کلاه و شال گردن برای رزمندگان و مدافعان حرم” همراه ما باشید.
درصورت تمایل به مشارکت ما را باخبر سازید
منتظر حضورتان در سایت مدرسه هستیم.
مهلت ثبت نام در طرح و اعلام حضور : انتهای هفته جاری
مهلت تحویل : ۳۰ آذرماه
زندگی خالی نیست ، مهربانی هست ، ایمان هست
نشست فصلی مدیران حوزه علمیه سمنان با حضور اساتید مرکز فناوری برگزار شد
نشست فصلی مدیران ، حوزه های علمیه استان سمنان ، با حضور اساتید مرکز فناوری اطلاعات ، یکشنبه چهاردهم آبان ماه ۱۳۹۵
و همچنین مدیران حوزه های علمیه ، معاونان فرهنگی ، تبلیغی ، پژوهش ، فعالان فضای مجازی و مربی مسئولین وبلاگ نویسی .
خیر مقدم و سخنرانی جناب حجت الاسلام صابریان ودر ادامه سخنرانی جناب آقای دکتر طائی زاده ، تقدیر از فعالان استان و طلاب نخبه ، برگزاری کلاس نویسندگی در فضای مجازی توسط جناب آقای مهندس جلیلی و دوره تخصصی وبلاگ نویسی توسط جناب آقای مهندس کیانی.
اختتامیه مراسم با توضیحاتی درباره چگونگی کار با کوثر نت توسط جناب آقای مهندس جلیلی ، به تقاضای برخی خواهران .
باتشکر از برگزار کنندگان مراسم و تشکر ویژه از سرکارخانم کمشی کمر و آرزوی توفیقات روز افزون برای بزرگواران .
معلولیت یک احتمال برابر است
تو آنقدر توانایی داری
که مختصر ناتوانی جسمی
نمی تواند مانع پیشرفت و تکامل روحت شود.
به خودت بنگر
به دنیا بنگر
تو هیچ چیز کم نداری . . .
زیرا خدا هست؛
عشق هست؛
اراده ای قوی داری و توانمندی؛
اگر پاهایت توان دویدن ندارند
با دلت، دویدن را آغاز کن
با دلت، به سوی جاده موفقیت حرکت کن…
اگر دستهایت یاری نمی کنند
با عشق، جای خالی دستها را پُرکن
و همچون بالهای یک پرنده
به اوج آسمانِ خودباوری پَر بکش
زیرا با بال شکسته پَرکشیدن هُنر است
این را همه پرندگان می دانند…
اگر چشم هایت قدرتِ نگریستن ندارند
با چشم دلت ببین؛
با عشق ببین؛
اگر گوشهایت آواز پرندگان را نمی شنوند
و کلامی بر زبانت جاری نمی شود؛
ملودی تمام آوازها را ،
در بیکرانِ قلب مهربانت تداعی کن؛
و صدای امواج آرام دریا را؛
در لابه لای کتابچه ی زندگی حس کن ؛
خدا را حس کُن و عاشق باش ؛
عاشق رفتن ؛ عاشق رسیدن ؛ و عاشق نفس کشیدن
می دانم که می بینی ؛
می دانم که می شنوی ؛
می دانم که می دوی ؛
می دانم که حرکت می کنی ؛
و ایمان دارم که می توانی ؛
می دانم که تو ناتوانی را، از دیباچه ی ژرفای ذهنت پاک کرده ای . . .
ولایت مرد در خانه چگونه باید باشد؟
یک وقت کسی تصور نکند چون اسلام به مرد گفته تو در خانه ولایت داری ، معنایش این است که ظلم کند !
چون اگر این کار را انجام دهد دیگر مومن نیست !
در روایت داریم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و السلم فرمودند :
اَلمُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ يَأكُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛1
مؤمن به ميل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق ميل و رغبت خود را به خانواده اش تحميل مى كند.
این در مورد ساده ترین مسائل زندگی است ، که این حد از رعایت حال خانواده ملاک نفاق و ایمان شناخته شده است ! حال تا چه رسد به مسائل مهم زندگی که خدای نکرده مردی بخواهد با اختیاری که خدا به او داده به همسر و فرزندانش ظلم کند .2
1. کافی ، ج ۴ ، ص ۱۲ .
2. برنامه سمت خدا ، حجت الاسلام حسینی قمی .
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر از مه روی تو و اشک چو پروین من است !
جمعه که بارانی باشد
دل آدم برای هزار و یک نفر می گیرد !
آن هزار نفر را می شود کاری کرد،
آن یک نفر اما ، غیبتش
بیچاره ات می کند …
نکاتی درباره احترام گذاشتن به کودکان
یکی از مهمترین کلیدهای فرزند پروری احترام گذاشتن به شخصیت کودک است. رفتار محترمانه با کودک موجب خودباوری و اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی در او می شود. این سرمایه در تمام زندگی رفیق راه او خواهد بود و او را برای شکوفا کردن استعدادها و توانایی هایش یاری خواهد کرد.
آیا احترام گذاشتن به کودکان موجب لوس شدن آنها نمی شود؟
هزار و یک دلیل برای لوس شدن بچه ها وجود دارد که احترام گذاشتن در میان آن دلایل نیست. احترام به کودک نه به معنای اطاعت از خواسته های ریز و درشت او و نه تعریف و تمجید و حمایتهای افراطی از کودک است. بلکه تنها به رسمیت شناختن شخصیت محترم کودکان است.
چگونه به فرزندمان احترام بگذاریم؟
- به آنها سلام کنیم و برایشان جا باز کنیم.
- آنها را با احترام نام ببریم.
- در میهمانیها از پذیرایی کردن آنها غافل نشویم.
- به آنها دروغ نگوییم و به وعده هایمان عمل کنیم.
- به حرفهای آنها توجه کنیم و میان حرفشان نپریم.
- گاهی با آنها هم مشورت کنیم.
- به آنها مسئولیتهایی متناسب با توانایی هایشان بدهیم.
- اشتباهاتشان را در جمع و بخصوص در میان همسالانشان به آنها گوشزد نکنیم.
- آنها را تحقیر, سرزنش نکنیم.
- به آنها حق انتخاب بدهیم و به سلیقه شان احترام بگذاریم.
- آنها را با دیگران مقایسه نکنیم و…
رسول گرامی اسلام(ص) در باره احترام به کودکان می فرماید:
«به فرزندان خود احترام کنید و با آداب و روشهای پسندیده با آنان معاشرت کنید.»
سید مهدی خدایی
رسانه آموزشی نمره بهتر
عاشقانه های من و کودکان عراقی!
شبی از شبها ، هنگام توقف در یکی از موکبها برای استراحت ، طبق قراری که دوست عزیز و همراه صمیمی من با همسرشان برای صرف چای و شام تعیین نموده بودند ، از محل اسکان خواهران خارج شدیم ، اسکان برادران دقیقا کنار حسینیه خواهران بود ، هوا آن شب خیلی سرد نبود و میشه گفت کمی لطافت داشت و می شد بیرون نشست ، اتفاقی توجه مرا جلب نمود ؛ چند کودک شیرین عراقی مشغول بازی و شیطنت در چند قدمی ما ؛ بازی آنها بدین صورت بود که ، ظرف های آب کوچک یک نفره را که پلمپ بودند به هوا پرتاب می کردند و پس از برخورد آن با زمین و ترکیدنش و خروج با شدت آب ، از خنده ریسه می رفتند و به داخل موکب و ظرفی دیگر و تکرار همان بازی !!
واقعا نتوانستم این صحنه را تحمل کنم ، آب آشامیدنی در حال اسراف بود ، سریع وارد عمل شدم .
به یمن شرکت در کلاس های مکالمه عربی ، تا حدودی توانایی برقرای ارتباط ممکن بود .
رفتم جلو دست بچه ها را گرفتم ، سه تا پسر بچه ، پنج و شش ساله بودند ، این مکالمه ما :
حبیبی ، تعال ، ماذا تفعلی ؟! هذا ماء للشرب فقط .
انا ارید العب … سپس آنها را کنار خودم نشاندم از تک تکشون پرسیدم ماسمک؟
اسماشون : مجتبی ، حسین و فاضل بود ، فاضل از همه کوچکتر و نمکی تر بود و مجتبی بزرگتر و خیلی زیرک !
از دوستم خواستم با هم بازی نون بده کباب ببر را اجرا کنیم ، بچه ها با دقت نگاه می کردند ….تفهم؟
مجتبی متوجه شد که چگونه بازنده است و باید بازی را واگذار کند ، اما حسین و فاضل ، خصوصا فاضل متوجه نمی شدند ، فاضل دست خودش را روی آن دست دیگر می زد و با خنده ای از ته دل جیغ می کشید و خوشحال بود ، صحنه بسیار جالب و شیرینی بود ، اشتیاق این سه کودک برای اینکه دستشان را جلو بیاورند و نوبت آنها شود ، حدود بیست دقیقه با بچه ها بازی کردم ، وقتی متوجه پشت سرم شدم ، دیدم پدران و مردانی دیگر با اشتیاق و ذوق در حال تماشای این منظره هستند ، یکی از آنان چیزی به مجتبی گفت ، مجتبی بلند شد رفت و دست یک دختر بچه دو ساله را گرفت و به سمت ما آمد ، گفت : اختی ، متوجه شدم خواهرش هم برای بازی آورده است ! سپس برای خاتمه بازی کودکان چند عدد از همان آبها که آورده بودند بترکانند به من دادند و با خنده و شور بسیار رفتند .
حداقل تا آخر آن شب خبری از تکرار بازی اسراف آب نبود !!