قرآن کتاب بیداری
لقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیکمْ کتاباً فِیهِ ذِکرُکمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
همانا بر شما کتابی نازل کردیم که در آن وسیله تذکر شماست، آیا نمی اندیشید؟!
توضيح و پیام ها
«ذِکرُکمْ» یا به معنای وسیله تذکر است و یا به معنای مایه عزّت و نام شما. به معنای شرافت و شهرت نیز آمده است. امام کاظم علیه السلام درباره این آیه فرمود: مراد از جمله «فِیهِ ذِکرُکمْ» آن است که در کتاب ذکر شده که اطاعت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله برای امام است. یعنی عزّت و شرف شما در اطاعت از امام پس از پیامبر است.
کتاب و قانونی سبب رشد و بیداری است که از سوی خداوند باشد.
یکی از اهداف نزول کتب آسمانی، تذکر و کرامت بخشیدن به انسان هاست.
قوم عرب و سرزمین حجاز از برکت قرآن، عزیز و نامدار شد.
اگر انسان ها بیندیشند، حتماً دست نیاز به سوی وحی و کتاب آسمانی دراز خواهند کرد.
از تمایلات فطری مردم برای ارشاد آنان کمک بگیریم.
تکذیب انبیا، بی خردی است. زیرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است.
تفسیر نور، ج 5، ص428
سوره نحل، آیه 10
چرا دانشگاه صنعتی شریف ، شریف نام گرفت ؟! - بخش سوم
برزنت، نايلون، ابر و يک ظرف بزرگ آب تهيه کنيم. قرار شد هر کدام از ما يک دست لباس اضافى داشته باشيم. يک لنگ هم براى اينکه دور سرش بپيچيم بايد تهيه مى شد. محلى واقع در بيابان مسگرآباد، اول جاده مسگرآباد به ما آدرس داد تا برويم ببينيم و جسد را آنجا بسوزانيم. من و عباس(حسين سياه کلاه) به آن منطقه رفتيم ما آن منطقه را ديديم و قرار براى فردا ساعت 8 صبح گذاشتيم تا با هم وسائل را تهيه کنيم. يک ماشين يشمى هم در اختيار داشتيم. شب من ماشين را در اختيار مجيد گذاشتم که براى تعقيب ماشين شماره 4 برود و آنها را تا محل کارشان تعقيب کند و ساعت هفت و نيم صبح با او در اول بهار قرار گذاشتيم … يک جفت نمره و دو عدد نمره تکى دزديدند و من گرفتم و با ماشين يشمى سر قرار عباس(حسين سياه کلاه) در ميدان شاه آمدم. لحظهاى بعد على(بهرام آرام) و بعد حيدر(وحيد افراخته) و حسن(محمد طاهر رحيمى) هم آمدند. ما وسائل را جور کرديم و داخل ماشين گذاشتيم. بنزين، کيسه هاى کلرات که عباس(حسين سياه کلاه) آورده بود، يک پيت نفت بزرگ ولى پر از آب. برزنت را کف صندوق عقب پهن کرديم. زير آن را نايلون و روى آن را ابر گذاشتيم. لنگ را آماده کرديم. ماشين يشمى خراب شد. بايد آن را از منطقه عمل دور کنيم. آن را هل داده بالاخره در شرق خيابان شهباز گذاشتيم. حسن(محمد طاهر رحيمى) کمربند تجهيزاتى خود را باز کرده و به من داد. مجيد شريف واقفى با وحيد افراخته قرار داشت و در نتيجه وحيد سر قرار او رفت. ما هم در يک کوچه، نمره هاى اصلى ماشين را باز کرده و نمره هاى جعلى را پشت شيشه گذاشتم و عازم محل عمل شديم. قرار شده بود عمل در کوچه اديب الممالک انجام بشود. اين کوچه باريک بود که به کوچه پهنى منتهى مى شد. ما ماشين را در کوچه پهن قرار داديم به طورى که از کوچه باريک قابل رويت نبود. بعد از چند دقيقه بهرام آرام سراسيمه آمد که همشيره(منيژه اشرف زاده کرمانی) سر قرارش نيامده است. همشيره، علامت دهنده به عباس بود که وقتى او علامت مى داد عباس داخل کوچه مى شد. چند دقيقه بعد همشيره آمد و رو به روى کوچه باريک در حالى که با چادر بود و روى خود را محکم گرفته بود، ايستاد. حدود ده دقيقه گذشت که همشيره رفت و عباس(حسين سياه کلاه) از من خداحافظى کرده و رفت. چند لحظه بعد صداى تير بلند شد و من لنگ را برداشته داخل کوچه شدم. مجيد شريف واقفى به صورت روى زمين افتاده بود. لنگ را روى سرش انداخته و برگشتم و ماشين را روشن کردم. دستمالى تر کرد….
ادامه دارد
ای شب یه پاس صحبت دیرین خدای را
گمان می کردیم چراغ های حقیر شهرمان
زیباتر از ستارگان آسمان شب های اجدادمان است!
و شاید
همین گمان واهی بود
که آسمان شهرمان را اینچنین خالی از ستاره کرد !!
شبتون آروم و پر ستاره
یادش بخیر .....
حالا تمام حرف شب و روز زائر است
یادش بخیر ، هفته پیش این زمان ، حرم
خداحافظ ای گریه های محرم!
خداحافظ ای مجلسای پر از غم!
خداحافظ ای شور و حال و بکا!
خداحافظ ای پرچمای سیاه!
خداحافظ ای ماه پرشور و شین!
خداحافظ ای خیمه های حسین!
خداحافظ ای سرزمین بلا!
خداحافظ ای نی نوا کربلا!
خداحافظ ای یاس ام البنین!
خداحافظ ای مشک روی زمین!
خداحافظ ای هجله گاه خیمه گاه!
خداحافظ ای گودی قتلگاه!
خداحافظ ای دیده های پرآب!
خداحافظ ای شیرخوار رباب!
آقای من
دارد تمام می شود آقا عزای تو!
کم گریه کرده ایم محرم برای تو!
شبهای آخراست،گدا را حلال کن!
این هم بسات نوکر بی دست و پای تو!
دارد چه زود سفره تو جمع می شود!
هستم هنوز سائل آب و غذای تو!
ما را ببخش گریه سیری نکرده ایم!
چشمان خشک ما خجل از این عزای توست!
حسین جان
کی دست خالی از در این خانه می رود؟
دست پراست تابه قیامت گدای تو…
به امید دیدن دوباره صحن علمدار
آقا خدانگهدار
همه زندگیمو میسپرم دست علمدار
آقا خدانگهدار ……
التماس دعا رفیقان
بهانه آمدن ...
مادری می گفت :
کودکم را مهدی می نامم…
که هر وقت دور شد،
صدا بزنم …
مهدی …. بیا ….
شاید فرجی شود
طریقه خواندن نماز اول ماه
امروز پنج شنبه یازدهم آذرماه
اول ربیع الاول
نماز اول ماه به همراه صدقه فراموش نشود
نمایشگاه کتاب شاهرود
چهاردهمین نمایشگاه بزرگ کتاب شهر شاهرود
30درصد تخفیف
14الی 19آذر95
مکان:شاهرودخ شهیدمدنی سالن شهیداکبری
شهیدان زنده اند ، الله اکبر
باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات
شهیدان را به نوری ناب شوییم درون چشمه مهتاب شویبم
شهیدان همچو آب چشمه پاکند
شگفتا آب را با آب شوییم
چرا دانشگاه صنعتی شریف ، شریف نام گرفت ؟! - بخش دوم
ادامه مطلب :
اما بعضى از مسؤولين شاخه هاى مختلف سازمان کمکم به مارکسيسم متمايل شده و شروع به پخش جزوهاى مارکسيستى در بين اعضاى سازمان مى کنند. به اين ترتيب درگيرى مجيد با سازمان آغاز مى شود و پس از درگيريهاى زياد، مرگ را به ننگ مارکسيست شدن ترجيح مى دهد و با وجود تهديدهاى زياد از سازمان جدا مى شود تا بعد به همراه شهيد “مرتضى صمديه لباف” گروه ديگرى تشکيل دهند و اعضاى مسلمان سازمان را مجددا متشکل کنند. در اين زمان است که ديگر مجيد شريف واقفى تبديل به “خطر” مى شود و دو نفر از مسؤولين به نام “تقى شهرام” و “بهرام آرام” تصميم به رفع خطر مى گيرند. دکتر صلواتى، يکى از همراهان سابق مجيد که در آن روزهاى بحرانى با مجيد ملاقات کرده بود مى گويد: “چند روز قبل از شهادت مجيد او را در تهران يافتم. با هم به خوابگاه دانشگاه صنعتى شريف(خوابگاه زنجان) رفتيم و دو نفرى وارد يک اتاق شديم. مجيد شروع کرد به گريه کردن و اسلحه کمرى خود را باز کرد و روى زمين گذاشت و گفت: “فضل الله، اين امانت خدا را از من بگير. من ديگر نمى توانم آن را تحمل کنم. سازمان منحرف شده، من در يک درياى متلاطم گير کرده ام” و من گفتم: “تو که از مرگ هراسى ندارى، بگذار تو را بکشند. تو سعى کن عضوگيرى کنى و …” او رفت، اما براى هميشه.” شايد بهتر باشد که چگونگى شهادت مجيد را از زبان همانهايى بشنويم که همه چيز را توجيه کردند، هم هدف و هم وسيله را. محسن سيد خاموشى يکى از عاملين ترور، اينگونه تعريف مى کند:
“به ما گفتند: حسين (صمديه لباف) و يک نفر ديگر به گروه خيانت کرده اند و يک انبار را با سه اسلحه تخليه کرده و گريخته اند. حسين(صمديه لباف) آدم تروريستى است و ممکن است اعضاى کميته مرکزى را که در کوچه و خيابان مى بيند ترور کند. فرد ديگر، يکى از اعضاى سابق کميته مرکزى سازمان است. چند دقيقه بعد هم حيدر (وحيد افراخته) سر قرار آمد و قرار شد تا فردا که روز اعدام يکى از آنها است…
ادامه دارد
مناجات وداع با محرم و صفر
پایان ماه روضه شده، غم گرفتهام
هیئت تمام گشته و ماتم گرفتهام
بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاکران
تازه دلم شکسته شده، دم گرفتهام
بعد از دو ماه که در مطبت هستم ای طبیب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفتهام
مرهم برای درد دلم اشکِ روضه بود
این گونه بوده، اشک دمادم گرفتهام
شبها چقدر گم شدهام بین کوچهها
وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفتهام
از مادرت بپرس، نوکریم را قبول کرد؟
آیا برات کرب و بلا هم گرفتهام؟
افسوس میخورم که ز خیرات سفرهات
از دست مهر مادرتان کم گرفتهام
دلتنگ میشوم به خدا بر محرّمت
خرده مَگیریم ز چه ماتم گرفتهام
ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را
شعر وداع نه … شور محرّم گرفتهام
یاسر مسافر