عهد آسمانی
آگاه باشید او یاور دین خداست ، آگاه باشید او بسیار نوشنده از دریای عمیق ( علم الهی) است . آگاه باشید او نشان برتری هر صاحب فضیلت و نشان جهل هر جاهل را خواهد زد . او برگزیده و منتخب خداست ، او وارث تمامی علوم و مسلط بر آنهاست . آگاه باشید او از پروردگارش خبر می دهد . 1
از ســوز دلــم آهِ سـحرگــاه بسازید
از اشــک شبـم در سحری آه بسازید
مـن منـتظر آن دلِ پُـر سـوز و گـدازم
ای کــاش که از کوه گنـه کاه بسازید
اصـلاً بـه گـمانم که بُوَد عادتتـان کـه
از سائــل درگـاه کرم شـــاه بسـازید
مــا بـَد کـه نه آقـا بـلدِ راه نـبودیـم
از نــا بــَلـدان یـک بَــلدِ راه بسازید
ای حضرت آقا قسمت میدهم ایـنکه
از قـلبِ سیَه تـِکه ای از مــاه بسازید
اَرباب تویی صاحبمان هم که تو هستی
حال از همه یـک نــوکر دلخـواه بسازید
مــا گُـمشدِگانِ حــرم کــرب و بــلاییم
از سـمت حــرم بـر دلـمان راه بسازید2
مولای من، صاحب الزمان ؛
خوشا به سعادت آنان که در رثای شما و خاندان پاک و مطهرتان سروده ای هرچند کوچک تقدیم نموده اند .
این بند از خطبه غدیر حسی توأمان دارد ، بیم و امید !!
امیدی نشأت گرفته از مظهر لطف و رحمت الهی وجودی نازنین که از برکاتشان متنعم خواهیم شد و دست پر مهر و لطفشان بر سر ما یتیمان محبتشان قرار خواهد گرفت .
بیمی از لایق نبودن و نشاندار شدن ، شایسته همراهی نبودن !!!
این جمله را جایی خواندم که :
یادمان باشد مقام و منصب های دنیوی را مدیون خون شهدا هستیم .
با تمام وجود از مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام می خواهم ، با نگاه پر از مهر خود گوشه چشمی نظر فرمایند تا لایق همراهی امام زمانمان باشم ، تا بتوانم در این راه قدمی هرچند کوچک بردارم ، عمل کننده به فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و آله و السلم در قبال امام زمانمان باشم ، انشالله .
1. عهد آسمانی خطبه حضرت رسول در غدیر خم، ص 163
2. محمدحسن رحیمی
مرور خاطرات
عصر چهارشنبه هفتم مهر ماه ، اکثریت بچه ها قبل از جلسه پرسش و پاسخ به شهرهای خود برگشتند ، اردوگاه بدون حضور پور شور و گرم و صمیمی همه افراد شب گذشته ، خیلی دلگیر بود !
عکس ذیل مربوط به سفر قبل است ، لطفا به کوهی که در عکس می بینید دقت فرمائید ، شبیه نیمرخ صورت انسان است که رو به آسمان می باشد :
خوشحال بودم حداقل خانم انتظاری عزیز بودند ، پس از زیارت وداع ، در بازگشت به ساختمان شماره پنج ( که هنوز خاطرات دلنشین سفر قبل با طلبه های مدرسه در جای جای آن باقی بود ) ، پیغام تخلیه آنجا و انتقال به ساختمان شماره چهار رسید ، پس از نقل مکان ، با یکی از عزیزان فعال کوثرنت آشنا شدم ، سرکارخانم علی محمدی با اسم مستعار شاه پرک از خوی ، ایشان افتخار همراهی دادند و در کنار هم چای و آخرین شام را صرف نمودیم ؛ جای تک تک دوستان خالی بود ؛ پرهون عزیز و مهربانم با رهنمودهای ارزشمندشون ، خانم وقایعی هم استانی عزیز یا مفرد مذکر غایب با آرامش وصف نشدنی شان ، خانم مظفری عزیز اهل مطالعه و پرشور و هیجان در تعریف خاطرات و نقد نویسندگان ، خانم فاطمه ابراهیمی یا میثم تمار ، عاشق مدافع حرم مشتاق آشنایی با همه ، حکیمه سپاهان شهر دوست خوب من ، فاطمیه شهرکرد و فرزند نازنینشون و دو دوست همدانی فعال کوثر نت ( گرچه شب گذشته اجازه ورود به جلسه فعالان کوثر نت رو ندادید! ) ، صهبای گچیِ منتقد و بقیه عزیزان ، جاتون خالی بود ، خوشحال شدم از آشنایی با شما و روزهای خوبی رو در کنار هم گذروندیم ، انشاالله هرجا هستید موفق ، سلامت ، شاد و سربلند باشید ، دست خط های یادگاریتون رو حفظ می کنم و با مرورشون یاد روزهای قشنگ باهم بودنمون میفتم ….
چهارشنبه شب آخرین لحظات حضور در اردوگاه نرجس خاتون ، با حضور مدیر وبلاگ رنگ خدا و دو نفر دیگر از کوثر نتی های عزیز پایان یافت . آخرین خاطرات همایش ثبت و پرونده این سفر نیز بسته شد …..
البته قول همکاری و ساخت وبلاگ گروهی ادامه دهنده این مسیر خواهد بود .
دوستتون دارم و به یادتون هستم.
براتون بهترینها را آرزومندم .
احساستون را در نظرات درج نمایید .
دلت خبر دارد ؟!!
دلم هوای تو کرده دلت خبر دارد
برای حاجت قلبم دعا اثر دارد
به سود من بود این که غلامتان هستم
که بی تو عاشقی ٱقا فقط ضرر دارد
همان زمان که صدایم زدی به خود گفتم
یقین که یوسف زهرا به من نظر دارد
دوباره جمعه رسید و رسیده جان به لبم
چرا که از غم هجرت دلم شرر دارد
خوشا به حال کسی کز فراق مولایش
همیشه قلب حزین و دو چشم تر دارد
نمی رسد به وصال تو عاشق خسته
اگر دمی چو بخواهد دل از تو بر دارد
دعای کمیل در صحن مدرسه
حوزه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام شهر زیبای شاهرود ، اقدام به برپایی دعای پرفیض کمیل در صحن مدرسه نموده است . اولین جلسه امشب ، هشتم مهرماه ۱۳۹۵ بعد از اقامه نماز مغرب و عشا برگزار گردید .
هفته های آینده منتظر حضور پر شورتر شما بزرگواران خواهیم بود .
شمایی از تابوت یک شهید در صحن مدرسه :
در ضمن این جلسات به صورت خانوادگی برگزار می گردد ، حضور آقایان بلامانع است ، از همسران ، پدران ، همسایگان ، اعضای خانواده و دوستان خود ، برای شرکت در جلسات هفته های آتی دعوت به عمل آورید .
زحمات خواهران به مناسبت هفته دفاع مقدس :
تیم کوثر بلاگ و کوثر نت متشکریم
انفاق مال عبادات ظاهری و جنگ با دشمنان خدا همه جهاد اصغر است ، وقتی با دل کار میکنی و از آبرویت خرج میکنی و اخلاق خوب اعمال میکنی ، جهاد اکبر است .
استاد حاج آقا دولابی
برای لحظه لحظه بودنتان سپاسگزارم
برای لبخندی که بخشیدید ، برای دستی که گرفتید ، برای امیدی که در قلبمان روشن نمودید ، برای راهی که فرا رویمان قرار دادید .
برای صبرتان ، برای مهربانیتان و برای لحظه لحظه بودنتان سپاسگزارم .
برای داشتن فردایی روشن به امروزی پر تلاش نیازمندیم ، برای بخشیدن این انگیزه صمیمانه سپاس .
انشاالله قدر دان توجهاتتان باشیم .
پ . ن : حجت الاسلام و المسلمین جمشیدی ، جناب آقای دکتر طائی زاده ، جناب آقای جلیلی ، جناب آقای کیانی ، سرکار خانم کشتکاران ، سرکار خانم جمالی و سایر بزرگواران خدوم ، خالص و پرشور .
با آرزوی بهترین ها برای شما
زمین گرد نیست
السلام علیک ️یااباعبدالله
زمین گرد نیست
دنیای من یک شش گوشه است
قلب مرا زدند از اول به نامتان
من آمدم همیشه بمانم غلامتان
با یک درود صبح خود آغاز می کنیم
ماییـم و اشتیاق «عَلیکَ السلامتان»
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
التماس دعا ….
اولین همایش فعالان فضای مجازی
من لم یشکر المخلوق ، لم یشکر الخالق
امروز هفتم مهرماه ۱۳۹۵ اختتامیه اولین همایش فعالان فضای مجازی ، بانشست پرسش و پاسخ به پایان رسید .
همه چیز فوق العاده و عالی با نهایت دقت و ظرافت برنامه ریزی و برگزار شد .
جا دارد از تمامی بزرگواران و سروران که در این راه زحمت بسیار کشیده اند ، تشکر ویژه بشود .
با برگزاری این همایش ضمن اینکه با افرادی که تا کنون فقط نامی از آنها در صفحاتشان می دیدم ، آشنا شدیم ، به این نکته بسیار ارزشمند پی بردیم که ما یک خانواده بزرگ و ارزشی داریم ، که از امروز به بعد باید اول با یاری خداوند متعال و سپس بهره مندی از راهنمایی های اساتید ، دست خواهری به یکدیگر دهیم تا بتوانیم فعالیتهای خود را هدفمند و سازنده تر نماییم .
اینکه چه کسی چه مقام و رتبه ای دارد و در عرصه کوثر نت فعالیت دارد یا کوثر بلاگ اولویت نیست ، اولویت همدلی و همراهی در این مسیر خطیر است .
وظیفه خود دانستم از تک تک عزیزان صمیمانه تشکر نمایم . جناب آقایان طائی زاده ، جلیلی، کیانی ، سرکار خانم کشتکاران و سایر بزرگواران .
اجرکم عندالله
سلامی در جوار یار به محضرش
سلام صبحتون بخير ️
روز خوبی رو براتون آرزومندم
سلـام ای مونس دلهای خسته
سلـام ای مرحم قلب شڪسته
نظر ڪن بر دل آن شیعه ای ڪه
بہ امیدی سر راهت نشسته
الّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان
داستان کفاشی که کفش امام زمان را پینه نمیزد!
داستان سید عبدالکریم کفاش:
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عج) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود.
پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»
سید عرض کرد: آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم.
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد.
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.» .1
1. روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی.
این نامه رو لیلی فقط بخوونه
…
می بینی باباي خوبم؟ امروز اول مهر و من…
بابا جواد ببین، کیفمو بستم…مانتومم آماده کردم… ولی دلم نمیومد… مانتومو بپوشم و مدام برم جلو آینه بایستم…بابا بیا و یه امروز را پیش من باش… اول مهرِ و تک دختر تو می خواد بره اول دبستان… ولی بی تو…بی تو کجا برم بابا… بابا جوادم،فکر کنم امروز همه دست تو دستای باباشون بیاند مدرسه…من برای کی ذوق کنم،برای کی ناز کنم…بابايي امسال قراره بنویسم : بابا آب داد ، بابا نان داد…
ولي مي دوني بابا جواد من بايد بنويسم باباخون داد،باباجون داد…باباي خوب من يه قهرمان بودکه حاضر شد جون بده تا بچه هاي ديگه اي مثل من بي بابا نشوند و دست باباشون را بگيرند و بيايند مدرسه. بابا از مامان شنیدم که می گفت برای کلاس اولی شدن من خيلي ذوق داشتی و کلي برنامه ريزي مي کردي .
بابا گفته بودي که روز اول مهر مي خوام خودم زينب رو ببرم مدرسه . پس حالا بيا ببین زینبت، دردانه عزیزت امروزمی ره اول دبستان….مامان با بغض لباسهامو بهم مي پوشوندو اشکهاش رو يواشکي پاک مي کرد و از مهربونيات وشجاعتت برام ميگفت .ميگفت:دخترم، بابا جواد بهت قول داده ،پس مطمئن باش زير قولش نميزنه وامروز همه جاهمراهته …یادتون باشه من یتیم نیستم،حضرت رقیه(س)گفته،هرکی بابا نداره،بابای من بابای اونم هست…بابا جونم امروزشما و حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) منو تنها نذاريد…بابا جان منتظرت هستم.
دلنوشته ای از زبان فرزند شهید مدافع حرم محمد جواد قربانی
عزیزترین کلاس اولی استانمون