پرسودترین معامله زندگی
پرسودترین
معامله زندگی
اینست كه
حال خوب را
جایگزين حال بدکنیم
همين…..
شبتون مهتابی
به افتخار پدرم ، تقدیم به همه پدران عزیز
یه گل کاکتوس قشنگ تو خونه داشتم.
اوایل بهش میرسیدم. قشنگ بود و جون دار.
کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق داره.
خیلی قوی بود، صبور بود، اگه چند روز بهش نور و آب نمیرسید هیچ تغییری نمیکرد.
منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود به خیال اینکه خیلی قویه و چیزیش نمی شه.
هر گلی که خراب میشد میگفتم، کاکتوسه چقدر خوبه هیچیش نمی شه اما بازم بهش رسیدگی نمیکردم…
تا اینکه یه روز که رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده.
ریشه اش از بین رفته بود و فقط ساقه هاش ظاهرشو حفظ کرده بود.
قوی ترین گلم رو از دست دادم، چون فکر می کردم قویه و مقاوم...
مواظب قویترینهای زندگیمون باشیم.
ما از بین رفتنشونو نمی فهمیم چون همیشه یه ظاهر خوب دارند، همیشه حامی اند، پشتت بهشون گرمه…
اما بهشون رسیدگی نمی کنیم، تا اینکه یه روز میفهمیم قوی ها هم از بین میرن.
مراسم افتتاحیه
مسجد امام حسن عسگری علیه السلام شاهرود ، شنبه سوم مهرماه ، مراسم افتتاحیه حوزه های علمیه استان سمنان ، با حضور اساتید استان سمنان و طلبه های خواهر حوزه های علمیه شاهرود :
پس از تلاوت قرآن ، اعلام انزجار با شعار مرگ بر آل سعود و مرگ بر آمریکا ، پخش سرود مقدس کشور عزیزمان ، جمهوری اسلامی ایران ؛
سرکار خانم کابوسی مدیریت محترم حوزه علمیه فاطمه بنت اسد بسطام ، متن پیام حضرت حجت الاسلام و المسلمین جمشیدی را ایراد فرمودند .
آرزوی من برای تو
آرزوی من برای تو
آغازی باشکوه درشنبه
عشق در۱شنبه
آرامش در۲شنبه
نداشتن نگرانی و دغدغه در۳شنبه
خوشبختی در۴شنبه
شادی در۵شنبه
موفقیت در جمعه میباشد
هفته ای پراز موافقیت برایت آرزومندم
سلام. صبحتون زیبا
هفته خوبی داشته باشین انشاالله
نام معراج الشهدا چگونه انتخاب شد ؟
ابتدا معراج شهدا به نام تخلیه شهدا معروف بود. تعاون رزم در سپاه برای انتقال پیکر شهدا از مناطق تشکیل شده بود و در ارتش بهداری این کار را میکرد. پیکر شهدا توسط تعاون رزم و بهداری به تخلیه شهدا منتقل میشد.
آنجا بحث الحاقی، مرکز یا قرارگاه مطرح بود. یگانهای مختلف، خودشان تخلیه شهدا داشتند و در نهایت پیکرها از تخلیه یگانها برای معراجهای ما در داخل شهر میآمد. ما سه معراج داشتیم: معراج قرارگاه کربلا که در جنوب مستقر بود؛ معراج قرارگاه نجف که در غرب و کرمانشاه مستقر بود و معراج قرارگاه حمزه که در ارومیه مستقر بود و پیکر شهدا به این معراج ها که همان تخلیه شهدا نام داشت، انتقال پیدا می کرد.
در بحث تخلیه شهدا،«حاج نصیر» که آن زمان مسئول تخلیه شهدا بود؛ برای من تعریف کرد که یک معلمی بود که می گفت این اسم تخلیه من را آزار میدهد و ایشان برای اولین بار پیشنهاد نام معراج شهدا را داد.
در همان زمان با آقای باقرزاده که مسئول وقت بود، مطرح کردیم و ایشان ابلاغ کردند که کلا تخلیه شهدا به نام «ستاد معراج شهدا» تغییر نام دهد؛ حال چه بحث الحاقی، چه در خود خط، چه قرارگاه های ما و چه اینکه به مرکز بیاید و چه به استان ها برود؛ چون استان ها هم برای خودشان ستاد معراج داشتند؛ این نحوه تشکیل ستاد معراج شهدا بود.
خدا جون
خـــ♥️ــدایا
آنـــقدر به مـــن ظــرفیت بـــــده
نـــعمتهـایـی را کــه از روی
بــــخشندگی ات به مـــن دادی
به پــــای لـــیاقت خــــودم نـــنویسم
شبتون پر از آرامش
کانال کمیل و پروانهی تنها
قرار بود عملیاتی انجام شود
منافقين تمام اطلاعات اين عمليات را به عراقيها داده بودند
گردانهای خطشكن، براي اينكه زير آتش نباشند رفتند داخل كانال. با روشن شدن هوا تانکهای عراقی جلو آمدند دو طرف كانال را بستند و آن را زیر آتش گرفتند.
خبر آمد فرمانده و معاون گردان كميل به شهادت رسيدهاند.
۵ روز از محاصره کانال گذشته بود …
عصر روز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ بود. من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم. سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند وقتی رسیدند، فهمیدم که از بچههای کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا میآورد گفت:فکر نمیکنم کسی غیر از ما زنده باشد.
هول شده بودم. دوباره و با تعجب پرسیدم: این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بیرمقیاش جواب داد زیر جنازهها مخفی شدهبودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشتهبود. یک طرف آر پی جی میزد و یک طرف تیربار شلیک میکرد. یکی دیگر گفت: همه شهدا رو ته کانال هم میچید، آذوقه و آب رو پخش میکرد، به مجروحها میرسید. اصلاً این پسر خستگی نداشت.
وقتی از مشخصاتش گفت آب دهانم را قورت دادم. اینها همه مشخصههای ابراهیم بود. با نگرانی گفتم: آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش میریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند شید و برید. یکی از اون سه نفر هم گفت: من دیدم که زدنش. با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم
ما معتقدیم که عشق برمی گردد
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فالفروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفال دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد…
سید حمیدرضا برقعی