زمان را زیبا ببینیم قسمت آخر
زمان را زیبا ببینیم (قسمت نهایی)
در یکی از جلسات سخنرانی دهه اول محرم سال 94 یا 95 فرمودند:
چقدر خوب است که در اتاق خواب، محل کار، یا دیواری که بیشتر اوقات چشممان به آن می افتد. تابلو، عکس، نوشته یا نمادی باشد که ما را با اهل بیت علیهم السلام که سرچشمه فیض و رحمت هستند پیوند دهد. به عبارتی تصویری را ببینیم که با فطرت مان مطابقت داشته باشد.
پیشنهاد ایشان نصب تابلویی از حرم ائمه مثلا بین الحرمین و یا ضریح ، مناظر زیبا و روح فزای طبیعت، تصاویر شهدا و … اینگونه تصاویر جایگزین نمادهای آریایی و یاد کورورش کبیر و ارد بزرگ و این قسم صحبتها بود.
همینطور که به دیوار اتاق و ساعت هدیه دوستانم زل زده بودم این سخنان از ذهنم عبور می کردند. ناگهان تصمیمی گرفتم، صندلی آوردم و ساعت هدیه با نمادهای آریایی و اعداد رومی را از روی دیوار برداشتم. آن را در جعبه ای قرار داده و به صندوقچه خاطراتم منتقل نمودم.
ماه ها دیوار اتاق ساعت نداشت و از ساعت شماطه دار رومیزی با اعداد شبرنگ برای مشاهده گذر زمان استفاده می کردم. با تغییر فضای داخلی اتاق با کاغذ دیواری های رنگ فیروزه ای، ساعتی گرد و سفید رنگ با اعدا بسیار بزرگ تولید داخل و با قیمتی بسیار مناسب برای دیوار اتاقم تهیه نمودم.
گذشت و تا رسیدیم به ازدواج و تهیه جهیزیه. تولدم نزدیک بود. سعی میکردیم هر چیزی به عنوان هدیه خریده می شود با پیشنهاد از جانب خودم و جنبه کاربردی در منزل آینده ام باشد.
در خیابان ها به دنبال هدیه ای مناسب برای تولد بودم که ناگهان چشمم به ساعتهای آن مغازه دوست داشتنی افتاد. مغازه ای با تولیدات چوبی داخلی بسیار زیبا. ساعتهای این مغازه با طرحهای اسلیمی و رنگهای آرامش بخش فیروزه ای، آّبی و سبز بر دیوار خودنمایی می کردند و مدتها پیش مرا مجذوب. یکی از آنها را انتخاب کردم. چیز بسیار جالبی که در طراحی این ساعت بکار رفته بود و بیشتر از همه مرا مجذوب کرد. اعداد آن بودند که با نام 12 امام نامگذاری شده بودند. عدد 1 مولا علی علیه السلام. عدد 2 امام حسن علیه السلام، عدد 3 امام حسین علیه السلام و … عدد 12 منقش به نام امام زمان “مهدی” علیه السلام. واقعا برایم جالب بود. مجدد به یاد فرمایشات حاج آقا در آن شب محرم افتادم. اندیشیدم چه چیز زیباتر از این که لحظه لحظه عمر من با یاد ائمه علیهم السلام سپری شود و دیوار اتاقم مزین به نامشان.
جمله بسیار زیبا و تاثیرگذار درج شده بر روی جعبه ساعت این بود:
“زمان را زیبا ببینیم”
زمان را با یاد ائمه زیبا ببینیم. تا لحظات عمرمان با برکت وجودشان پربار و مفید باشد. و زیباتر این است که این زمان با هنر و فرهنگ ایرانی و اسلامی عجین شده باشد.
بند کفشت را هم از خدا بخواه
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و السلم):
براى هر حاجتى كه داريد، حتى اگر بند كفش باشد، دست خواهش به سوى خداوند عز و جل دراز كنيد؛ زيرا تا او آن را آسان نگرداند، آسان (برآورده) نشود.
بحار:۹۳/۲۹۵/۲۳
عصرونه گرده غوره ای
فاصله ما با آنها یک دیوار بود. اینگونه بود که همسایه دیوار به دیوار شدیم. خانواده ای کم جمعیت بودند، دقیقا مثل ما. چهار نفر. دو دختر داشتند. چند سال قبل ساکن این کوچه شده بودند. بواسطه نسبت فامیلی نزدیکی که با هم داشتیم از همجواری یکدیگر بسیار خوشحال بودیم.
عطیه دختر کوچکتر که تازه دو سالی بود پا به جهان گذاشته بود و 9 سال با خواهر بزرگتر خود اختلاف سنی داشت، نمک این همسایگی بود. عصرهای تابستان عطیه را در کالسکه کوچک خود می گذاشتیم و با همراهی مادران به پارک میرفتیم. عصرانه دلچسب ما از بادمجان تازه سرخ شده که آغشته به گرده غوره و نمک می شد به همراه گوجه تفت خورده تشکیل می شد. با دو عدد نان لواش تازه که در کالسکه عطیه تعبیه می شد! آنچنان گرم صحبت می شدیم که مسیر طولانی تا پارک برایمان طولانی نبود.
اندکی در پارک توقف داشتیم. می چرخیدیم و بازی میکردیم و سپس راهی خانه می شدیم. این اتفاق حداقل هفته ای دو مرتبه تکرار می شد.
سالها گذشت. عطیه و خواهرش بزرگ شدند. من و خواهرم نیز! آنها از آن کوچه رفتند. همان سال که از آن کوچه رفتند طعم عصرانه های گرده غوره ای ساده و دل انگیز تابستانی را نیز با خود بردند و به فراموشی سپردند. سالها می گذرد و ما حتی عیدها نیز همدیگر را نمی بینیم!
محل زندگی ما نه بالای شهر بود و نه پایین شهر. اصللا برایمان اهمیت نداشت که کجای این شهر بزرگ زندگی می کنیم و چه برچسبی بر آن خورده است و دلهایی داشتیم به وسعت آسمان آبی که برای شادی و غم هم می تپید و هرگز دستخوش سنگ و چوب و بالا و پایین نمی شد.
ماشین شاستی بلند نداشتیم. اصلا ماشین نداشتیم. قدمهایی استوار داشتیم که برای هم تا فرسنگها با چاشنی عشق برداشته می شد. توستر و مایکروویو و ماشین ظرفشویی هم نداشتیم! حتی گاز فر نداشتیم. اما با کیک پز کیکهایی برای عصرانه های یکدیگر می پختیم که طعم آن سالها بعد در بهترین شیرینی سراهای شهر نیز یافت نشد! چرا که چاشنی عشق و محبت و صفا داشت. چیزی که اکنون در لابلای سنگ و چوب و دکور و سکه و سفرهای دور دنیا مفقود شده است.
کاش آن روزها دوبار تکرار می شد.
یه زوج مذهبی باید...
یه زوج مذهبی خوبه لباساشونو با هم ست کنن
یه زوج مذهبی باید اسم بچه هاشونو از اسامی متبرک ائمه انتخاب کنن
یه زوج مذهبی باید باهم برن مسجد
یه زوج مذهبی خوبه یه بارم شده با هم پیاده برن مشهدالرضا :))
یه زوج مذهبی خوبه جمعه ها یه سری به شهدا بزنن
یه زوج مذهبی عالیه، سر عقدشون بگن با اجازه امام زمان (عج) بله!
یه زوج مذهبی باید اگه کاری برای خانواده هم کردن مخصوصا برای پدر و مادر همدیگه، منت نزارن اول بگن برای رضای خدا، دوم برای دعای خیر پدر و مادر و عاقبت بخیری، سوم به خاطر عشقی که به همسرم دارم.
یه زوج مذهبی باید همدیگه رو دوست بدارن، قربون صدقه هم برن.
یه زوج مذهبی باید؛ بچشون رو سرباز آقا امام زمان تربیت کنن
یه زوج مذهبی…..
برگرفته از کانال انتخاب عشقم در پیام رسان داخلی ایتا به آدرس:
@entkhab7eshgham
زمان را زیبا ببینیم 1
زمان را زیبا ببینیم (قسمت اول)
چند سال پیش دوران دانشجویی. من نماینده کلاس بودم و طرفداران زیادی بین بچه های ورودی مان داشتم. روز تولدم نزدیک بود. حوالی تاریخ تولدم کلاس فوق العاده ای توسط یکی از اساتید در روز تعطیلات رسمی 15 خرداد برگزار شد!
استاد آن درس جناب آقای خ استادی انقلابی، مؤمن و متعهد بودند. از اینکه در آن روز مجبور به برگزاری کلاس شده بودند عذاب وجدان داشتند! بهمین خاطر با یاد امام و شهدا کلاس خود را به پایان رساندند. بعد اتمام کلاس پچ پچ هایی بین بچه ها شنیده می شد. استاد فرمودند اگر سوال یا مشکلی هست مطرح بشه و بچه ها از استاد تقاضا کردند چند دقیقه در کلاس حضور داشته باشند. دو نفر ار بچه ها کلاس را ترک کردند و اندکی بعد با کیک و هدیه ای وارد شدند. بقیه بچه ها هم شروع کردند به دست زدن و همخوانی تولد تولد تولدت مبارک! استاد که تا بنا گوش سرخ شده بودند نمی داستند چطور بچه ها را دعوت به سکوت بکنند! من از همه جا بیخبر، تصور کردم تولد استاد است. که یکی از بچه ها رو به استاد گفتن: امروز برای بهترین نماینده تولد گرفتیم. بعد از سکوت و برگشت آرامش به کلاس و پی بردن به سوپرایز بچه ها. استاد گفتند: روز 15 خرداد کلاس تشکیل دادیم بماند، جشن گرفتید بماند، سوت و جیغ و کف و هورا بماند، حداقل هدیه را روز دیگری تقدیم خانم الف می نمودید. بچه ها.
هدیه تحویل من شد و همانجا با اصرار بچه ها آن را باز کردم. ساعت دیواری سنتی و بسیار زیبایی بود. تولید کشور خودمان.
آن روز از خاطرات زیبای عمر من ثبت شد و آن دوستان وفادار و مهربان همچنان در لحظات تلخ و شیرین همراه و همپای من هستند.
ساعت هدیه دوستانم سالها بر دیوار اتاقم نصب بود و بسیار عالی کار میکرد. هر عید گرد آن گرفته می شد و باطریش هر چند وقت یکبار تعویض و مجدد به سرجای خود برمی گشت.
اعداد ساعت رومی بودند و در زیر صفحه عقربه ها، نمادی از چند انسان نخستین و آریایی و هخامنش طور طراحی شده بود!
پ.ن: عکس ساعت بارگذاری شده از اینترنت می باشد.
ادامه دارد…
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟!
خسته شده ام.
در هیاهوی شهر به دنبال گمشده خود می گردم.
گم شده یا نه شایدم من گم شده ام … درگیر و دار مشغله های پوچ زندگی!
خودمان را هم گیج کرده ایم میان این همه آمال واهی که به قول خودمان داریم «زندگی» می کنیم؛
کدام زندگی؟!!
و چه خوب خودمان را به آن راه می زنیم که انگار نه انگار یک نفر هزار و چند صد سال به انتظار ما نشسته و دنبال یار می گردد و ما تازه چله ترک گناه می گیریم آن هم نصفه نیمه رهایش می کنیم!
فکر نمیکنم پیاده روی اربعین من به شما ربطی داشته باشه!
ایرانی برو جام جهانی ببین!
حداقل 25 هزار ایرانی عزیز برای تماشا و تشویق تیم ملی ایران در روسیه حضور دارند.
از آنها سپاسگزاریم که تیم ایران را تنها نمی گذارند! (مرسی که هستی عشقم :) )
اما هزینه هر ایرانی برای 12 روز اقامت در روسیه حداقل 25 میلیون تومان می شود.
25 هزار ضربدر 25 میلیون می شود رقم 625,000,000,000 ششصد و بیست و پنج میلیارد تومان!!!
آقا خوش به حالشون پول خودشون هست دوست دارند اینطور خرج کنند.
به ما قشر مذهبی هم ربطی نداره!
اربعین شد فضولیت گل نکنه ها!
اما این به ما ربط داره که چند مدت دیگه که وقت محرم و اربعین می رسه دیگران هم مثل ما با شخصیت باشند و حس فوضولیشون گل نکنه که چرا این پول رو به فقرای ایران نمیدین!
جنبه داشته باشید و بفهمید که یکی جام جهانی رو دوست داره یکی محرم و اربعین و هر کی دوست داره به خاطر علایقش پول خرج کنه!
ریشه همه اختلافات در چیست؟
ریشه اصلی همه اختلافات را در عدم اعتقــاد بعضیها به ولایت فقــــیه میدانم!!
من دلم روشن است
شما را نمیدانم!
اما من دلـم روشـن است
به اتفاقهای خـوبِ در راه مانده
به تمام روزهای شیرین نیامده
به لبخندی که یک روز بر دلمان مینشیند
خداجونم مراقب دوستام باش
خدایا
ستاره های آسمانت را سقف خانه دوستانم کن
تا زندگیشان مانند ستاره بدرخشد….
“شب بخیر”