تو بمان و دگران!
روزه آزمون اخلاص
عظمت ماه رمضان
روایت از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و السلم) است که می فرماید: «لَمّا حَضَرَ شَهرُ رَمَضان»؛ همین که ماه رمضان می آمد، ایشان این جمله را می گفت:«سُبحانَ الله»؛ این به تعبیر ما عظمت مطلب را می رساند.
«سُبحانَ الله ماذا تَستَقبِلون وَ ماذا یُستَقبِلُكُم»؛ شما رو به چه آوردید و چه چیزی رو به شما می آورد. «قالها ثَلاث مَرّات1 ؛ سه بار حضرت می گفت:«سُبحان الله»، شما رو به چه آوردید و چه چیزی رو به شما آورد. در روایت دیگری آمده است:
«لَوْ یَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِی رَمَضَانَ لَوَدَّ أَنْ یَكُونَ رَمَضَانُ السَّنَة»2؛ اگر بنده بداند چه چیزی در ماه رمضان است، دوست دارد که ماه رمضان سالانه باشد. مثل اینکه شما بگویید: اگر بدانید در این اتاق مهمان خانه چه خبر است، دیگر نمی خواهید از آن بیرون بیایید.
1. بحارالأنوار، ج 93، ص 347
2. همان، ص 346
برگزاری جشن روز جوان
برپایی جشن میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام در صحن مدرسه امام جعفر صادق ع شاهرود
به مناسبت اعیاد شعبان و روز جوان امروز شنبه 8 اردیبهشت ماه 1397 جشن میلاد حضرت علی اکبر با حضور طلبه های مدرسه و خانواده های آنان ساعت 17 برگزار خواهد شد.
دوست داری عاشق شوی؟!
اومدم اینجا قلبم رنگ خدا بگیره
شیوه عاشقی رو از شهدا بگیره
با یادشون جاری اشکای زلالم
میخوام که با شروع سالم
عوض بشه دوباره حالم
من عاشق شدم
به همین سادگی، با استشمام بوی خاک.
منزل بعد؛ شلمچه.
شلمچه یعنی…
شلمچه کجای این دنیاست واقعا؟!
نه از خرابه های تخت جمشید و پرسپولیس خبری است. نه از تفکرات انسان دوستانه کوروش کبیر! پس چه چیز این خاک اینهمه جاذبه دارد؟ که دختر لهستانی توریست برای گذران ایام تعطیلات خود به جای رفتن به کولک چال و نمک آبرود و تخت جمشید و عمارت عالی قاپو و حافظیه و … به این مکان پا گذاشته؟ عاشق شد. حاجت روا شد. مسلمان شد و با فرزند خود برگشت و سر زد. دیگر به لهستان برنگشت.
این دعوت فرست کلس و خصوصی ست!
چرا؟
اینجا خبرهایی ست! اگر دلت را مراقب بودی می فهمی.
چون شهدا زنده اند. این خاک ها زنده هستند.
حواست را جمع کن. اینجا مهمانی ست. برای مهمان سفره پهن می کنند و خصوصی در سنگر می نشانندش. فقط پذیراییشان پلو و خورشت نیست. پذیرایی دلی است. دل تو را آگاه می کنند. دل تو را عاشق می کنند.
ندیده خریدار شدید! خون آدم های خوب روی این زمین ها ریخته شده است.
اینجا بوی کربلا می دهد. اینجا هزار هزار هزار نفر، شهید شده اند. این زمین با دل تو بازی می کند.
عاشق می شوی. کافیست رایحه این خاک را استشمام کنی.
دارم گله ها
از فاصله ها
جامونده منم
از قافله ها
می دانم لیاقت ندارم
اما دلم شهادت می خواهد
سفرنامه راهیان نور به قلم بنت الهدی اشرفی، قسمت سوم.
وضعت خوبه یا خرابه؟!
در دنیایی که به پیامبران الهی توهین می کنند
به فاطمه الزهرا علیها السلام و علی ابن ابیطالب علیه السلام توهین می کنند
به امام حسین علیه السلام و زینب کبری علیها السلام توهین می کنند
در دنیایی که به امام و رهبری توهین می کنند
اگر به من و تو بچه مذهبی توهین و تمسخر نکنند معلومه ما وضعمون خرابه و خیلی نامردیم!1
درود بر سید شهیدان اهل قلم شهید “سید مرتضی آوینی”
1. استاد پناهیان
سقای آب و ادب
چه والا مقام و بلند مرتبه است حسین، که عباسش را در آستانه عروج عاشورا، از مسجد الحرام سیر داد به مسجد الاقصای کربلا- که:
بارکنا حوله لنریه من آیاتنا-
و چه هُما همّت و بلند آشیان است عباس که با دو بال عشق و ادب به سوی آسمان هفتم دَنی فتدلّی پرکشید و در مقام قرب حسین، به منزلتی بی بدیل رسید و در قابی از قوس بازوان حسین، مأوا گرفت.
به قول پیرمرد خوش لهجه داستان:
“علی جان! خیلی دوستت دارم. دلیلش هم این است…”
علی خندید؛ ملیح و شیرین.
“دلیل، دلِ توست عزیزدلم!…”
پسرم! عباسم!
اکنون اگرچه چشمت گشوده تر شده است و افق پیش رویت گسترده تر، ولی همچنان نگاهی به جایگاه حقیقی خودت نمی کنی. از سر ادب، ای مظهر ادب!
کتاب سقای آب و ادب، به معرفی صفات بارز شخصیتی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام می پردازد.
سقای آب و ادب، سید مهدی شجاعی، چاپ یازدهم، انتشارات نیستان.
پل ارتباطی: www.neyestanbook.com
شهدا الگوی زوج جوان شدند
وارد که شدم بعد تعارفهای متعارف نشستیم گوشه اتاق، دیوارها همه از داخل هم کاه گِلی بود و کسی اصراری برای بازسازیش نداشت، اتاق کوچک تقریبا ۱۲ متری که گوشه ای سماور با مزه و قدیمی و یک تشکچه تمیز و یه پشتی که از همون جنس روکش شده بود…
بی بی استکان کمرباریک رو داخل نلبکی گذاشت و از چای پر کرد و داد به سید که تعارفم کنه…
بوی گل محمدی پیچیده بود…
یکم که صحبت کردیم بی بی یک دست لباس روحانیت که مشخص بود قدیمیه اما فوق العاده تمیز و شیک بود گذاشت جلومون، با گوشه روسری اشک چشمش رو پاک کرد و گفت:
_این لباسو میخواست دامادیش بپوشه، طبق قولی که دادم مادر، مال تو باشه پسرم…
سید لباسو برداشت، بغل کرد و بوسید، به چشماش میمالید و گریه میکرد، معنی رفتاراشو نمیفهمیدم…
اینا مال کی بود؟!
یعنی میخواست لباس کهنه یه مُرده رو بپوشه؟! اونم روز عقد
از نگاه گیجم خوندن که حالم چجوریه، سید به عکس رو دیوار اشاره کرد و گفت:
_ چند وقتی خواب این شهیدو میدیدم، بعد یه روز اتفاقی اسمشو فهمیدم و شد الگوی شهیدم …
بعد بی بی رو پیدا کردم، الانم که لباسو بی بی هدیه دادن…
من حسود نبودم ولی با تمام سلولای بدنم به سید غبطه خوردم…
راستی الگوی شهیدم کی بود؟!
اصلا چقدر شبیه ش شدم؟
چیکار کردم براش؟
سید حتی چهره ش هم شبیه الگوش شده بود…
اونوقت من…
عاخ که چقدر از دست خودم حرصم گرفت…
با مهربونیِ صدای بی بی به خودم اومدم، مادر بیا این چادرم اول ازدواجم که با حاجی خدا بیامرز رفتیم از مشهد گرفته بودم اگه دختر یا عروس دار شدم بدم بهش…
بیا که الان هم دختر و جگر گوشمی، هم عروس محمد پسرمی….
با ذوق چادر رو برداشتم، آخ که چقدر قشنگ بود…
تعجب کردم اون زمان اینقدر زیبا بوده پارچه ها و بی بی انقدر تمیز نگه داشته…
ذوق کردم، بی بی رو بوسیدم و تشکر کردم…
اونروز چند ساعتی کنار بی بی بودیم، کلی از پسرش عباس گفت، واقعا عباس وار زندگی کرده و شهید شده بود، کلی چیز درباره زندگی مشترک و مشکلاتش برامون گفت، از خودش و رفتارهای حاج آقا…
موقع خداحافظی احساس میکردم چندسال بزرگتر شدم، دردش برام سنگین بود…
ساخت منو، تصمیم گرفتم هر هفته برم دیدنش…
کم کم به روز عقد نزدیک شده بودیم، حس عجیب و غریبی داشتم، یه حس تازه…
به خواهش من قرار شد به جای دسته گل رز و اینا یه دسته نرگس خوشگل بخره.
F_sadat_kh
کپی بدون ذکر منبع و نویسنده شرعا مجاز نیست
دل میزنم به دریا
دل میزنم به دریا
پا میذارم تو جاده
راهی میشم دوباره
با پاهای پیاده…
راهی شدم با پای دل، با پای پیاده. دستان خالی. چشمان بارانی.
اینجا کربلای ایران است.
اندیمشک محل ورود رزمندگان برای رسیدن به مناطق جنگی. اینجا بوی عشق می دهد. اینجا قدمگاه عشاق الحسین علیه السلام است. قطعا مهدی فاطمه برای بدرقه سربازانش اینجا سر زده است.
زائران گروه گروه در ساعات مختلف شب از شهرهای مختلف استان وارد اردوگاه می شوند. برخی شام میل نموده و به سمت استراحتگاه ها هدایت می شوند و برخی برای اقامه نماز و صرف شام راهی حسینیه اردوگاه.
از حسینیه که خارج می شوند، از سعادت ارتباط با مزار شهدای گمنام نمادین و معراج الشهدا بهره مند می شوند. نمادین البته، برای آنانکه با چشم سر آمده اند! چرا که جای جای خاک این مکان مقدس مملو است از حضور شهدا. چرا که ما ایمان داریم؛ شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان “عند ربهم یزرقون” هستند.
لحظات آخر شب نواهای پخش شده از کاروان های استان های مختلف در تاریکی و سوسو نور چراغ ها از دور، تو را به شب های عملیات و زمزمه های شبانه شهدا با معشوق حقیقی، می برد. آری اینجا قطعه ای از بهشت است که لابلای روزمره گی ها و زیبای های ظاهری دنیایمان به فراموشی سپرده شده است.
چه خوب خواهد بود سالی که با جذبه نگاه شما و آتش عشقتان آغاز گردد.
ای شهدا
ای شهدا
اگه که قلبمو شیدا کردم
اگه که چشمامو دریا کردم
من با هزار امید اینجا هستم
گمشدمو شاید پیدا کردم
سفرنامه راهیان نور به قلم بنت الهدی اشرفی، قسمت دوم.
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
پنجره زیباست اگر بگذارند
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
به کربلای جبهه ها خوش آمدید؛
اندیمشک
توصیف مکان با آب و هوا، منظره دل انگیز، درختان درهم تنیده و سر به فلک کشیده، جویبارها، دشت ها، کوه ها، دریاها، دریاچه ها، بهارنارنج ها و ترنج ها و … بسیار دلچسب و سهل خواهد بود!
اما توصیف قطعه ای از زمین خاکی که هیچ یک از زیبای های ظاهری دنیا را دربر ندارد و شامل نمی شود کار بسیار دشواری خواهد بود اگر پای دل در میان نباشد!
امان از دل که وقتی پادرمیانی می کند همه چیز را زیر و رو می کند. غوغایی به پا می کند. وصف می کند و شرح می دهد و با خود می برد.
من میخواهم دلی صحبت کنم. دلی توصیف کنم. می خواهم دلتان را با دلم همراه کنم و ببرم به دیاری که جز عشق در آن نخواهید یافت.
کربلای ایران، مناطق جنگ، که سال ها با گوشت، پوست و خون عزیزترین هایمان متبرک شد و اکنون این معجون عاشقی به ما رسیده تا با آن قلب زنگار گرفته خود را جلا دهیم.
سفر من با اندیمشک شروع شد. صحرایی سراسر نور و عشق. با شعرخوانی خادمان:
خوش اومدید آی زائرا به کربلای جبهه ها …
چای خانه و تمثال حضرت ابوفاضل لحظه ای که آب را بر آب ریخت.
خوابگاه هایی به نام شهدای بزرگوار: مهدی زین الدین، محسن حججی و دانشگر.
معراج الشهدا و مزار نمادین شهید گمنام و نوای دلنشینی که تو را به آن سوی جاده دل می برد.
چندین درخت تزئین شده با سربندهای یا فاطمه الزهرا، یا لثارت الحسین، یا اباعبدالله و یا ابوالفضل.
و تابلوهایی که نوشته های دو سطریآن تو را عاشق تر از پیش می کند.
زیارت چشم هایتان قبول.
سفرنامه راهیان نور به قلم بنت الهدی اشرفی، قسمت اول.