مأموریت ما در زندگی
مأموریت ما در زندگی ؛
بی مشکل زیستن نیست
بلکه
با انگیزه زیستن است
زندگی تون پر از انگیزه
شبتون آروم
همه ماجرا از قم شروع شد !!!
مدت زیادی بود ، صبح قبل از ورود ، پشت در ورودی چشمم به این اطلاعیه می خورد :
۲۰ نفر طلبه ها ، ۲۰ نفر اساتید
اردوی پژوهشی قم
قرار بود آخر مردادماه ببرن ، میلاد حضرت معصومه گذشته بود و به میلاد امام رضا نمی رسید ، منم با خودم فکر کردم و گفتم چه تاریخ بدی ! ان شاالله برنامه می ریزم بریم مشهد ، اردو تابستون ، قم ، بی مناسبت ، با طلبه هایی که هیچکدومشون رو نمی شناسم ، اصلا خوش نمی گذره …….
روزها گذشت ، ظهر بود ، از پله ها اومدم پایین ، رفتم سمت جاکفشی ، صدای خانم گلی رو شنیدم داشت می گفت ، تاریخ عوض شده ، جلوتر می بریم ، روز ولادت و …
برگشتم ، گفتم ، کجا ، کی ، چجوری و ….. یهو دیدم سه شنبه ست و جلو در منتظر ون تا راهی شیم سمت قم ، چه روزی ، روز ولادت بانو ، با چه دوستای نازنینی ، قبلش مرضیه می گفت روایت داریم اول همسفرتو انتخاب کن بعد برو سفر !
اونایی که می خواستم نیومدن ولی اونایی که اومدن خیلی خواستنی شدن برام !
برات کربلا رو خواهر زودتر از برادر می ده ، باور کنید!!
ما شب ولادت سر بند خریدیم به نیت اربعین ، حالا اربعین نزدیکه و ان شاالله با همدیگه راهی میشیم .
بعضی وقتها ، بعضی آدمها اونی که فکر می کنیم نیستن ، خیلی خیلی بهترن ….
سفر بهترین راه برای شناخت .
عشق فقط یک سرزمین ….
برای قلب مهربونتون دعا می کنم
کنار قدم هایم بمان
آرامش سهم قلبی است که در تصرف خداست
خدایا تنها عنایت توست که مرا نجات می دهد
به من کمک کن تا آنچه را برایم رقم زده ای با آرامش و صبر بپذیرم
اینگونه عاشق شوید ...
عاشق اگر می شوید
عاشق رفتار آدمها نشوید؛
آدمها گاهی حالشان خوب است ، گاهی بد
رفتارشان متاثر از حالشان است
عاشق افکارشان شوید
افکار حتی در بدترین حالت آدم ها هم تغییر نمی کند …
برای سارای عزیزم
سارا دوست عزیزم
خواهر مهربانم ، شاگرد مستعد وبلاگ نویس من
این چند خط را فقط و فقط به عشق تو می نویسم
تو شایسته طلبه شدن هستی ، خیلی خیلی بیشتر از خیلی ها !
تو لایق بهترینها هستی
قلب مهربان و پر محبت تو که جز مهربانی به خود ندیده ، جایگاه علوم دین است
لطفا در این مسیر بمان
تو باید یک مبلغ عالی بشوی
من به تو ایمان دارم
همیشه به یادت هستم
همیشه
و
دوستت دارم
رزق معنوی ، رزق خوبی ها
زمانی که خواب هستی و ناگهان تنهایی ، بدون زنگ ساعت بیدار می شوی ، رزق است ! چون بعضی ها بیدار نمی شوند .
زمانی که با مشکلی روبرو می شوی خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی
این صبر رزق است
زمانی که در خانه لیوانی آب به دست کسی می دهی
این فرصت نیکی کردن رزق است
گاهی در نماز حواست نیست ، یهویی به خودت می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی
این تلنگر رزق است
یکباره یاد کسی می افتی که مدت هاست ازاو بی خبری ، دلتنگش می شوی و جویای احوال ، این رزق است
زمانی که در به دنبال مزار شهیدی می گردی و خودش نشانه ای برایت می فرستد این رزق است
رزق واقعی اینهاست رزق خوبی ها ….
یا مهدی (عج) ادرکنی عجل علی ظهورک
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
تفاوت نسل ما را به فراموشی نکشاند
شباهت دو فیلم ایرانی و هالیوودی ؛ دیگه بزرگ شدم (ایرانی) و روزهای طلایی (هالیوودی)
موضوع فیلم :
مادربزرگی که فراموش شده است و تنها می باشد و هیچکدام از نوه ها و فرزندانش یادی از او نمی کنند .
و بچه ای که تنهاست و هیچ ارتباط خونی با مادربزرگ داستان ندارد و بطور اتفاقی سر راه یکدیگر قرار می گیرند و شریکی برای تنهایی یکدیگر می شوند و چنان به هم وابسته می شوند که طاقت دوری یکدیگر را ندارند .
تنهایی دردی است که در تمام نقاط زمین ، به یک شکل درمان می گردد ، آدمیزاد در تمامی سنین به توجه و محبت به خصوص از سمت خانواده اش نیازمند است و در صورتی که این نیازش تامین نگردد بسی مشکلات برایش به بار می آید !
و این نیاز در سنین کودکی و کهنسالی بسیار به یکدیگر شباهت دارد .
پ. ن : گاهی وقتها انسانهای ارزشمند زندگیمان را فراموش می کنیم ، باید در برنامه روزانه یا هفتگی خود حتما جایی برای آنها در نظر بگیریم .
نبرد خورشید و باد ...
روزی خورشید و باد با هم در حال گفتگو بودند و هر کدام نسبت به دیگری ابراز برتری می کرد. باد به خورشید می گفت که من از تو قوی تر هستم، خورشید هم ادعا می کرد که او قدرتمندتر است. گفتند بیاییم امتحان کنیم.
در این فکر بودند که دیدند مردی در حال عبور است و کت به تن داشت. باد گفت که من می توانم کت آن مرد را از تنش در بیاورم. خورشید گفت پس شروع کن. باد وزید و وزید. با تمام قدرتی که داشت به زیر کت این مرد می کوبید، در این هنگام مرد که دید نزدیک است کتش را از دست بدهد، دکمه های آن را بست و با دو دستش هم آن را محکم چسبید.
باد هر چه کرد نتوانست کت مرد را از تنش بیرون بیاورد و با خستگی تمام رو به خورشید کرد و گفت: عجب آدم سرسختی بود، هر چه تلاش کردم موفق نشدم، مطمئن هستم که تو هم نمی توانی.
خورشید گفت تلاشم را می کنم و شروع کرد به تابیدن.
پرتوهای پر مهر خورشید بر سر مرد بارید و او را گرم کرد. مرد که تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعی در حفظ کت خود داشت دید که ناگهان هوا تغییر کرد. با تعجب به خورشید نگریست، دید از آن باد خبری نیست، احساس آرامش و امنیت کرد.
با تابش مدام و پر مهر خورشید او نیز گرم شد و دید که دیگر نیازی به اینکه کت را به تن داشته باشد نیست بلکه به تن داشتن آن باعث آزار و اذیت او می شود. به آرامی کت را از تن بدر آورد و به روی دستانش قرار داد.
باد سر به زیر انداخت و فهمید که خورشید پرعشق و محبت که بی منت به دیگران پرتوهای خویش را می بخشد بسیار از او که می خواست به زور کاری را به انجام برساند قوی تر است.
مثل خورشید باش عشق و محبت را بدون هیچ انتظاری به دیگران ببخش.
درد و دل شب آخر دهه اول ماه محرم
روضه خوان می گفت، امشب در سیاهی پشت خیمه ،خارها را جمع می کردی تا مبادا غروب فردا، وقتی بچه ها از دست دشمن فرار می کنند، پایشان زخمی شود…
و من، باخودم فکر می کردم در دنیای سیاه دور و برم چقدر خار هست که وقتی از ترس حمله های ناغافل شیطان می خواهم فرار کنم، پای دلم را زخمی می کند…
من راه فرار را بلد نیستم یا چاره ای جز این راه نیست..
نمی دانم…
اما کاش امشب خارهای مسیر مرا نیز به نگاهی رفع می کردی..
راه فرارم را هموار کن..
راه فرار را نشانم بده…
پای دلم سخت مجروح است..
خودکرده را تدبیری جز تو نیست…
مرا در این برهوت دنیا، رها مکن یا حسین علیه السلام….