سفر نور - قسمت سوم
نمی دونم چند ساعت از زمان خواب گذشته بود ، با یک نور مستقیم که به چشمم خورد بیدار شدم ( از بس اتاق تاریک بود و هیچ روزنه ای به بیرون نبود تو روشنایی روز هم باید حتما لامپ روشن می بود ) ، چراغ قوه موبایل یکی از بچه ها بود ، لیدر را دیدم با مقنعه و مانتو دراز کشیده و می گوید پاشو نمازتو بخوون !
گفتم لیدر مگه قرا نبود بریم مسجد جمکران نماز بخوونیم ؟!
پاسخی دریافت نشد ، دیدم لیدر خوابش برده !! فاطمه گفت رفتن و برگشتن و هرچی منو صدا زدن بیدار نشدم !!!
اصلاً باورم نمی شد !! ناراحت شدم ،
حدود ساعت هفت مدیر محترم به تک تک اتاق ها سر زدند و ساعت حضور در سلف برای صبحانه را از ساعت 7 الی 8 اعلام نمودند .
سلف داخل محوطه ، سمت چپ ورودی بود ، با یک راهرو که در سمت چپ آن سه عدد کتری بزرگ قرار داشت ، دو عدد حاوی چای و چای شیرین ، که چای شیرین و آماده آن خیلی ایده جالبی بود که من قبلاً جایی ندیده بودم و یک کتری دیگر با شیری عجیب و غریب حاوی آب جوش .
سمت راست و کمی جلوتر از کتری ها میزی بزرگ قرار داشت که صبحانه و نهار و شام مورد نظر روی آن قرار داده می شد ، و یک ظرف در دار حاوی نان .
صبحانه روز اول ما عدسی بود ، جاتون خالی و دلتون نخواسته باشه ، خیلی خوشمزه بود .
بعد از صرف صبحانه قرار بر این شد تا ساعت ده همگی جلو در خروجی حاضر باشند تا به بازدید برویم ، مکان بازدید کتابخانه بود اما نوع و نام آن را نمی دانستیم .
چون هنوز تا زمان رفتن فرصت باقی بود و مکان استقرار ما تا جمکران بسیار نزدیک بود ، با دوستان تصمیم گرفتیم برای دقایقی هرچند کوتاه در مسجد حضور پیدا کنیم .
از باب القبله وارد شدیم ، حال و هوای جمکران و قم برای من با دفعات قبل خیلی متفاوت بود و همه جا بوی کربلا و نجف را داشت ، باب القبله اولین جایی را که در ذهنم تداعی کرد حرم مولا علی علیه السلام بود .
حدو نیم ساعت در مسجد بودیم نماز تحیت و نماز مسجد را بجا آوردیم و مجدد به خوابگاه برگشتیم .
گرچه کوتاه بود ولی پر فیض ، علت آن حضور بچه های ملکوتی بود که از همان لحظه ورود از محضرشان استفاده بردیم .
ساعت نه و نیم به خوابگاه برگشتیم .
ادامه دارد…