روز ششم محرم سال ۶۱ هجری.ق
در روز ششم محرمالحرام حصين بن تميم با چهار هزار نفر، حجاز بن ابجر عجلي با هزار نفر و یزید بن حارث با هشتصد نفر وارد كربلا شدند تا به سپاه عمر سعد بپيوندند.
در اين روز بود كه ابن زياد بر كوفه ديدباني گماشت تا مبادا كسي از شهر به كمك امام برود سپس ميان خود و اردوي عمر بن سعد سواراني تیزرو گماشت كه پيوسته اخبار را گزارش ميدادند در اين روز بيست هزار سوار نزد آن ملعون جمع شد و موافق بعضي از روايات، پيوسته لشكر آمد تا بهتدریج سي هزار سوار نزد عمر جمع شد و ابن زياد براي پسر سعد نوشت كه عذري براي تو نگذاشتم در باب لشكر بايد مردانه باشي و آنچه واقع ميشود در هر صبح و شام مرا خبر دهي.
در روز ششم ماه محرم، فراس بن جعده كه در سپاه امام حسين (ع) حضور داشت وقتي اوضاع را دشوار ديد از ادامه همراهي ترسيد حضرت به او اجازه بازگشت داد وي شبانه به كوفه بازگشت. در اين روز عمرو بن قرظهي انصاري به كاروان كربلا پيوست او از شهداي كربلاست پدر او از اصحاب امام علي (ع) و از خزرجياني بود كه به كوفه آمد و آنجا ماندگار شد و در ركاب علي (ع) با دشمنان جنگيد.
امام در گفتگوهايش با عمر سعد او را براي مكالمه ميفرستاد و او جواب ميآورد تا آنكه شمر از كوفه آمد و اين مذاكره قطع شد.
زماني كه وضعيت مشكل شد امام حسين (ع) عمرو بن قرظهي انصاري را بهسوی عمر سعد فرستاد تا از او ملاقات بخواهد و به او بگويد كه وي ميخواهد او را بين دو لشكر ملاقات كند درنتیجه امام حسين (ع) و عمر بن سعد بين دو لشكر به صحبت نشستند.
امام (ع) به او فرمود: واي بر تو اي پسر سعد، آيا تقواي خدايي را كه بهسوی او بازميگردي پيشه نميسازي؟ آيا با من ميجنگي، درحالیکه ميداني پسر چه كسي هستم؟ اين گروه را رها كن و به من ملحق شو كه به خدا قسم اين براي تو بهتر است عمر سعد گفت ميترسم خانهام ويران شود امام فرمود من آن را ميسازم. عمر سعد گفت: میترسم كه مالم گرفته شود امام فرمود: از آن بهتر از مالم در حجاز به تو میدهم.
عمر سعد گفت: من عيال دارم و براي آنها ميترسم امام ساكت شدند و جواب او را ندادند. آنگاه امام از او منصرف شد و درحالیکه ميگفت: تو را چه شده است؟ خداوند در بستر خواب سرت را قطع كند و در رستاخيز تو را نيامرزد. اميدوارم از گندم عراق چنان نخوري عمر سعد به استهزاء گفت: اگر از گندم عراق بهرهمند نشوم جوهايش را كفايت كند.
همچنين در اين روز حبيب بن مظاهر به آن حضرت عرض كرد یا بن رسولالله در اين نزديكي طایفهای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهي من نزد آنها روم و ايشان را بهسوی تو دعوت كنم. شايد خداوند شر اين گروه را از تو با حضور بنی اسد در كربلا دفع كند امام اجازه داد و حبیب بن مظاهر شبانگاه بيرون آمد و نزد آنها رفت و آنها را به ياري امام حسين (ع) فراخواند و گفت: چون شما قوم و عشيره من هستيد شما را به اين راه خير راهنمايي ميكنم، امروز از من فرمان بريد و به ياري او بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آن شما باشد.
در اين هنگام مردي از بنی اسد كه او را عبدالله بن بشر ميناميدند بپا خاست و گفت: من اولين كسي هستم كه اين دعوت را اجابت ميكنم آنگاه مردان قبيله كه تعدادشان به نود نفر ميرسيد بپا خواستند و براي ياري امام حركت كردند. در آن هنگام مردي نزد عمر بن سعد رفته و او را از جريان كار، آگاه كرد و او مردي را به نام ازرق با چهارصد سوار بهسوی آن گروه روانه ساخت و در دل شب سواران ابن سعد در كنار فرات راه را بر آنها گرفتند درحالیکه با امام فاصله چنداني نداشتند.
طايفه بنی اسد با سواران ابن سعد درآویختند، حبيب بن مظاهر بر ازرق بانگ زد كه: واي بر تو بگذار ديگري غير از تو اين مظلمه را برگران بگيرد. هنگامیکه طايفه بنی اسد دانستند كه تاب مقاومت با آن گروه را ندارند در سياهي شب پراكنده شدند و به قبيله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد شبانه بر آنها بتازد، حبيب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جريان را گفت: امام حسين (ع) فرمود: لاحول و لا قوه الا بالله.
روز پنجم محرم سال ۶۱ هجری قمری
در روز پنجم محرمالحرام سال 61 هجرى قمرى عبيدالله بن زياد مردي را به دنبال شبث بن ربعي فرستاد تا وي را به كربلا گسيل كند.
شبث بن ربعي در آن روز خود را به بيماري زده بود و قصد داشت كه ابن زياد او را از رفتن به كربلا معاف كند ولي عبيدالله بن زياد براي او پيغام فرستاد كه مبادا از كساني باشي كه خداوند در قرآن فرموده است چون به مؤمنین رسند گويند از ايمان آورندگانيم و هنگامیکه به نزد ياران خود كه همان شیطاناند، روند اظهار دارند ما با شماييم و مؤمنین را به سخره ميگيريم و به او خاطرنشان ساخت كه اگر بر فرمان ما گردن مينهي و در اطاعت مايي، در نزد ما بايد حاضر شوي.
شبث بن ربعي شبانگاه نزد عبيدالله آمد تا رنگ گونه او را نتواند بهخوبی تشخيص دهد. ابن زياد به او مرحبا گفته و در نزد خود بنشاند و گفت: بايد به كربلا روي، پس شبث قبول كرد و عبيدالله او را به همراه هزار سوار بهسوی كربلا گسيل داشت.
پس عبيدالله بن زياد به شخصي به نام زحربن قيص با پانصد سوار مأموریت داد كه بر جسر(پل) صداه ايستاده و از حركت كساني كه به عزم ياري امام حسين (ع) از كوفه خارج ميشوند جلوگيري كند. فردي به نام عامر بن ابي سلامه كه عازم بود براي پيوستن به امام (ع) از برابر زحربن قيس و سپاهيانش گذشت، زحربن قيس به او گفت: من از تصميم تو آگاهم كه ميخواهي حسين را ياري كني بازگرد!
ولي عامربن ابي سلامه به زحربن قيس و سپاهش حملهور شد و از ميان سپاهيان گذشت و كسي جرأت نكرد تا او را دنبال كند. عامر خود را به كربلا رساند و به امام حسين (ع) ملحق شد تا به درجه رفيع شهادت نائل آمد او از اصحاب امیرالمؤمنین علي بن ابيطالب (ع) بود كه چندين جنگ در ركاب آن حضرت شمشير زده است.
هنر تشویق کردن کودکان
گاهی فقط یک لبخند است یا یک نگاه اما معجزه می کند. آنچنان به کودک انگیزه و انرژی می دهد که بارها و بارها کار خوبش را تکرار می کند. اما خدا نکند راه و رسمش را بلد نباشیم آنوقت است که بمب انرژی می شود بمب اتم و همه رشته ها را پنبه میکند.
1-تشویق نمک زندگی بچه ها است اما نباید شورش را در بیاوریم. اگر کودکی به تشویق و تحسین اطرافیان عادت کند دیگر مجانی کاری نمی کند. برای آب خوردن هم پاداش میخواهد.
2-تشویق اولین ترفندی است که به ذهن بسیاری از والدین می رسد در حالی که همیشه راههای دیگری هم وجود دارد. مثلاً برای علاقه مند کردن کودک به مطالعه همیشه لازم نیست پای جایزه در میان باشد بلکه کافی است خودمان کتاب دست بگیریم.
3-بهتر است رفتار کودک مورد تشویق قرار گیرد نه خود او. همچنین بهتر است از تلاش کودک قدردانی کنیم حتی اگر به نتیجه مطلوب دست پیدا نکند.
4-تشویق چه مادی باشد و چه کلامی باید با عمل کودک تناسب داشته باشد. بعضی از والدین برای یک کار بی اهمیت فرزندشان یک ساعت ایستاده دست می زنند.
5-تشویق باید بلافاصله بعد از عمل باشد تا کارایی بیشتری داشته باشد. همچنین کودک باید دقیقاً بداند برای چه تشویق می شود. خیلی واضح بگویید “آفرین که تکالیف مدرسه را به موقع و کامل انجام دادی".
6-برای تشویق کردن کودک نباید او را با بچه های دیگر مقایسه کنیم. مثلاً وقتی کارنامه درخشانش را نشان می دهد نباید بگوییم: “آفرین, تو از همه بچه های کلاس باهوش تر هستی".
7-بسیاری از کارها برای بچه ها خود به خود خوشایند هستند مثلاً بچه ها از اینکه به والدینشان در کارهای خانه کمک کنند احساس خوبی پیدا می کنند. یا از اینکه بتوانند خرید خانه را انجام دهند لذت می برند و احساس مفید بودن می کنند. در این موارد بهتر است تنها به ابراز رضایت و خرسندی خودتان بسنده نمایید. تشویق های مادی در این موارد انگیزه های درونی آنها را ویران می کند. در این باره خواندن داستان زیر خالی از لطف نیست:
“در کوچه ای پیرمردی کنار مدرسه پسرانه زندگی می کرد. پسربچه ها بعد از تعطیل شدن از مدرسه به کوچه می ریختند و قوطی های نوشابه را با لگد به در و دیوار می کوبیدند و از سر و صدای ایجادشده لذت می بردند. پیرمرد که از این سر و صدا به تنگ آمده بود، چاره ای اندیشید. بیرون آمد و به پسربچه ها گفت از این کار شما خوشم می آید. از فردا برای این کار به شما 10 دلار خواهم داد. پسربچه ها خوشحال از پولی که قرار بگیرند از فردای آن روز بیشتر قوطی ها را شوت می کردند اما پیرمرد به مرور زمان، عایدی این کودکان را کم کرد تا اینکه روزی تنها به آنها یک دلار داد و پسربچه ها که یک دلاری به چشمشان ناچیز بود دیگر حاضر نشدند به خاطر این مبلغ کم، کاری را بکنند که قبلا بدون هیچ تشویقی از آن لذت می بردند".
سید مهدی خدایی
روز چهارم محرم سال ۶۱ هجری قمری
هنوز آفتاب روز چهارم محرم از منتهياليه افق برنخاسته بود كه كنانه بن عتيق به كاروان امام حسين (ع) ملحق شد. كنانه بن عتيق پيرمردي از شهداي كربلاست كه در حمله نخست به شهادت رسيد و از عابدان و قاريان آن شهر بود و در ايامي كه سيدالشهدا (ع) به كربلا رسيد، خود را به آن حضرت رساند. كنانه يكي از اصحاب امام علي (ع) بود كه در ركاب آن حضرت يك پاي خود را ازدستداده بود.
همچنين در اين روز عبيدالله بن زياد مردم را در مسجد كوفه گردآورد و خود به منبر رفت و گفت:اي مردم! شما آل ابي سفيان را آزموديد و آنها را چنانکه ميخواستيد يافتيد، يزيد را ميشناسيد كه دارای سيره و طريقهاي نيكو است و به زيردستان احسان ميكند و عطاياي او بجاست. پدرش نيز چنين بود و اينك يزيد دستور داده است كه بهره شما را از عطايا بيشتر كنم و پولي نزد من فرستاده است كه در ميان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسين بفرستم! اين سخن را به گوش جان بشنويد و اطاعت كنيد.
سپس از منبر به زير آمد و براي مردم شام نيز عطايايي مقرر كرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا كنند كه مردم براي حركت آماده باشند و خود و همراهانش بهسوی نخيله حركت كرد و حصين بن نمير، حجار بن ابجر، شبث بن ربعي و شمر بن ذيالجوشن را به كربلا گسيل كرد که عمر بن سعد را در جنگ با حسين كمك كنند.
پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، شمر بن ذيالجوشن اولين فردي بود كه با چهار هزار نفر سپاهي آزموده براي جنگ با امام حسين (ع) اعلام آمادگي كرد و بعد يزيد بن ركاب كلبي با دو هزار نفر، حصين بن نصير با چهار هزار نفر، مضايربن وهينه با سه هزار نفر و نصر بن حرثه با دو هزار نفر كه جمعاً بیست هزار نفر ميشدند بهسوی كربلا رفتند.
آداب صحیح عزاداری از دید علما
دوستی نشانه دارد. دوست در شادی دوستش شاد است و در اندوهش اندوهگین است. در روایتی از حضرت امیر مؤمنان علی(ع) آمده است:"خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریکاند و با مال و جانشان به یاری ما میشتابند، آنان از مایند و بهسوی ما خواهند آمد.”
اشکی که در مجالس عزای ابیعبدالله ریخته میشود نماد خالصترین ابراز عشق به سالار شهیدان میباشد ، همانکه پیامبر فرمود: «حسین از من است و من از حسینم»
پیام این اشک این است که حسین جان آنقدر ترا دوست دارم که هیچچیز جز این قطره زلال اشک نمیتواند آن را به تصویر بکشد، قلم نمیتواند، بیان نمیتواند! هنر نمیتواند! فقط اشک میتواند. این اشک پیوند هدفی هم دارد.
- شيعیان بايد در ايام محرّم و صفر خود را عزادار نشان بدهند.
- در روضه امام حسين علیهالسلام بايد با وضو واردشده و تمیزترین لباسهای خود را بپوشيم.
- تأکید بزرگان بر خواندن زيارت عاشورا در دهه اول محرم .
- بجاى داد و فرياد زدن در مجالس امام حسين علیهالسلام، بياييم به مفاهيم رفيع عاشورا گوش دهيم و عمل كنيم.
- بلند کردن صدا در عزاداریها حرام است و هیچ فرقی بین مسائل مذهبی و امور دنیوی در این موارد نیست.
- در عزاداریها نباید به ظواهر و عناوین هیئات و وعاظ و مساجد اعتناء نمود بلکه اصل، روح و خلوص حاکم بر آن مجلس است.
- نوحههایي که خوانده ميشود، نوحههایی باشد كه هدف حضرت را بيان كند، مكتب حضرت را بخواهد بيان كند، زیرورو كند انسان را، حال و هواي انسان را عوض بكند.
- ذاكرين اهلبیت بايد سخنان،رفتار و ظرایف افعال امام حسين را بيان كنند نه اينكه تنها اكتفا كنند به بيان مصائب امام و حضرت زینب بپردازند.
- بهتراست اهل علم عين مصیبتهای وارده را از كتب مقاتل نقل كنند. در تبليغ خودشان عين مقاتل را نقل كنند آنچه را كه شنیدهشده نقل نكنند. خیلی از مطالبی که مداحان و وعاظ، که در روضهها، بدون اينكه به تاريخ مراجعه كنند، نقل میکنند و ميخوانند یک عده جوان هم میپذیرند و طبعاً مسائل نادرست را میگویند که حرام است. اگر كاري را كه انجامنشده بگويیم حرام است! دروغ! دروغ است! فرقي نميكند.
- لعن برخی از دشمنان اهلبیت در مکانهای عمومی یا خصوصی حرام است.
رهبر معظم انقلاب، درباره برخی از اعمال در جریان عزاداریهای محرم، فرمودند:
برخی اعمال زیر، به دلیل اینکه ممکن است موجب وهن در دین، سوءاستفاده دشمنان، اذیت مردم، و مسائلی از این قبیل میشود، اشکال دارد و بهتر است انجام نشود:
هروله کردن، آسیب رساندن به بدن، برهنه شدن، استفاده از الفاظ و فحاشی و غنا در سینهزنی، در منبری خلاف وحدت شیعه و تسنن صحبت کنند، گل مالی کردن بیشازحد، شنیدن صدای گریه و ناله و ضجه و عزاداری خانمها توسط مردان نامحرم، انجام اعمال سخیف، سبک و مبتذل، اختلاط محرم و نامحرم به بهانه دستههای عزاداری، ترک واجب صورت بگیرد و… .
هنگامیکه مجلس عزاداری، موجب انسانسازی گشت؛ تغییر درونی انسان به عرصهی جامعه نیز کشیده میشود و آدمی میکوشد تا آرمانهای اهلبیت (علیهالسلام) را در جامعه حکمفرما کند. بهبیاندیگر عزاداری بر اهلبیت علیهالسلام؛ درواقع با یک واسطه زمینه را برای حفظ آرمانهای آنان و پیاده کردن آنها فراهم میسازد. به همین دلیل میتوان گفت یکی از حکمتهای عزاداری، ساختن جامعه بر اساس الگوی ارائهشده از سوی اسلام است.
امام صادق -علیهالسلام- فرمودند:
در روز شهادت حسین -علیهالسلام- بزرگترین مصیبت تاریخ روی داد و رفتن او بهمنزلۀ رفتن جمع اصحاب کسا است که گرامیترین خلق خدا درروی زمین بودند.
مهدی کرمی
پنجم محرم در شاهرود چه خبر است ؟
پنج محرم در شاهرود
از دیر زمان تا کنون به نام باب الحوائج،علمدار باوفای کربلا نامگذاری شده و به رسم این عاشقی امروز دسته عظیمی از عزاداران یا عباس گویان در حسینیه یکی از قدیمی ترین مناطق شهر عزاداری خواهند کرد.
درمردم عالم اثر از درد نماند
گیرند اگر نسخه ی درمان اباالفضل(ع)
هرگز نشود در دو جهان عاجزو محتاج
دستی که دخیل است به دامان اباالفضل(ع)
????فریاد یا عباس یا عباس در پنجم
یکی از آداب و رسوم مردم شاهرود در ایام محرم فریاد یاعباس یا عباس است که در پنجم محرمماه در شاهرود طنینانداز میشود. مردم شاهرود معتقدند هدفشان از اجرای این رسم حمایت از اسلام و قیام عاشورا و نیز برافراشته نگاهداشتن علم حضرت ابوالفضل(ع) است.
تکیه بازار شاهرود که به تکیه زنجیری نیز معروف است وظیفه جمعآوری طوقها و برگزاری دسته طوق بندان را بر عهده دارد. عزاداران به سوی تکیه بازار راه میافتند و به چاوشخوانی میپردازند. سپس در قالب هیاتهای سینه زنی به سوی مساجد و تکایای دیگر به راه میافتند.
سپس سه قسمت طوق به ترتیب (زبانه، بدنه و چوب طوقها) را روی دو دست گرفته و به راه میافتند و به این ترتیب تمامی طوقها را از محلهای خود و منبرخانهها جمعآوری کرده و به نزدیکترین تکیه و یا مسجد محل میبرند.
بعدازظهر روز پنجم محرم،خادمان تکیه بازار با چاوشی خوانی و صلوات طوقها را از مساجد ومنبر خانههای برخی افراد جمعآوری کرده و در محله قلعه به هم وصل میکنند.
نگهداری هر طوق و حرکت آن به عهده خدام مربوطه است، دراین موقع دسته طوق بنای داد از این عزا را سر میدهند و سپس دسته معروف به یا عباس یا عباس راه میافتد.
حرکت دسته ادامه پیدا میکند تا به نزدیکی مزار قدیمی شهر که مدفن علمای بزرگی چون مرحوم آیت الله سبزواری است میرسد، در این موقع سینهزنی و نوحهخوانی به اوج خود میرسد، آنگاه طوقها را به صورت خوابیده بر روی دوش خود میگذارند و یا عباس یا عباس گویان به تکیه بازار میروند.
سوگواران در این مکان پس از نوحه و مصیبت خوانی درحالی که بر سر و روی خود میزنند مراسم را خاتمه میدهند و خدام هر تکیه، طوق را به محل خود برده و در شاه نشین تکیه مربوطه نصب میکند.
عکس مربوط به سالهای گذشته است ، انشاالله موفق شدم عکس جدید تهیه نمایم در وبلاگ قرار می دهم
u
کسی را سراغ ندارم رفتن را بلد باشد و بماند
گاهی برای ماندن باید رفت، تا حالا بین دو راهی ایستاده ای؟ موقعی که نمی دانی از سمت راست باید حرکت کنی یا سمت چپ !!!تا قدم برمی داری به راست بروی دلت می لرزد نکند این بار راه راستی که می روی راه راستت نباشد به سمت چپ که مایل می شوی درمانده می مانی دو راهی های زندگی بسیارند انشاالله تو زندگی تون فقط یکجا سر دوراهی بمونید دو راهی بین الحرمین که ندونی کنار حرم علمدار باوفا باید زانو بزنی یا کنار شش گوشه دو راهی پر از عشق دو راهی می خواهم از جنس عشق آنجا که فقط دل تصمیم می گیرد عکس مربوط به شب پنجم محرم ۱۳۹۵ ورودی مسجد غربا شاهرود ، هدیه ای از طرف خادم مسجد ، شامل فال شهید و وصیت نامه شهید و متنی بسیار زیبا و دلنشین خطاب به مهمان نظر کرده امام حسین علیه السلام !
می خواست که ره ببندد دل بست
گفتند مسیر عشق را کامل بست
خود را وسط دلبر و دل حائل بست
ای عشق ببین چه کرده ای با آن مرد
می خواست که راه را ببندد دل بست
روز سوم محرم سال 61 هجری قمری
عمر بن سعد يك روز بعد از ورود امام به كربلا يعني روز سوم محرم با چهار هزار سپاه از اهالي كوفه وارد كربلا شد. برخي نوشتهاند كه قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند میدهیم كه از اين كار (مقابله با امام حسين (ع)) درگذر و تو داوطلب جنگ با حسين مشو، زيرا اين باعث دشمني ميان ما و بنيهاشم ميشود. عمر بن سعد نزد عبيدالله رفت و استعفا كرد ولي عبيدالله استعفاي او را نپذيرفت و او تسليم شد.
برخي از تاريخ نويسان نوشتهاند عمر بن سعد دو پسر داشت يكي به نام حفص كه پدر را تشويق و ترغيب به رفتن ميكرد تا با امام (ع) مقاتله كند ولي فرزند ديگرش او را بهشدت از اقدام به چنين كاري بر حذر ميداشت و سرانجام حفص نيز با پدرش راهي كربلا شد.
از وقايعي كه در روز سوم محرمالحرام ذکرشده اين است كه امام (ع) قسمتي از زمين كربلا را كه قبرش در آن واقع است از اهل نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم خريداري كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را براي زيارت قبرش راهنمايي نموده و زوار او را تا سه روز ميهماني كنند.
سان بن فائد ميگويد من نزد عبيدالله بودم كه نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنين آمده بود چون من با سپاهيانم در برابر حسين و يارانش پياده شدم قاصدي نزد او فرستاده و از علت آمدنش جويا شوم او در جواب گفت: اهالي اين شهر براي من نامه نوشته و نمايندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت كردهاند.
عبيدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند، گفت: اکنونکه در چنگ ما گرفتارشده اميد نجات دارد! ولي حالا وقت فرار نيست.
عبيدالله به عمر بن سعد نوشت نامه تو رسيد و از مضمون آن اطلاع يافتم از حسين بن علي بخواه تا او و تمام يارانش با يزيد بيعت كنند، اگر چنين نكرد ما نظر خود را خواهيم نوشت!
چون اين نامه به دست عمر بن سعد رسيد گفت: ميپندارم كه عبيدالله بن زياد خواهان عافيت و صلح نيست عمر بن سعد، نامه عبيدالله بن زياد را به اطلاع امام حسين نرساند زيرا ميدانست كه آن حضرت با يزيد هرگز بيعت نخواهد كرد.
عبيدالله بن زياد پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، انديشه اعزام سپاهي انبوه را در سر ميپروراند و بعضي نوشتهاند كه مردم كوفه جنگ كردن با امام حسين (ع) را ناخوش ميداشتند و هر كس را به جنگ آن حضرت روانه ميكردند بازميگشت عبيدالله بن زياد شخصي را به نام سويدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در اين مسئله (فرار از جنگ) تحقيق كند و متخلفان را نزد او برد و او يك نفر شامي را كه براي انجام امر مهمي از لشکرگاه به كوفه آمده بود، گرفته و نزد عبيدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامي را از تنش جدا نمايند تا كسي جرئت سرپيچي از دستورات او را نكند! نوشتهاند كه آن مرد شامي براي طلب ميراث به كوفه آمده بود.
عبيدالله شخصاً از كوفه بهطرف نخيله حركت كرد و كسي را نزد حصين بن تميم كه به قادسيه رفته بود، فرستاد او به همراه چهار هزار نفر كه با او بودند به نخيله آمد، سپس كثر بن شهاب حارثي، محمد بن اشعث، قعقاع بن سويد و اسماء بن خارجه را طلب كرد و گفت: در شهر كوفه گردش كنيد و مردم را به طاعت و فرمان برداي از يزيد و من فرمان دهيد و آنان را از نافرماني و برپا كردن فتنه بر حذر داريد و آنان را به لشکرگاه فراخوانید پس آن چهار نفر طبق دستور عمل كردند و سه نفر از آنها به نخليه نزد عبيدالله بازگشتند و كثير بن شهاب در كوفه ماند و در ميان كوچهها و گذرگاهها ميگشت و مردم را به پيوستن به لشكر عبيدالله تشويق ميكرد و آنان را از ياري امام حسين (ع) بر حذر ميداشت.
عبيدالله گروهي سواره را بين خود و عمر بن سعد قرار داد كه هنگام نياز از وجود آنها استفاده شود و هنگامیکه او در لشکرگاه نخيله بود شخصي به نام عمار بن ابي سلمه تصميم گرفت كه او را ترور كند ولي موفق نشد و بهطرف كربلا حركت كرد و به امام ملحق و شهيد شد.
هدف جنگ نرم دشمن چیست ؟
امروز هدف جنگ نرم دشمن این است که مردم را از عرصه جهاد و مقاومت دور کند و نسبت به آرمان ها بی تفاوت کند ؛ لذا آن چیزی که می تواند ملت را سرپانگه دارد و در آنها طراوات ایجاد کند یاد شده است .