نام معراج الشهدا چگونه انتخاب شد ؟
ابتدا معراج شهدا به نام تخلیه شهدا معروف بود. تعاون رزم در سپاه برای انتقال پیکر شهدا از مناطق تشکیل شده بود و در ارتش بهداری این کار را میکرد. پیکر شهدا توسط تعاون رزم و بهداری به تخلیه شهدا منتقل میشد.
آنجا بحث الحاقی، مرکز یا قرارگاه مطرح بود. یگانهای مختلف، خودشان تخلیه شهدا داشتند و در نهایت پیکرها از تخلیه یگانها برای معراجهای ما در داخل شهر میآمد. ما سه معراج داشتیم: معراج قرارگاه کربلا که در جنوب مستقر بود؛ معراج قرارگاه نجف که در غرب و کرمانشاه مستقر بود و معراج قرارگاه حمزه که در ارومیه مستقر بود و پیکر شهدا به این معراج ها که همان تخلیه شهدا نام داشت، انتقال پیدا می کرد.
در بحث تخلیه شهدا،«حاج نصیر» که آن زمان مسئول تخلیه شهدا بود؛ برای من تعریف کرد که یک معلمی بود که می گفت این اسم تخلیه من را آزار میدهد و ایشان برای اولین بار پیشنهاد نام معراج شهدا را داد.
در همان زمان با آقای باقرزاده که مسئول وقت بود، مطرح کردیم و ایشان ابلاغ کردند که کلا تخلیه شهدا به نام «ستاد معراج شهدا» تغییر نام دهد؛ حال چه بحث الحاقی، چه در خود خط، چه قرارگاه های ما و چه اینکه به مرکز بیاید و چه به استان ها برود؛ چون استان ها هم برای خودشان ستاد معراج داشتند؛ این نحوه تشکیل ستاد معراج شهدا بود.
ما معتقدیم که عشق برمی گردد
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فالفروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفال دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد…
سید حمیدرضا برقعی
شاگردان قدیمی مهرتان مبارک
چه زود دیر می شود!
در باز شد…
برپا !… برجا!
درس اول :
بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.
بابا نان داد ، ما سیر شدیم…
اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان…
و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود
و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند…
کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم
و در زندگی گم شدیم.
همه زیبایی ها رنگ باخت…!
و در زمانه ای ک زمین درحال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد!
نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته…
دیگر باران با ترانه نمی بارد!
و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،
زرد شدیم ، پژمردیم…
و خشکزار زندگیمان تشنه آب شد…
و سال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم،
جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم،
و در ذهنمان جز همهمه زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست…!
و امروز چقدر دلتنگ “آن روزها” ییم
و هرگز نفهمیدیم ،
چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم…
پاکن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی،پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم!!!!
شاگردان قدیمی
مهرتان مبارک
چگونه شروع مدارس را برای فرزندانتان دلنشین نمایید ؟
تابستان با همه جذابیت هایش غزل خداحافظی را می خواند.خیلی از بچه ها بوی ماه مهر را دوست ندارند. یکی سرش درد می گیرد یکی حالت تهوع پیدا می کند آن یکی هم زیر تختش پنهان می شود به امید اینکه از مدرسه رفتن معاف شود. اما بی فایده است. پدر و مادر کوتاه نمی آیند و او باید به مدرسه برود.
دل کندن از تابستان شیرین برای کودکان سخت است. بیشتر بچه مدرسه ای ها دل خوشی از روزهای اول مهر ندارند.با این وجود والدین عزیز می توانند با انجام چند کار ساده احساس بهتری را در فرزندشان ایجاد کنند:
1-در روزهای آخر شهریور در دورهمی های خانوادگی از جذابیت های مدرسه با فرزندمان صحبت کنیم. از خاطرات شیرین اردوهای تفریحی, از بازی های گروهی , زنگ ورزش, گردش های علمی, و …
2-کیف و کفش جدید, لباس نو, جامدادی و مدادرنگی های نو روزهای اول مدرسه را برای او جذاب تر خواهد کرد. در صورت امکان برای فرزندتان وسایل نو خریداری کنید.
3-اگر قرار است امسال در مدرسه جدیدی درس بخواند, ممکن است اضطراب بیشتری را تجربه کند. طبیعی است که از محیط جدید و افراد جدید واهمه داشته باشد. در صورت امکان پیش از آغاز سال تحصیلی یک بار او را با خود به مدرسه جدیدش ببرید و درباره آن به او اطلاعاتی بدهید.
4-اگر اضطراب فرزندتان برای مدرسه رفتن غیرطبیعی است کار کمی سخت می شود. باید به دنبال علت آن باشید. با فرزندتان صحبت کنید. سعی کنید از لابلای گفتارش بفهمید چه چیز مدرسه را ناخوش می دارد. شاید معلم سال گذشته با او رفتار خوبی نداشته است. شاید بچه ها مسخره اش می کنند شاید بیش از توانش از او تکلیف خواسته اند. شاید… به هر حال باید مسئله را جدی بگیرید و در صورت لزوم با مشاور یا روانشناس صحبت کنید.
سید مهدی خدایی
رسانه آموزشی نمره بهتر
ولادت امام موسی کاظم علیه السلام در چه ماهی واقع شده؟
مشکل گشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّل های ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوائج
پیوسته می گوییم “یا باب الحوائج”
تولد امام موسی کاظم (ع) روز يکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری در ” ابواء” اتفاق افتاد اما در تاریخ ولادت امام کاظم(ع) روایاتی وارد شده است که بزرگان از محدثین به طرق مختلف از امام صادق(ع) روایت کرده اند که این ولادت پس از ایام حج سافل 127هـ و هنگام مراجعت امام صادق(ع) به مدینه و در اولین منزل پس از جحفه به نام ابواء بوده است و این دلالت دارد بر اینکه امام کاظم در ماه ذی الحجه دیده به جهان گشود نه در ماه صفری که درسال 128هـ نقل شده است.
امام موسی کاظم علیه السلام از همان کودکی در مجلس درس پدر، که مؤسس و رئیس دانشگاه جعفری است، شرکت و جانش را از سرچشمه علوم و معارف اصیل اسلامی سیراب می کرد و در بحث های علمی شرکت می جست و در عین ناباوری اطرافیان، فردی کهنه کار و قوی، اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضل علمی بود و این موجب محبوبیت آن حضرت نزد امام جعفر صادق علیه السلام و اصحاب گردیده بود. مسئله امامت این کودک بعد از امام جعفر صادق علیه السلام و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و هادی و راهنما بودن او محبوبیتی مضاعف نزد پدر به وجود آورده بود.
سفارش امام کاظم(ع) به یکی از یاران
يونس بن عبدالرّحمان -كه يكى از ياران صديق و از وكلاى امام صادق ، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام بود- روزى به مجلس پُر فيض حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر عليهما السلام وارد شد. امام عليه السلام پس از مذاكراتى ، ضمن موعظه هائى گوناگون به او فرمود:
اى يونس! با مردم مدارا كن؛ و هركسى را به اندازه معرفت و شعورش با وى صحبت كن.
يونس اظهار داشت: اى مولايم! مردم مرا به عنوان بى دين و زنديق خطاب مى كنند.
امام عليه السلام فرمود: گفتار مردم نبايد در روحيّه و افكار تو تاثير بگذارد، چنانچه در دستان تو جواهرات باشد و مردم بگويند كه سنگ ريزه است؛ و يا آن كه در دست هايت سنگ ريزه باشد و بگويند كه جواهرات در دست دارد، اين گفتار هيچ گونه سود و يا زيانى براى تو نخواهد داشت.
سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی. سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است .
- ۱.مشاهده شده در تقویم باد صبا
دوشنبه های امام حسنی - امام حسینی (علیهم السلام)
هر صبح سلامم به تمنای وجودت
با ذکر حسن بر در خالق اثری هست
امروز گدایان همگی محو لقایت
آیا به من بی سر و پاهم نظری هست؟
آواره تر از من در این خانه که باشد؟
جمعند گدایانِ کرم پس خبری هست
آنقدر در خانه ي ارباب شلوغ است
گویم که سر کوی تو حتما گذری هست
در دل عطش کرب و بلا جان به سرم کرد
آقا تو عنایت کن اگر هم سفری هست
جواد قدوسی
پیشنهاد انجام فعالیت فرهنگی
جمعی از طلبه های مدرسه امام جعفر صادق علیه السلام شاهرود ، تصمیم گرفته اند حرکتی فرهنگی - دینی انجام دهند ، بدین صورت :
حتما شما عزیزان لوازم التحریر اسلامی - انقلابی را که این روزها در جای جای کشور عزیزمان در قالب نمایشگاه ها عرضه شده اند ، ملاحظه فرموده اید .
دوستان عزیز من در مدرسه ما ، بر آن شده اند با تهیه این دفاتر ( که البته پیش تر در مدرسه توسط یکی از فارغ التحصیلان ارائه شده بودند ) و کادو پیچ آنها به انضمام یک عدد مداد مشکی و همچنین مهمور شده به نام مقدس مولا علی علیه السلام ، روز آینده در پارک ها و فضای تفریحی بین کودکان به عنوان هدیه مبادرت به پخش آنها نمایند ، انشالله .
این حرکت دو هدف را دنبال می کند ، یکی پر رنگ تر نمودن عید غدیر عید ولایت و شناساندن هرچه بیشتر شخصیت والای مولا امیر المومنین علیه السلام
و دوم
ترویج خرید لوازم التحریر اسلامی و ایرانی .
با آرزوی موفقیت برای این عزیزان دل
بخشی از کار :
روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار
۲۷ شهریور،روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی ( شهریار ) گرامي باد .
سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به “شهریار” فرزند حاج میرآقا خشکنابی در شهریور ماه سال 1286 در تبریز به دنیا آمد. شهریار سه ساله بود که به دلیل حوادث خونینی که پیرامون مشروطیت در تبریز اتفاق افتاد پدرش او را نزد پدربزرگش به روستای خشکناب فرستاد. سپری کردن این دوره از زندگی در آغوش طبیعت زمینهای برای سرودن منظومه “حیدر بابا” در دوران بزرگسالی شد.
شهریار شش ساله بود که پدرش او را برای تحصیل به تبریز برگرداند. او در مدرسه متحده به آموزش زبان فرانسه، علوم دینی و یادگیری خوشنویسی پرداخت و در سیزده سالگی اولین شعر خود را با تخلص “بهجت” در مجله “ادب” به چاپ رساند. شهریار در سال 1299 برای اولین بار به تهران مسافرت کرد و در سال 1300 توسط لقمان الملك جراح در دارالفنون به تحصيل پرداخت و پس از آن در رشته پزشکی ادامه تحصیل داد.
صفحات: 1· 2
چه کنیم تا فرزندمان دروغگو نشود
کودکان در سالهاي آغازين زندگي مرز واقعيت و تخيل را نمي دانند و تخيلات خود را به صورت واقعي بيان مي کنند. اين رفتار به هيچ وجه دروغ گويي به حساب نمي آيد اما در سالهاي بعد ممکن است به دلايلي عمداً دروغ بگويند و کم کم به اين کار ناپسند عادت کنند.
دروغ گو شدن بچه ها ريشه هايي دارد که با برطرف کردن آنها کودک انگيزه خود را براي دروغ گفتن از دست مي دهد:
1-طبيعي است که وقتي به اندازه کافي به فرزندمان محبت و توجه نکنيم يا با از راه رسيدن فرزند دوم، ديگر او را به حساب نياوريم او هم با يک دروغ شاخدار توجه همه را به سوي خودش جلب کند.
2-چشم در چشم کودک مي دوزيم و با عصبانيت مي پرسيم: کار تو بود؟ باز هم طبيعي است براي اينکه تنبيه و سرزنش نشود به شما دروغ بگويد.
3-او در تمام طول روز آنگونه که شما خواسته ايد عمل نکرده است. بنابراين اگر او را بازجويي کنيد او را وادار به دروغ گويي کرده ايد و اگر اصرار کنيد او پياپي دروغ خواهد گفت.
4-گاهي او با دروغ هايش خبر از نيازهاي بر آورده نشده خودش مي دهد. بايد پيش از اينکه کودک به دروغ گويي روي بياورد نيازهاي اساسي او را شناسايي و برطرف کنيم.
5-وقتي کودک با هر اشتباه با توهين و تنبيه غير منصفانه مواجه شود به دروغ متوسل مي شود تا خودش را تبرئه نمايد. پس بايد به او اطمينان داد با صداقت و راستگويي نه تنها چيزي از
احترام و محبت اطرافيان به او کم نمي شود بلکه آنها او را به خاطر صداقتش او را ستايش خواهند کرد. بنابراين وقتي کودک صادقانه به اشتباهش اعتراف مي کند بجاي سرزنش کردن، در صورت امکان از اشتباه او چشم پوشي کنيد اما اگر لازم است تنبيه شود به او بگوييد که به صداقت و راستگويي او افتخار مي کنيد اما بايد مسئوليت اشتباهش را بپذيرد.
يادمان باشد:
رفتار والدين و مربيان اولين و مهمترين الگوي کودکان است. آنها صداقت را از الگوي خود مي آموزند.1
1. سيد مهدي خدايي ، رسانه آموزشي نمره بهتر
ولادت چهارمین علی سریر ولایت مبارک باد
نوري، زمين ظلماني را در بر گرفت و دهمين راهنماي بشر متولد شد.نام نور، علي بود و لقبش هادي؛ از مادري آسماني به نام «سمانه» بدنيا آمد و چه شايسته مادري داشت، پاکدامن، ديندار و عفيف.
نشانه هدايت و پرچم رستگاري، امام هادي عليه السلام چنين روزي بدنيا آمد و چه زيبا قرين گشته است با دهه ولايت.
امام هادي عليه السلام بسان پدر، در خردسالي بار سنگين امامت را به دوش کشيد.
توانايي شناخت و معرفت به اين بزرگواران کريم را نداريم جز از طريق خودشان که امام هادي عليه السلام در معرفي امام و جايگاه امامت در زيارت جامعه کبيره چنين فرمود: «بموالاتکم علمنا الله معالم ديننا و اصلح ما کان فسد من دنيانا»
«به سبب ولايت و محبت شما اهل بيت خداوند نشانه هاي دينمان را به ما آموخت و آنچه از دنيايمان تباه شده بود اصلاح کرد.»1
داستاني زيبا از امام هادي(ع):
رفت خانه امام … با عجله گفت: « خانواده و اموالم را سپردم به شما »
-چه خبر شده يونس ؟… بايد از اين جا فرار کنم!
-امام لبخندي زد و گفت: چرا؟… نگين با ارزشي را که وزير خليفه براي حکاکي داده بود، موقع کار نصف شد.
-امام گفت : آرام باش؛ به خانه ات برگرد؛ ان شاءالله درست مي شود.
فردا وزير او را خواست و گفت: همسرانم دعواشان شده، نگين را دو قسمت کن، دو انگشتر بساز با دست مزد دو برابر.
«زيارت جامعه کبيره» که خود، امام شناسيِ مفصّلي است، يادگار گرانقدري است که امام هادي عليه السلام براي ما به ارث گذاشته است و چه پر مغزتر است «زيارت غديريه» که ولايت و فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را از آيات قرآن و روايات اثبات مي کند.2
1.زیارت جامعه کبیره .
2.حجت الاسلام والمسلمين هادي چراغ پور