کاش جمعه هایمان را هنوز با مادربزرگ می ساختیم
19 اسفند 1396
هر جمعه منزل “مادربزرگ” جمع می شديم
ريز تا درشت
از همهمه زياد، صدا به صدا نمی رسيد
آنقَدَر ميگفتيم و ميخنديديم كه اصلاً متوجهِ گذر زمان نمی شديم…
بوی غذای مادر بزرگ را تا چند خيابان آنطرف تر می شد حس كرد…
روزهای هفته را روی دورِ تند می زديم تا برسيم به جمعه…
جمعه های بچگي مان را با هيچ روزی عوض نمی كرديم
گذشت و گذشت
“مادربزرگ” از ميانمان رفت…
دورتر و دورتر شديم
شايد ديگر در ماه و يا حتی در سال يكبار دورِ هم جمع شويم…
آن هم قبلش طی می كنيم كه اينترنت داشته باشد…
ديگر از صدای همهمه خبري نيست!
همه سرها داخل گوشی شان هست و جُك ها و اخبارِ روز را نقل قول می كنند…
غذا را از بيرون مي آورند و به لطفِ غذا كنارِ هم می نشينيم…
كاش مادربزرگ هنوز بود…
كاش جمعه هايمان را هنوز با مادربزرگ می ساختيم…
علی قاضی نظام