پاسخ شما چگونه خواهد بود ؟
سلام دوستان و یاوران گرامی
اگر در این ایام سوگواری سالار شهیدان ، نوجوانی از شما بپرسد ؛ چرا از اول محرم عزاداری می کنیم و مشکی می پوشیم ، الان که اتفاقی نیفتاده و امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به شهادت رسیده اند !! شما چه پاسخی به این نوجوان می دهید که توجیه شود و بپذیرد و در ضمن به شخصیت او بی احترامی نشود ؟
لطفا پاسخ خود را در نظرات درج فرمایید .
دلم یک شادی تکانی می خواهد !!!
یادش بخیر، به بهانه خانه تکانی همه دور هم جمع می شدیم…
یادش بخیر ، به بهانه خانه تکانی یک دل سیر میخندیدیم …
یادش بخیر ، به بهانه خانه تکانی دلهایمان نیز از کینه و کدورت پاک می شد …
این روزها عجیب دلتنگ شده ام …
برای آن فرشی که وسط حیاط خانه مادربزرگ پهن می کردیم و یک کاسه در دست می گرفتم و به بهانه شستن فرش دو زانو بر روی فرش خیس شده و پراز کف می نشستم و در جهت خواب فرش کاسه را هل می دادم…
و یادش بخیر آب بازی آخر فرش شستن با بچه ها و بزرگترها ….
حتی یادش بخیر فریاد های مادر … سرما می خوری بچه… من برات لباس نیاوردم!
وقتی ماشین قالی شویی از جلوی خانه مان رد می شود اصلا چقدر دلم می خواهد دوباره سرما بخورم! اما فرش ها را خودمان در کنار فامیل هایمان با یک دنیا شادی بشوریم… لااقل فرش های مادربزرگ را !
وقتی که دیگر بجای جمع شدن ها در کنار یکدیگر برای خانه تکانی خانه مادربزرگ سراغ کارگر می روند نمی دانم آن نگاه غمگین مادربزرگ را کدام کارگر می تواند بتکاند … آن دل خسته پدربزرگ را چه کسی می تواند گردگیری کند !
دلم تنگ شده است ، اندکی برای تمام مادربزرگ ها و پدربزرگ هایی که دیگر در کنار ما نیستند …
و بیشتر برای آن ها که هستند اما دلشان از غم دوری نالان است.
بگذار بهتر بگویم دلم یک شادی تکانی می خواهد
یادمان باشد که ،،،،،
درخانه ای که بزرگترها ، کوچک شوند…. کوچکترها هرگز بزرگ نمی شوند.
روز جهانی سالمند مبارک…
التماس دعای ویژه
خدایا…
دریافته ام کسی که می گوید دعایم کن…
از روی عادت نمی گوید…!
کم آورده است…
دخل و خرجش دیگر باهم نمی خواند…
صبرش تمام شده است …
ولی دردهایش هنوز باقی مانده است …!!!
مهربانم…!! کاش می دانستی چقدر دردناک است شنیدن جمله :
“” برایم دعا کن …"”
خدایا کمکش کن
هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارد … یا رب!
هنگامی که ثروتم دادی ، خوشبختی ام را نگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی ، عقلم را نگیر.
هنگتمی که مقامم دادی ، تواضعم را مگیر.
آن گاه که تواضعم دادی ، عزتم را نگیر.
وقتی قدرتم دادی ، عفوم را نگیر.
هنگامی که تندرستی ام دادی ، ایمانم را نگیر.
وآن گاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن .
الهی ، آمین .
شبتان پر از یاد خدای مهربان
برگشت از قم
کوپه ویژه خواهران و یک زن و شوهر مسن که بلیط حاج آقای محترم قاچاقی بود و به جای نام ایشان نام یک خانم درج شده بود !!!!
دخترخانم دیگری که در کوپه بودند با اشاره من به تخت بالا منتقل شدند و پرسیدند : حتما شاهرود دانشجویی ؟!!!
گفتم : نه خواهرم همایش بودم ! گفت : فضای مجازی ؟!!! و اینجا بود که فهمیدم ایشان هم استانی ، دامغانی و دوره تربیت مربی بودند و کلی خاطره مشترک داشتیم تا پاسی از شب آنقدر حرف زدیم و خندیدیم تا درس عبرتی شود برای آنانکه با بلیط قاچاق به کوپه خواهران وارد نشوند !!!
در ضمن دو.ست همقطاری من گفتن قرار بود به ما چادر بدهند که دیدیم چادر به سوهان تبدیل شد !!! من گفتم فکر کنم چادرهای شما اومده بود اونور تقسیم شد !
به امید دیدار دوستان
روز دوم همایش
صبح به پیشنهاد مفرد مذکر غایب رفتیم جمکران ، لحظاتی قبل طلوع آفتاب و در محضر یار صفایی دارد . نرجس خاتون خیلی موقعیت مکانی عالی دارد ، چرا که به مسجد جمکران بسیار نزدیک است .
لحظه ورود به اردوگاه این نوای دلنشین پخش می شد :
این گل را به رسم هدیه ، تقدیم نگاهت کردیم ، حاشا اینکه از راه تو ، حتی لحظه ای برگردیم ، یا زینب
صبحانه در این فضای معنوی با نون بربری و سنگر و بوی عشق و جبهه و یاران رنگ خدایی ، لحظاتی وصف ناشدنی می سازد . …..
جای همه آزرومندان سبز بود ………..
روز دوم صمیمیت ها بیشتر بود ، کارگاه پاسخگویی به شبهات را دوست داشتم ، واقعا ما طلبه ها به این روش تدریس ها نیازمندیم ، کار اصلی طلاب همین است رفع شبهات و جلوگیری از انتشار و بزرگ نمایی و حق نشان دادن آنها .
خانم کشتکاران روز قبل فرمودند یادآوری نماییم برای عکس دسته جمعی و من این یاد آوری را انجام دادم ، گرچه می دانم این عکس های دسته جمعی دوامشان نهایت آخر هفته برگزاری هستند ، سپس فراموش می شوند !!!
حضور در محضر حضرت آیت الله نوری همدانی سعادتی بزرگ بود ، که الحمدلله روزیمان شد ، دقایقی هرچند اندک در محضر علما ، روزی یک ساله را فراهم می آورد .
آخرین نهار دوستانه و خداحافظی بعضی بزرگواران و جلسه پرسش و پاسخ ، جای این جلسه اگر بعد از بیان تجارب بود خیلی عالی می شد .
دوستان شاکی بار هم حضور پر رنگ خود را داشتند !!!
موضوعی در علم روانشناسی وجود دارد که تفاوت سنی بیش از ده سال تفاوت نسل ایجاد می نماید و این خود علت اصلی متفاوت بودن علایق و گرایش هاست که متاسفانه برخی بزرگواران از آن غافل بوده و مصر بر کپی paste بودن و بی کیفیت بودن مطالب منتخب ها داشتند .
پ.ن: ناتانائیل آرزو می کنم عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیز که به آن می نگری . 1
و راه برگشت به اردوگاه و خاطره اول ……….
1. مائده های زمینی ، آندره ژید .
اولین روز همایش
صبح شده بود خانم کمشی کمر و وخانم وقایعی هنوز نرسیده بودند ، دو تا خواهر خرم آبادی ، فعال کوثر نت ، مهربون و باصفا دیدم ، قصد زیارت جمکران داشتند ، منم باهاشون رفتم ، جاتون خالی خیلی خوش گذشت و پربار بود .
وقت برگشت تو اردوگاه دنبال خانم سرکارخانم جمالی ، پشتیبان مهربون و همیشه در صحنه گشتم ، مشتاق زیارتشون بودم ، دوستان گفتن ظاهراً ایشون دوره تربیت مربی ولایت هستند و سعادت دیدارشون امروز قسمتمون نمیشه ، دوست داشتم می دیدمشون ، پشتیبان دلسوزی که همیشه و در لحظه پاسخگو بودند ، اما متاسفانه اونروز قسمت نشد .
برای صرف صبحانه به همراه دو دوست همدانی عزیزم به سلف رفتیم و حین آن در مرود طرز تفکر و راه های تاثیر گذار بودن در جذب طلاب و خط مشی دادن صحبت کردیم .
سرپرستان عزیز اعلام نمودند زاس ساعت هفت و ربع جلوی در منتظر باشیم ، من فکر می کردم مکان کلاس ها همان اردوگاه است با خانم کمشی تماس گرفتم و مکان جدید که مرکز مدیرتی بود را اعلام نمودم .
بعد سوار شدن همچنان عاشق مدافع حرم مشتاق آشناییت دادن و گرفتن بود !!!
بعد از اعلام حضور در ورودی مرکز مدیریت به داخل سالن هدایت شدیم ، به به عجب ورودی زیبایی بود ريال یک حوض خوشگل با فواره وسط آن ، سپس راهرو و تزئیات بسیار زیبای دفاع مقدسی .
خانمی مهربان که در خوابگاه هم حواسشان به هم بود و اطلاع رسانی به موقع داشتند آنجا نیز حضور داشتند و خودشان را همسر شهید والا مقام اسماعیل شهبازی معرفی نمودند .
دریافت پوشه و دفترچه ، ورود به سالن همایش …
پیشنهادی دوستانه
از آدمهای منفی فاصله بگیرید
آنها برای هر راه حلی حداقل
یک مشکل سراغ دارند !!!
برای زنده بودن یک انسان به شرف او نگاه کنید
نه به نبض او !!!
در غدیر خم چه گذشت ؟
بسم الله الغدیر
پیامبری که عز اسلام است تمام برکات وجود خود رانشات گرفته از کرامات حی سبحان میداندوفرمان اوراعلوتمام فرامین ومشیت خداراعلت تمام اعمال وزین خویش میداند وقایل به امر خداست درتمام خردو کلان این دنیای فانی.وصفات مهربان هستی رامیشناساند به بندگان خاطی وآیه های توحیدرابردلهای آماده هدایت بندگان میخواند وقلوب آنان را برای شنیدن حقیقتی بزرگ مهیامیکند.واین حقیقت بزرگ چیزی نیست جز بیان تداوم راه نبوی از طریق ولایت علوی واین مهم مکمل دین است وموجبات سعادت بشری.پیامبرمتذکر میشود به اینکه ایمان وعبادت بدون ولایت کافی نیست وچه بسا که ابتدا از بیان این مهم بنا به دلایلی چون کمی پرهیزکاران وفزونی بدکاران وملامت گران می هراسید ودرخواست معافیت ازین ماموریت بزرگ را از جبرئیل امین کردو خدای احد و واحد نیک تر از پیامبر کسی را نیافت برای عهده داری این رسالت خطیر به خاطر انس و الفت عمیق بین این دو یار عزیز.
رسول اعظم (ص) فرمود: خدای بزرگ دین را با امامت علی تکمیل فرمود و اینک همانها که از علی مرتضی و فرزندانشان پیروی نکنند در دنیا و عقبی عذاب می شوند عذابی بس دردناک. رسول خوبی ها زمان عنوان جانشینی و خلافت علی را پس از پایان حج و ریزش گناهان دل های خاطی گزاردند و آمادگی قلوب را در این زمان نیک تر دیدند.
پیامبر نور فرمودند به آنها مراتب ولایت را و فرمول نهایی سعادت را تا دسیسه گران در پی عصرهای بعد شکافی برای دویدن نیابند و بهانه ای برای رهیدن.
در آغاز کلام حقانیت خویش را متذکر شد و علی را یاور دین خدا و مدافع رسولش خواند و خود را برترین پیامبران و وصی خود را برترین وصی و فرزندانش را برترین اوصیاء خواند و فرمود تمام علومی که قادر متعال در سینه من پرورانده من در جان علی نهاده ام و ا و پیشوای روشنگر است و هر آیینه نماز بپا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است. مردمان را به سوی خدا می خواند و آنچه خوشنودی خدا را در پی دارد عمل می کند و ستیز با دشمنان خدا سرلوحه کار اوست و محوریت خدای متعال در تمام لحظات جزء احوال اوست.
علی جان خود را در طبق اخلاص نهاده وفدای رسول الله نموده و در هر زمان و هر مکان و هر حالی همراه یار وفادار او بوده و رسول فرمودند از سوی خدا به او فرمان دادم در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده و پذیرفت جان باارزش خویش را فدای من کند.
و من هر آنچه از حلال و حرام خدا بر قلب پربارم نهفته بود بر جان تشنه اش آموختم و مملوش کردم از معرفت روا و ناروا و مدال افتخار ونشان لیاقت و بندگی مخلصانه را به گردنش آویختم با عنوان اینکه علی یاورترین، سزاوارترین و نزدیک ترین و عزیزترین شما نسبت به من است و خدای عزوجل و من از او خوشنودیم.
پیامبر خدا که عالم به غیب است و نگران آینده امت آنان را متصل به منبعی می کند که با تمسک به آن به ضلالت نگروند و می فرماید قرآن روشتنگر حقیقت ولایت علی و اولاد علی است و این دو ناگسستنی اند.
معاشرالناس: علی دریایی از فضائل و برکات است و من قاصر از شمارش آنان، پس بجویید فضائل علی را در معجزه ام قرآن .آیات یاأیها الذین آمنوا نازل نشد جز اینکه علی هسته و مغز آن است.
معاشرالناس: التقوی، التقوی. اگر خواهان ماندن در لوای ولایت و امامتید باید در زمره باتقوایان باشید چون او امام متقین است و جز او کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود و روا نیست پس از من فرمانروایی مؤمنان مگر علی (علیه السلام). اوست که آغازین مؤمن به خدا و رسول است و کسی را یارای سبقت گرفتن بر او نیست در ایمان، و او اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است او تلألؤ هدایت است و نور خداست. او واسطه نور حی داور است.نور خدا ابتدا در وجود من و سپس در وجود علی و نسل علی تابید.
او صراط المستقیم است پس از من که صراط المستقیم خدایم و پس از او سلاله من از نسل او پیشوایان راه راستند.
و خداوند متعال منوط کرد ثمره زحمات آخرین فرستاده خود را به ابلاغ ولایت مولی الموحدین علی (علیه السلام). ای مردم فرمان علی را بشنوید و پیرو راه او باشید و گرفتار کید شیطان و شیطان صفتان نگردید و زر و زیور و حب و جاه شما را به بیراهه های کژ و ناراستی نکشاند و بکوشید از مخلصین باشید و مصون از وسوسه های شیطانی واین ممکن نیست مگر باپیروی از علی مرتضی که هدایت شده الهی است و یار پیامبر و این است سعادت واقعی که در پرتو نزدیکی به معنویات و طی کمالات و عروج به درجات والای اخروی و بهشتی است و سعادت اخروی در گرو پیروی از خدا، رسول خدا و ائمه خداست و طبق کلام گهربار زهرای اطهر: إن السعید، کل السعید، حق السعید من أحب علیأ: سعادتمند کامل و حقیقی، کسی است که امام علی را دوست داشته باشد.
و تبری کنید از دشمنان خدا و هر آن گاه که بر سر دو راهی حفظ پیوندهای الهی و حفظ پیوندهای خویشی نهاده شدید برگزینید راه الهی را و راه حفظ پیوندهای الهی را و رها شوید از منحرفین به خدای متعال که آلوده اند به کفر و فساد حتی اگر خویشانتان بودند.
و بپرورانید فضائل اخلاقی را و دوری بجویید رذایل اخلاقی را که موجبات صعود و سقوط شما را فراهم می آورند و آگاه باشید که حضرت آدم با آن که معصوم بود و دور از گناه اما به خاطر یک ترک اولی سقوط کرد از مقام شامخش و هبوط کرد به زمین انسانها . حال آنکه شما دچار فقدان عصمت نیز هستید و شیطان هر دم منتظر لغزیدن شماست.
صفحات: 1· 2
ورود به اردوگاه زیبای نرجس خاتون
قرار بود پرونده سفر با تنها خاطره غروب غم انگیز بازگشت دوستان، بسته شود ؛
اما با درج خبر فراخوان، خاطره خود را playback می نمایم :
سه را پیش رو داشتم ؛ حرکت از شاهرود هر ساعت از شبانه روز دوشنبه با اتوبوس به مقصد تهران ، ترمینال جنوب و سپس اتوبوس های قم ، راه دوم قطار بامداد دوشنبه 2:45 دقیقه مستقیم به مقصد قم و باز هم قطار 22:45 دوشنبه شب مستقیم به مقصد قم .
از آنجاییکه آشنایی با محیط و اسکان به موقع و حضور با آمادگی کامل ، از اولویت های من بود و همچنین از حضور در ترمینال جنوب تهران و تغییر ماشین متنفر بودم ، دومین راه را انتخاب نمودم تا کمی زودتر ، با آرامش خاطر ، در محل حضور داشته باشم .
دوشنبه صبح ساعت یازده به اردوگاه رسیدم ، درب ورودی باز بود ، بنری با این متن ، مقدم مهمانان و مدعوین را گرامی می داریم ، سمت راست راهرو ورودی نصب شده بود . افرادی در سالن همایش بودند ، به سمت تابلو پذیرش رفتم ، خودم را معرفی نمودم و علت حضورم را توضیح دادم و به آقای میرزایی یا میررضایی ارجاع داده شدم ، ایشان حضور نداشتند ، شخص دیگری که در سفر قبل ایشان را در سلف زیارت نموده بودم مرا به سمت ساختمان شماره پنج هدایت فرمودند ، بسیار خوشحال شدم ، چرا که آنجا دقیقاً همان محل استقرار ما در اردوی قبلی مدرسه بود ، البته ایشان فرمودند که پذیرش بچه های فناوری شب است و من کمی زود رسیدم .
کاربر مدرسه ما سرکار خانم صادقی برای دوره تربیت مربی فضای مجازی ، از شنبه در قم حضور داشتند ، بعد از سر و سامان دادن وسایلم ، طی تماسی به ایشان در مجتمع ولایت ملحق شدم ، جای همه دوستان خالی بود ، زودتر رسیدن من باعث بهره مندی از مواهب آنجا نیز شد .
به سمت مزار شهید گمنام :

نهار را در معیت خانم صادقی و دوستان جدیدم در مجتمع ولایت صرف نمودیم ، بعد نهار کلاس برقرار بود ، اندکی در کلاس حضور داشتم که همان لحظات کوتاه ، مدرس کلاس که در مورد امنیت در فضای مجازی صحبت می فرمودند ، به سراغ کوثر بلاگ رفته و تصادفی وبلاگ ما را برای نمونه نشان دادند !!
بعد کلاس تقریبا لحطات پایانی روز و نزدیک غروب بود ، مزار شهیدی گمنام در محوطه مجتمع ولایت بود ، که ما را از زیارت بی نصیب نگذاشت ، پس از زیارت با بن کتاب هدیه یکی از دوستان جدیدم به نمایشگاه کتاب مجتمع رفتیم و خریدی مختصر داشتیم .
مزار شهید گمنام مجتمع ولایت :

به اصرار دوستان جدیدم شام نیز در مجتمع ولایت سپری شد و پس از شام به نرجس خاتون برگشتم ، تقریباً نیمی از خانم ها تشریف آورده بودند ، ظاهراً بیشترین تعداد فعالان کوثر نتی بودند که من کمتر سعادت آشنایی با نام آنها را داشتم !
فقط یکی از خانم ها من را سریع شناختند، از بابت اینکه مطلبی در وبلاگشان نقد نموده بودم .
خانم کمشی کمر معاونت فرهنگی استان و سرکار خانم وقایعی (مفرد مذکر غایب) در راه بودند و صبح به ما ملحق می شدند .
شب قشنگی بود از اینکه دوستان جدیدی در مجتمع ولایت پیدا کرده بودم و تنها در نرجس خاتون منتطر نماندم خوشحال بودم .
خیابان ظهور ، به سمت اردوگاه نرجس خاتون :

اردوگاه ولایت زیبا و بزرگ بود اما نرجس خاتون در نظر من چیز دیگری ست ، با آن آلاچیق های رویایی و چشم انداز زیبایش ، کتری های داغ چای و فضایی دلنشین برای صرف آن و از همه مهمتر فاصله کم آن تا مسجد جمکران .
