روزی روزگاری...
یه روزی یه لری…
یه روزی یه ترکی…
یه روزی یه عربی…
یه روزی یه قزوینی…
یه روزی یه آبادانی…
یه روزی یه شوشتریه…
یه روزی یه اصفهانی…
یه روزی یه شمالی…
یه روزی یه شیرازی…
و…
.
.
.
…مثل مرد جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمون نکنه!
.
.
.
لره………بروجردی بود
ترکه……..مهدی باکری بود
عربه…….علی هاشمی بود
قزوینیه…….عباس بابایی بود
آبادانیه……..طاهری بود
شوشتریه…….سید مهدی آل عمران بود
اصفهانیه…….ابراهیم همت بود
شمالیه……..شیرودی بود
شیرازیه…….عباس دوران بود
“در هفته دفاع مقدس شادی روح مردان و زنان بی ادعای وطنمون صلوات”
تدبر
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: « انّ مع العسر یسرا » ” قطعاً به دنبال هر سختی، آسانی است.” (انشراح/6)
گفتم: واقعاً؟!
گفت: « فانّ مع العسر یسرا » ” حتما به دنبال هر سختی، آسانی است. ” (انشراح/7)
گفتم: خب خسته شدم دیگه…
گفت: « لا تقنطوا من رحمة الله » ” از رحمت من نا امید نشو.” (زمر/53)
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت: « اذکرونی اذکرکم » ” منو یاد کن تا یادت باشم ."
گفتم” تا کی باید صبر کرد؟
گفت: « و ما یدریک لعلّ الساعة تکون قریبا » ” تو چه می دانی شاید موعدش نزدیک باشد.” ( احزاب/63)
« انی اعلم ما لا تعلمون » ” من چیزایی می دونم که شما نمی دونید.” (بقره/30)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک خیلی دوره، تا اون موقع چیکار کنم؟
گفت: « و اتبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله » ” حرفهایی که بهت زدمو گوش کن و صبر کن ببین چی حکم می کنم.” (یونس/109)
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک ( خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟)
گفت: « الیس الله بکاف عبده » ” من هم برای تو کافی ام.” (زمر/63)
استجابت
گاهی اگر دعایت مستجاب نشد برو گوشه ای بشین
زانوهایت را بغل بگیر و یک دل سیر گریه کن
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا
خدایا ببخش آن گناهم را که دعایم را حبس کرده است
شکایت
من شکایت دارم….
از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهرا (سلام الله علیها) ست
از آن ها که به سخره می گیرند
قداست حجاب مادرم را؛
چرا نمی فهمند؟!
این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد
حرمت دارد!
انتظار
سبحان الله یا فارج الهمّ و یا کاشف الغم
فرّج همّی و یسّر امری
و ارحم ضعفی و قلّة حیلتی
و ارزقنی حیث لا احتسب
یا رب العالمین
دل نوشته
سلام آقا
خیلی وقته دلمو به پنجره فولادتون گره زدم!
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
خدایا….
دریافته ام کسی که می گوید : برایم دعا کن….
از روی عادت نمی گوید….!
کم آورده است….
دخل و خرجش دیگر باهم نمی خواند….
صبرش تمام شده است…..
ولی دردهایش هنوز باقی مانده است….!!!!
مهربانم: کاش می دانستی چقدر دردناک است ، شنیدن جمله : “برایم دعا کن”
خدایا کمکش کن….
هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارد…..یا رب….
حتما بخوونید!!
روزی مرگ به سراغ مردی رفت و گفت: امروز آخرین روز توست.
مرد: اما من آماده نیستم!
مرگ: امروز اسم تو اولین نفر در لیست من است…
مرد: خب، پس بیا بنشین تا قبل از رفتن با هم چای بخوریم.
مرگ: حتماً.
مرد به مرگ چای داد و در چای او چند قرص خواب آور ریخت….
مرگ چای را خورد و به خواب عمیقی فرو رفت….
مرد لیست او را برداشت و اسم خودش را از اول لیست حذف کرد و در آخر لیست قرار داد.
هنگامی که مرگ بیدار شد گفت: تو امروز با من خیلی مهربان بودی ، برای جبران مهربانی تو امروز کارم را از آخر لیست آغاز می کنم!
بعضی از چیزها در سرنوشت تو نوشته شده اند، مهم نیست چقدر سخت برای تغییر آنها تلاش کنی، اما هرگز تغییر نخواهند کرد.
سپاس
تمام سپاسم از آن او که غیر او هیچ کس را صدا نمی کنم ، گیرم که صدا می کردم؛ پاسخم نمی دادند.
تمام سپاسم از آن او ، که دلم به هیچ کس غیر او خوش نیست ، گیرم که به دیگران دل خوش می کردم ، نا امیدم می کردند.
تمام سپاسم از آن او ، که کارهایم را خودش روبراه می کند ، گیرم که امورم را وا می گذاشت به مردم ، خوارم می کردند.
تمام سپاسم از آن او ، که جوری با من صبوری می کند که گویی هیچ کار سیاهی نکرده ام.
پروردگار من،
بهترین من است.
شایسته ترین برای سپاس…..
“ترجمه روان پاره هایی از دعای ابوحمزه ثمالی”
رضایت
روزی مردی از خدا دو چیز خواست؛ یک پروانه و یک گل.
اما چیزی که خدا به او بخشید یک کاکتوس و یک کرم بود!
مرد غمگین شد، با خود اندیشید: خدا بندگان زیادی دارد باید به همه آنها توجه کند و تصمیم گرفت در این باره سوالی نپرسد.
بعد از مدتی مرد در کمال ناباوری مشاهده کرد که از آن کاکتوس پر از خار، گلی بسیار زیبا روئیده است و آن کرم زشت تبدیل به پروانه ای زیبا شده است!
راه خدا همواره بهترین راه است، اگرچه به نظر ما غلط بیاید؛ آنچه می خواهید همیشه آنچه نیست که نیاز دارید!
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید به او اعتماد کنید…
“خارهای امروز گل های فردا خواهند بود”
ولایت فقیه
به وبلاگ مدرسه علمیه فاطمیه درچه سر بزنید
در یکی از وبلاگ ها در قسمت نظرات مطلبی به چشمم خورد وظیفه خود دانستم در پاسخ به آن نظر دل نوشته ای در وبلاگ مان جای دهم:
پاسخی به آزاده
با وجود دوستانی چون شما چه نیاز به دشمن!
بعضی وقتها گذری در گذشته و مرور خاطرات برای بیادآوردن سختیها و زورگوییها و ظلمهای طاغوت و سلطنت طلبان نیاز است برای اسلام نماها و دین دوستان ظاهری که در حقیقت با بیان این سخنان خو و منش واقعی خود را که ضد ولایت است نشان می دهند. همیشه گودنشین بودن و نظر دادن و به اصطلاح گفتن: لنگش کن! خیلی آسانتر است!تا در جایگاه قرار گرفتن و چند مرده حلاج بودن! نه جناب آزاده! رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) فرمودند پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد. تمام مصیبتها و فتنه گریها از وقتی شروع شد که ما پشتیبان ولایت نبودیم، حضرت آیت الله خامنه ای جانشین امام خمینی و برگزیده و منتخب ایشان بودند نه من و شما، وظیفه ما اطاعت و حمایت است نه شاخه و شانه کشیدن جناب آزاده.
آیا به راستی ما پشتیبان ولایت فقیه هستیم؟
من به عنوان یک طلبه با خواندن این جملات در یک وبلاگ که شهرت جهانی ندارد و دشمنان به آن سر نمی زنند رعشه بر اندامم حس کردم!
چرا اینگونه می شویم؟! آیا واقعا طلاب مقصرند؟
چگونه برخورد شده که ایشان اینگونه تند و تیز سخن گفته اند؟!
آیا رهبر عزیزمان به تنهایی می توانند بار این غم سنگین را به دوش بکشند؟ منظور نظر خیانت از خودی است! از پشت خنجر زدن، درست مثل پدری که سال ها رنج تربیت و بزرگ کردن فرزند را متحمل شود و وقتی درخت او به بار بنشیند فرزند با زخم زبان و نیش و کنایخ تمامی لحظه لحظه عمر پدر را که به پای فرزند ریخته شده، دود شده تصور کند!
وای بر تو ای آزاده ای که با انتشار سخنان دشنان آنها را شاد و قلب پدر مهربانمان را می سوزانی!
سلام بر شهیدان
درود بر رهبرمان