گام به گام تا آرامش
چهار مرحله
برای رسیدن به آرامش ذهن
گام اول:
دست از قضاوت خود و ديگران برداریم،
سروصداهای ذهن كم میشود.
گام دوم:
زاويه ديد و نگرش خود را تغيير بدهیم.
مديريت كردن زياد و برنامه ريزی افراطی نداشته باشیم.
گام سوم:
دست از شرححال دادن نسبت به كارها و وقايع گذشته تا بحال و يا تصميمات آينده برداريم.
گام چهارم:
برای خودمان حريم داشته باشیم و به حيات خلوت ديگران سرک نکشیم!
چقدر خوبه که ...
بیایيد یه لیست بنویسیم طوری که هر سطرش با این کلمه شروع شه: “چقدرخوبه که"…
مثل این:
چقدر خوبه که میتونم هنوز لبخند بزنم…
چقدر خوبه که سالمم…
چقدر خوبه که خانوادهام رو دارم…
چقدر خوبه که میتونم هنوز آبی آسمون رو ببینم..
چقدر خوبه که میتونم انسانیت درونم رو حس کنم..
چقدر خوبه که…
بیاین برای یه بار هم که شده،داشته هامون رو به یاد بیاریم
نه نداشته هامون رو…
و عميقا بگيم خدایا شکرت، همين …
وعده ای که محقق خواهد شد
همه با هم؛ در پناه قدرت عدل
ما امید این را داریم که یک قدرت اسلامی، قدرت عدل؛ قدرتی در پناه عدل، نه در پناه سرنیزه… یک همچو قدرتی پیدا بشود و تمام بشر (به برکت آن) با هم باشند.
به ما این وعده را داده اند؛ وقتی که امام زمان (سلام الله علیه) ظهور کند این اختلافات از بین می رود و همه برادروار با هم هستند؛ دیگر زورمند و زورکشی در کار نیست…
«امام خمینی ره»
صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۹۸
خبر فوری
در حالی كه گزافه گويی سعودی ها پيرامون انهدام ناو جنگی اش ادامه داشت و عربستان در حال شاخ و شانه كشيدن برای انتقام بود، بامداد ديشب يك فروند موشك بالستيک با عبور از لايه های دفاعی سامانه های پدافندی اطراف رياض با دقت هر چه تمام تر هدفی را در پايتخت عربستان مورد اصابت قرار داد.
گفتنيست موشك مذكور،موشكی جديد با برد جديد است كه توسط برخی متحدان انصارالله در اختيار ارتش يمن قرار گرفته است .
پیش بینی ائمه از انحراف مهدویت
معصومین علیهم السلام می دانستند به لحاظ اهمیت موضوع مهدویت افراد شیّادی پیدا شده و ادعاهای باطلی می کنند! لذا می بینیم صدها روایت نورانی به عنوان میراثی گران بها، از ایشان به ما رسیده؛ که او خواهد آمد، مردی از اهل بیت و از عترت پیامبر، از نسل فاطمه و از فرزندان حسین بن علی… برای نمونه:
قتاده بن سعید پرسید: «آیا مهدی حق است؟ گفت: آری حق است. گفتم: او از کدام تیره است؟ گفت: از قریش. گفتم: از کدام شاخه ی قریش؟ گفت: از گروه بنی هاشم. گفتم: از کدام گروه بنی هاشم؟ گفت: از فرزندان عبدالمطلب. گفتم: از کدام فرزند عبدالمطلب؟ گفت: از فرزندان فاطمه»
ولی در این میان دست های ناپاکی - به عناوین مختلف - کار را دشوار کردند؛ از جعل روایاتی بر انکار اصل مهدویت گرفته تا او را از نسل عباس عموی پیامبر معرفی کردن!! یا او را فرزند عبدالله نامی دانستن!! یا آن حضرت را از نسل امام حسن مجتبی معرفی کردن…!
الفتن، نعیم بن حماد، ج۱، ح۱۰۸۲
درسنامه مهدویت، ج۱، درس۸
صبحتون خیرِ خیر و شادِ شاد
یه سلام
از اون سلامهایی که مثل نون داغ به دل میچسبهه
و یه صبح بخیر از اون صبح بخیرهایی که یکشنبه رو یه روز متفاوت می کنه ……
سسسسسسلللللللللللاممممممممممم
صصصصصصبح بخیررررررررر
دردی به نام عذاب وجدان !!!
نمی دونم کدوماتون سریال آژانس دوستی یادتونه ؟!
یکی از شخصیتهای اون سریال خانم ساده دلی بود به نام صدیقه که همسرش یکی از راننده های آژانس دوستی بود، این زن و شوهر جوون بودند و مستاجر یک حاج خانم سالخورده ، تو یکی از قسمتها صدیقه بخاطر اینکه با شوهرش مشاجره داشت و ناراحت بود ، به صدای عصای صاحبخانه توجه نمیکنه ،که طبقه بالا بوده و به زمین می کوبید تا صدیقه رو با خبر کنه و بره بالا کمکش ، و در مقابل صدای تلویزیون میبره بالا ! فردا صبح متوجه میشن ، صاحبخونشون فوت شده ! و عذاب وجدان صدیقه رو بیچاره میکنه …
خب این داستان رو تا اینجا تو ذهنتون داشته باشید ، تا با هم یک سری به دنیای واقعی بزنیم ؛
در همسایگی منزل ما ، دختری می زید بسی مهربان و خوش قلب و فداکار ، که آخرین فرزند خانواده پرجمعیت خود (خداوند حافظشان باشد) می باشد ، این دختر مهربان ، به عقد پسری شایسته در دیاری دور درآمده است و ناگزیر به ترک وطن خود می باشد ، از آنجا که پدر و مادرش به او وابستگی بسیار زیاد پیدا نموده اند ، تحمل ترک او برایشان بسیار طاقت فرساست …..
بامدادی سرد که دخترک مهربان همسایه ما برای دیدار شویش به دیار دور هجرت کرده بود ، صدای کوفت شدن در از پس پنجره ها به همراه فریادهای پدر دخترک که حاج خانم درو باز کن ، به گوش می رسید …. اندکی از طلوع خورشید می گذشت … این صدا تا دقایقی بعد ادامه داشت که ناگهان ، تمامی لحظات آن قسمت از سریال آژانس دوستی از مقابل چشمانم گذشت !! چونان آهویی جهیدم و در را گشوده و خود را به پدر دخترک رسانیدم …. بینی و صورتش سرخ شده بود و گویا پشت دربسته منزل دقایقی منتظر مانده بود .
با لبخندی مهربان گفت : حاج خانم کلیدهایم را جابجا کردن و کلیدها توی جیب اون یکی کت جامونده ، خودشونو که وقتی خوابشون میبره ، پتو رو میکشه رو سرش و صدایی نمیشنوه!
حاج آقا تلفن همراه نداشت ، خونه پسرشون خیلی نزدیکه ، دفترچه تلفن جیبی خیلی کوچکی از جیبشون درآوردن و شماره پسرشون رو دادن تماس گرفتم
پسرشون که چند سالی از پدر مهربان من بزرگتر هستند در اندک زمانی خود را به منزل پدر رسانیدند ! در این فاصله من برایشان چای آوردم تا کمی گرم شوند و ایشان هم به پاس تشکر نان قندی به من هدیه دادند !!
پ.ن : همیشه به نجواهای درونتان گوش فرا دهید …. اگه نمی رفتم درو بازکنم ، اونوقت بابای دوستم تو سرما و بدون موبایل معلوم نبود تا کی باید پشت در می موند ! یک صدای دیگه شنیده میشد ، از بچه هایی که سمت مدرسه می رفتن ، می پرسیدن ، تلفن ندارید ؟!!! این جمله آخری بود که داغونم کرد :)
تالیفی ؛ ب . ه . ا
پرستارای مهربون کشورم ما شما رو می فهمیم
تقدیم به همه پرستارای مهربون کشور عزیزم ایران اسلامی ؛
پرستار….شاید باید پرستاره خونده بشه…پرستار که باشی شاید خیلی ها ندونن چقدر پشت در اتاق احیای بیمارستان گریه کردی…چقدر با خندیدن بچه های مریض خندیدی…چقدر دل بستی و توکل کردی….چقدر قرآن شب احیا بالا سر مریضات گرفتی…چقدر وقتی 40 تا مریض داری و نتونستی به یکی شون اونجوری که باید برسی ،تیکه ها و حرفاشونو به جون خریدی و فقط اخم کردی …چقدر زندگی نکردی ….
پرستار که باشی می فهمی خدا چقدر مشهوده …چقدر معجزه سر وقته و چقدر مرگ نزدیک…پرستار که باشی تمام وجودت میشه توکل!!! پرستار که باشی شاید خیلی ها ندونن و نفهمن سختی شغلت رو…
و تو همیشه می دونی که باید به لباس و کارت عشق بورزی و دوست داشته باشی شغلی رو که تماما رضای خداست …
کلنا فداک یا زینب سلام الله علیها
ولادت با سعادت جبل الصبر ، بنت امیر المؤمنین علی علیه السلام ، عمه جان امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) ، حضرت زینب کبری سلام الله علیها مبارک باد.
گفتگو با مدیر حوزه های علمیه
گفتگو با حجتالاسلام و المسلمین جمشیدی مدیر محترم حوزه های علمیه خواهران کشور در برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه قرآن و سیما
زمان: فردا جمعه 15 بهمن ساعت 10 صبح