آموزش ساخت ساده بروشور
آموزش ساخت بروشور
امروز قراره تو این پست آموزش ساخت بروشور در چند مرحله خیلی ساده براتون بذارم:
1. باز کردن صفحه جدیدی در ورد
2. از سربرگ page layout ، قسمت تنظیمات صفحه بخش orientation ، حالت landscape را انتخاب می کنیم تا صفحه به حالت افقی درآید.
3. از همان سربرگ page layout، حاشیه صفحه (margins) را برای راحتی بیشتر در کمترین میزان خود قرار می دهیم.
4. از سربرگ page layout، قسمت تنظیمات صفحه بخش columns، سه ستون را انتخاب می کنیم.
توجه: در بخش تنظیمات columns تیک right to left حتما انتخاب شود شود.
5. از سربرگ insert گزینه shapes را انتخاب و از بین اشکال مستطیل با حاشیه گرد را (برای زیبایی بیشتر کار) انتخاب نمایید.
6. پس از درج مستطیل و تنظیم ابعاد آن با اولین ستون صفحه، کپی از آن تهیه نمائید.
7. روی کستطیل کلیک راست نموده و گزینه add text را انتخاب نمائید.
توجه: دو صفحه پشت سر هم داشته باشید.
8. اکنون باید شش مستطیل در شش ستون دو صفحه چیده شوند.
اکنون بروشور شما برای چیدن متن داخل آن آماده است.
حق نشر: 14 صلوات به نیت تعجیل در فرج امام زمانمان (عج)
یه زوج مذهبی باید...
یه زوج مذهبی خوبه لباساشونو با هم ست کنن
یه زوج مذهبی باید اسم بچه هاشونو از اسامی متبرک ائمه انتخاب کنن
یه زوج مذهبی باید باهم برن مسجد
یه زوج مذهبی خوبه یه بارم شده با هم پیاده برن مشهدالرضا :))
یه زوج مذهبی خوبه جمعه ها یه سری به شهدا بزنن
یه زوج مذهبی عالیه، سر عقدشون بگن با اجازه امام زمان (عج) بله!
یه زوج مذهبی باید اگه کاری برای خانواده هم کردن مخصوصا برای پدر و مادر همدیگه، منت نزارن اول بگن برای رضای خدا، دوم برای دعای خیر پدر و مادر و عاقبت بخیری، سوم به خاطر عشقی که به همسرم دارم.
یه زوج مذهبی باید همدیگه رو دوست بدارن، قربون صدقه هم برن.
یه زوج مذهبی باید؛ بچشون رو سرباز آقا امام زمان تربیت کنن
یه زوج مذهبی…..
برگرفته از کانال انتخاب عشقم در پیام رسان داخلی ایتا به آدرس:
@entkhab7eshgham
صف ازدواج نوبت دارد؟!
اگر انتخاب و ازدواج از یک پدیده جمعی و خانوادگی به یک پدیده فردی تبدیل شود، می توان گفت: در صف ماندن وبه نوبت ازدواج کردن معنا پیدا نمی کند. در نگاه اول نمی توان یک حکم قاطع درباره ازدواج نوبتی داد چون این مساله فرد به فرد و خانواده به خانواده متفاوت است. اما آنچه باید به آن توجه کنیم این است که ازدواج یک امر انتخابی است و به بلوغ عاطفی، روانی، اقتصادی و جسمانی نیاز دارد، بنابراین اگر دختر و پسر ی در شرایطی قرار گرفتند که می توانند ازدواج مناسبی داشته باشند، نباید به خاطر خواهر یا برادر بزرگ تر آن شانس را از دست بدهند. چون ممکن است تکرار چنین موقعیتی برای آن ها سخت یا ناممکن شود.
خانواده ها باید بدانند فرصت ها همیشه به دست نمی آیند و گذرا هستند. هیچ کس نمی تواند آینده را پیش بینی کند. بنابراین به محض به وجود آمدن فرصت مناسب، باید از آن استفاده کرد و تردید نکرد. ما نباید در فضای خانه گره ها را باز به هم گره بزنیم و گره کوری درست کنیم. با ازدواج کردن فرزند کوچک تر، بار تنیدگی در فضای خانه کمتر می شود و حتی موقعیت های بهتری برای فرزند بزرگ تر فراهم می شود. اما در غیر این صورت، فرزند کوچک تر هم موقعیت های ازدواجش را از دست خواهد داد. نکته مهم این است که در ازدواج باید اقتضایی عمل کرد، یعنی هر کس اقتضائاتی دارد. ممکن است فرزند بزرگ تر، تمرکزش را متوجه تحصیل کرده یا در حال حاضر از نظر روحی آمادگی ازدواج نداشته باشد یا حتی موقعیتی که درشان او باشد، برایش پیش نیامده باشد. بچه ها و همین طور خانواده ها باید بدانند که هر تأخیری منفی نیست، بلکه مهم این است که افراد درست ازدواج کنند نه اینکه الزاما زود ازدواج کنند. در ضمن، موفقیت و خوشبختی فرزند کوچک تر روی سایر اعضای خانواده و همچنین دیدی که افراد نسبت به آنها دارند تأثیر مثبت می گذارد، در حالی که مجرد باقی ماندن همه بچه ها، تأثیر تخریبی بیشتری روی وجهه خانواده دارد.
برخی نکات آداب معاشرت
از بچه های فامیل راجع به معدل درسیشان نپرسید!
وقتی برایمان مهمان می آید تلویزیون را خاموش کنیم!
اگر مادرشوهریم، از عروس و دامادمان به فرزندانمان بدگویی نکنیم!
سرزده به خانه کسی نرویم!
راجع به متراژ و قیمت خانه صاحبخانه از او سوال نپرسید.
راجع به قد و وزن و سن اشخاص و مسایل شخصی آنها مثل اینکه آیا نماز میخوانید سوال نپرسید.
وقتی پدر یا مادری فرزندش را تنبیه کرده، جلوی بچه طرفداری بچه را نکنیم.
در تربیت فرزند دیگران حتی نوه هایمان هیچ دخالتی نکنیم.
هرگاه برای تولد بچه ای کادو میبرید اگر خواهر، برادری دارد حتما برای آنها هم چیزی ببرید.
هرگز برای بچه ها تفنگ و اسلحه هدیه نبرید!
هدایایی را که برای ما مناسب نبودند به دیگران هدیه نکنیم.
هدیه مناسب ببرید نه گران! طوری که هدیه گیرنده نگران تلافی آن شود!
در مکان های عمومی اگر فرد سالمندی ایستاده شما ننشینید.
در مترو و اتوبوس به افراد زل نزنید.
موقع رانندگی داخل ماشین بغلی را نگاه نکنید.
وقتی چراغ سبز میشود با بوق اعلان نکنید.
وقتی دوستانتان را بعد مدتی میبینید، هرگز نگویید: چقدر پیر شدی؟ یا ازبین رفتی!!
باران که می آید کنار پیاده رو ها آهسته برانیم!
به رستورانها یا فست فود که میروید خودتان ظرف غذایتان را داخل سطل بیندازید!
همیشه زباله ها را تفکیک کنید.
در پله برقیها در سمت راست بایستید و سمت چپ را همیشه برای مردمی که عجله دارند خالی بگذارید.
پولهای شما برای بانک های شهر نیستند. بیشتر خرج خودتان کنید و تا جایی که امکان دارد به مسافرت بروید.
اگر متاهل هستید هرگز بی اطلاع همسرتان به جایی نروید. همیشه او را در جریان بگذارید.
همیشه حلقه ازدواج در دستتان باشد. اگر کوچک شده در اسرع وقت سایز آنرا درست کنید و به دست کنید.
در محیط کار لباس رسمی بپوشید و هرگز صندل راحتی به پا نکنید یا صندل تابستانه با جوراب سفید نپوشید.
هر سال به دندانپزشکی بروید. اگر سالی یک دندان خراب را هم درست کنید. دندانهایتان همیشه سالم میمانند.
به افراد بیمار یا اقلیت ها و یا حتی افراد معتاد به چشم یک انسان عادی نگاه کنید و با آنها رفتار عادی و محترمانه داشته باشید.
هرگز کشور خود را با تمام کاستی هایش مسخره نکنید و اجازه ندهید دیگران نیز حرمت شکنی کنند.
هرگز میزان حقوق ماهیانه کسی را نپرسید!
هرگز شماره عینک کسی را نپرسید!
سرانجامِ جهان چه خواهد شد ؟
طبق آموزه های هِندو، حرکت جهان در زمان، به «شکل دَوَرانی» ست؛
یعنی آغاز جهان کنونی که ما در آن زندگی می کنیم، نقطه پایان مرحله دیگری از هستی می باشد (بصورت حرکت دایره وار) در پایان هر دور، جهان به پایان می رسد و پیش از آن برای ورود به دورِ جدید آماده می شود.
برخی ادیان قائل به «حرکت خطی» جهان هستند؛ یعنی عالم در نقطه ای آغاز شده و در نقطه ای هم به پایان می رسد؛ مثل انسانی که یکبار زائیده می شود و یکبار می میرد، جهان نیز فقط «یکبار» به پایان می رسد.
بودا و هندو قائل به حرکت دَورانی (یا همان دایره وار) هستند
زرتشت، یهود، مسیحیت و اسلام قائل به حرکت خطی اند.
منجی در ادیان، شاکری ، ص 217
چگونه یک روز خوب داشته باشیم ؟
روز خوب که از جعبه شانس در نمیاد !!!
روز خوب را باید ساخت . . .
به رویش خندید . . .
روز خوب را باید خلق کرد . . .
پس پیش به سوی یه روز خوب
تقدیم به کوثر بلاگی های فعال
آیا می دانستید ؟؟!!
اگر بیش از ده ساعت در روز کار مداوم کامپیوتری انجام می دهید ،هر روز سیب بخورید ،سیب از آسیب به سلول های چشم جلوگیری می کند.
پس کوثر بلاگی های فعال ، نوش جان نمودن سیب روزانه ، فراموش نشود :)
چرا دانشگاه صنعتی شریف ، شریف نام گرفت ؟! - بخش سوم
برزنت، نايلون، ابر و يک ظرف بزرگ آب تهيه کنيم. قرار شد هر کدام از ما يک دست لباس اضافى داشته باشيم. يک لنگ هم براى اينکه دور سرش بپيچيم بايد تهيه مى شد. محلى واقع در بيابان مسگرآباد، اول جاده مسگرآباد به ما آدرس داد تا برويم ببينيم و جسد را آنجا بسوزانيم. من و عباس(حسين سياه کلاه) به آن منطقه رفتيم ما آن منطقه را ديديم و قرار براى فردا ساعت 8 صبح گذاشتيم تا با هم وسائل را تهيه کنيم. يک ماشين يشمى هم در اختيار داشتيم. شب من ماشين را در اختيار مجيد گذاشتم که براى تعقيب ماشين شماره 4 برود و آنها را تا محل کارشان تعقيب کند و ساعت هفت و نيم صبح با او در اول بهار قرار گذاشتيم … يک جفت نمره و دو عدد نمره تکى دزديدند و من گرفتم و با ماشين يشمى سر قرار عباس(حسين سياه کلاه) در ميدان شاه آمدم. لحظهاى بعد على(بهرام آرام) و بعد حيدر(وحيد افراخته) و حسن(محمد طاهر رحيمى) هم آمدند. ما وسائل را جور کرديم و داخل ماشين گذاشتيم. بنزين، کيسه هاى کلرات که عباس(حسين سياه کلاه) آورده بود، يک پيت نفت بزرگ ولى پر از آب. برزنت را کف صندوق عقب پهن کرديم. زير آن را نايلون و روى آن را ابر گذاشتيم. لنگ را آماده کرديم. ماشين يشمى خراب شد. بايد آن را از منطقه عمل دور کنيم. آن را هل داده بالاخره در شرق خيابان شهباز گذاشتيم. حسن(محمد طاهر رحيمى) کمربند تجهيزاتى خود را باز کرده و به من داد. مجيد شريف واقفى با وحيد افراخته قرار داشت و در نتيجه وحيد سر قرار او رفت. ما هم در يک کوچه، نمره هاى اصلى ماشين را باز کرده و نمره هاى جعلى را پشت شيشه گذاشتم و عازم محل عمل شديم. قرار شده بود عمل در کوچه اديب الممالک انجام بشود. اين کوچه باريک بود که به کوچه پهنى منتهى مى شد. ما ماشين را در کوچه پهن قرار داديم به طورى که از کوچه باريک قابل رويت نبود. بعد از چند دقيقه بهرام آرام سراسيمه آمد که همشيره(منيژه اشرف زاده کرمانی) سر قرارش نيامده است. همشيره، علامت دهنده به عباس بود که وقتى او علامت مى داد عباس داخل کوچه مى شد. چند دقيقه بعد همشيره آمد و رو به روى کوچه باريک در حالى که با چادر بود و روى خود را محکم گرفته بود، ايستاد. حدود ده دقيقه گذشت که همشيره رفت و عباس(حسين سياه کلاه) از من خداحافظى کرده و رفت. چند لحظه بعد صداى تير بلند شد و من لنگ را برداشته داخل کوچه شدم. مجيد شريف واقفى به صورت روى زمين افتاده بود. لنگ را روى سرش انداخته و برگشتم و ماشين را روشن کردم. دستمالى تر کرد….
ادامه دارد