نمایشگاه کتاب شاهرود
چهاردهمین نمایشگاه بزرگ کتاب شهر شاهرود
30درصد تخفیف
14الی 19آذر95
مکان:شاهرودخ شهیدمدنی سالن شهیداکبری
شهیدان زنده اند ، الله اکبر
باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات
شهیدان را به نوری ناب شوییم درون چشمه مهتاب شویبم
شهیدان همچو آب چشمه پاکند
شگفتا آب را با آب شوییم
چرا دانشگاه صنعتی شریف ، شریف نام گرفت ؟! - بخش دوم
ادامه مطلب :
اما بعضى از مسؤولين شاخه هاى مختلف سازمان کمکم به مارکسيسم متمايل شده و شروع به پخش جزوهاى مارکسيستى در بين اعضاى سازمان مى کنند. به اين ترتيب درگيرى مجيد با سازمان آغاز مى شود و پس از درگيريهاى زياد، مرگ را به ننگ مارکسيست شدن ترجيح مى دهد و با وجود تهديدهاى زياد از سازمان جدا مى شود تا بعد به همراه شهيد “مرتضى صمديه لباف” گروه ديگرى تشکيل دهند و اعضاى مسلمان سازمان را مجددا متشکل کنند. در اين زمان است که ديگر مجيد شريف واقفى تبديل به “خطر” مى شود و دو نفر از مسؤولين به نام “تقى شهرام” و “بهرام آرام” تصميم به رفع خطر مى گيرند. دکتر صلواتى، يکى از همراهان سابق مجيد که در آن روزهاى بحرانى با مجيد ملاقات کرده بود مى گويد: “چند روز قبل از شهادت مجيد او را در تهران يافتم. با هم به خوابگاه دانشگاه صنعتى شريف(خوابگاه زنجان) رفتيم و دو نفرى وارد يک اتاق شديم. مجيد شروع کرد به گريه کردن و اسلحه کمرى خود را باز کرد و روى زمين گذاشت و گفت: “فضل الله، اين امانت خدا را از من بگير. من ديگر نمى توانم آن را تحمل کنم. سازمان منحرف شده، من در يک درياى متلاطم گير کرده ام” و من گفتم: “تو که از مرگ هراسى ندارى، بگذار تو را بکشند. تو سعى کن عضوگيرى کنى و …” او رفت، اما براى هميشه.” شايد بهتر باشد که چگونگى شهادت مجيد را از زبان همانهايى بشنويم که همه چيز را توجيه کردند، هم هدف و هم وسيله را. محسن سيد خاموشى يکى از عاملين ترور، اينگونه تعريف مى کند:
“به ما گفتند: حسين (صمديه لباف) و يک نفر ديگر به گروه خيانت کرده اند و يک انبار را با سه اسلحه تخليه کرده و گريخته اند. حسين(صمديه لباف) آدم تروريستى است و ممکن است اعضاى کميته مرکزى را که در کوچه و خيابان مى بيند ترور کند. فرد ديگر، يکى از اعضاى سابق کميته مرکزى سازمان است. چند دقيقه بعد هم حيدر (وحيد افراخته) سر قرار آمد و قرار شد تا فردا که روز اعدام يکى از آنها است…
ادامه دارد
مناجات وداع با محرم و صفر
پایان ماه روضه شده، غم گرفتهام
هیئت تمام گشته و ماتم گرفتهام
بعد از دو ماه گرفت صداهای ذاکران
تازه دلم شکسته شده، دم گرفتهام
بعد از دو ماه که در مطبت هستم ای طبیب
از درد عشق گفتم و مرهم گرفتهام
مرهم برای درد دلم اشکِ روضه بود
این گونه بوده، اشک دمادم گرفتهام
شبها چقدر گم شدهام بین کوچهها
وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفتهام
از مادرت بپرس، نوکریم را قبول کرد؟
آیا برات کرب و بلا هم گرفتهام؟
افسوس میخورم که ز خیرات سفرهات
از دست مهر مادرتان کم گرفتهام
دلتنگ میشوم به خدا بر محرّمت
خرده مَگیریم ز چه ماتم گرفتهام
ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را
شعر وداع نه … شور محرّم گرفتهام
یاسر مسافر
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم ....
به شیشه های اتاقم دوباره ها کردم
و از نوشتن اسمت بر آن حیا کردم
به روی شیشه کشیدم عکس یک گنبد
به پای شیشه نشستم رضا رضا کردم
.
وقتی نام شریف امام رضا(ع) را میشنویم،
مهمترین وصف یا ویژگی آن حضرت که باید به ذهن ما متبادر شود چیست؟
امام رضا(ع) در بین همۀ ائمۀ هدی، صریحترین پیامهای ولایی را به مردم منتقل کردند
و میتوان گفت امام رضا(ع) در بیان و دعوت به امر امامت و ولایت، از جهاتی صریحترین امام بودند.
امام رضا(ع) دعوت به امر ولایت را در زمان خلیفۀ مقتدر عباسی؛ هارون الرشید هم انجام میدادند
وقتی به امام رضا(ع) عرضه داشتند: شما نمیترسید از اینکه هارون شما را هم مانند پدر گرامیتان امام موسیبن جعفر(ع) به شهادت برساند یا اذیت کند؟
حضرت فرمودند: «همانطور که پیامبر اکرم(ص) میفرمودند «اگر ابولهب توانست یک مو از سرِ من کم کند، من پیغمبر شما نیستم» من هم به شما میگویم؛ اگر هارون توانست یک مو از سر من کم کند، من امام شما نیستم!»۱
لذا حضرت بدون هیچ واهمهای به امر تبلیغ، تبیین و دعوت به امامت میپرداختند.
۱.کافی/8/258
آرامش می خواهی ؟!!
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
خودت را با کسی مقایسه نکن…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
کمک کن ؛ تو توانایی !
شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ .
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش .
ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ.
چرا دانشگاه صنعتی شریف ، شریف نام گرفت ؟! - بخش اول
برای پی بردن به علت ، این مطلب دنباله دار را مطالعه فرمایید :
زندگي نامه شهيد سيد مجيد شريف واقفي
سيد مجيد شريف واقفى در مهرماه سال 1327 متولد شد. و در 16 ارديبهشت ماه سال 1354 به شهادت رسيد. آن هم توسط همان سازمانى که به واسطه خود او و چند نفر از دوستانش قوت گرفته بود.
او تحصيلاتش را از کلاس دوم شروع کرد و در تمام دوران تحصيل شاگرد ممتاز بود و به کتاب خيلى علاقه داشت و پايان دوران دبيرستانش با احراز رتبه سوم در مسابقه معلومات عمومى سراسر کشور و نيز کسب معدل 19/97 در رشته رياضى همراه بود، شايد چندان گفتن نداشته باشد. اينها کارهايى است که خيليها کرده اند. چه آن موقع و چه حالا. اما مطالعه بيرون از درس و با چشمان باز به اطراف نگاه کردن و دردهاى اجتماعى را درک کردن و بعد تأسيس انجمن اسلامى در دبيرستان، آنهم در همان دوران تحصيل، کار هر کسى نبود.
به هرحال او در سال 45 در رشته برق وارد دانشگاه صنعتى شريف (آريامهر آنوقت) مى شود و در تمام چهار سال حضورش در دانشگاه، به طور فعال وارد کارهاى مبارزاتى عليه نظام سلطنتى مى شود، تا اينکه در سال 50 نام مجيد و عدهاى ديگر لو مى رود. مأمورين ساواک سراغ او در اداره شرکت برق منطقه فارابى مى روند. مجيد آن موقع در مرخصى رئيس، جانشين او بوده و مأمورين ساواک هم به اتاق رئيس وارد مى شوند و از خود او سراغ مهندس شريف واقفى را مى گيرند و مجيد که قضيه را فهميده و آنها را شناخته، به بهانه صدا کردن او از اتاق خارج مى شود و خود را به دانشگاه مى رساند تا دوستانش را از موضوع باخبر کند. دوستانى که بعدها زحمات بى دريغى براى به شهادت رساندن مجيد کشيدند. اينگونه است که زندگى مخفى شهيد واقفى آغاز مىشود که تا زمان مرگش نيز ادامه مىيابد. همان اوايل روزهاى اختفا، مجيد وارد مرکزيت سازمان مجاهدين خلق که درآن زمان تنها سازمان اسلامى بود که فعاليت مسلحانه داشت مى شود و در رأس يکى از شاخه هاى اصلى سازمان شروع به فعاليت مى کند در حالى که همزمان با آن، مسؤوليت امور امنيتى سازمان، مسؤوليت گروه الکترونيکى(شنود فرستنده هاى ساواک) و مسؤوليت ارتباط با افراد خارج از کشور را نيز برعهده دارد. در آن ايام حتى خانواده مجيد نمى توانند او را ببينند و او تنها از طريق نامه و تلفن با آنها در تماس است. نامه هايى که ديگر در شرايط امروز کمتر کسى ممکن است بنويسد:
“مادر مهربانم، خانواده عزيزم،
پس از سلام با قلبى مملو از دوستى به شما و عشق به تمام مردم زحمتکش و ستمديده، به شما درود فرستاده، آرزوى سلامتى و سعادت همگى را دارم. از اينکه مدتى است براى شما نامه اى نداده ام مرا خواهيد بخشيد. اگر اشکالى وجود نداشت هر لحظه پيش شما مى بودم، ولى برايم تحمل پذير است که در اين شرايط در راه خدا و خلق دورى شما را نيز به عنوان يک مشقت در اين راه تحمل کنم و اميدوارم شما نيز چنين باشيد. در مقابل نابخردان و خودپرستان صبر و شکيبايى خود را از دست ندهيد.
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق.”
ادامه دارد ….
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
سلام دوست و همراه صمیمی ، دوست داشتی ما رو با لحظات شیرین سفرت همراه کن ، ذیل نظرات
حاجتی داشت به آقای خودش رو می زد
ألسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ
یک حرم ، یکعاشقسربار…فکرش رابکن
اولشب ، تاسحربیدار…فکرش رابکن
یک شب رویایی وذهنیّتوتوصیفِعشق
یکورقداریویکخودکار…فکرشرابکن
منکجا؟آقاکجا؟اینجاکجا؟مشهدکجا؟
یکفضایخوبوبیتکرار…فکرشرابکن
ماندهای دنبالیکفرصتکهکاریراکنی
دستتوتسبیحدراذکار…فکرشرابکن
آنگناهانیکهکردیراتصورمیکنی
میشویمشغولاستغفار…فکرشرابکن
زیرباران قطره های اشک پنهان میشود
پسریااینجانداردکار…فکرشرابکن
بینسرمایزمستان،خیسباران،خیسبرف
دستتوجاروشودابزار…فکرشرابکن
گرمرُفتنهستیوسرماچهمعنیمیدهد؟
بیخیالیازهواانگار…فکرشرابکن
باصدایخشخشجاروتفاخرمیکنی
خادمیهستیدرایندربار…فکرشرابکن
ناگهانطوفانسختیبیناینانگیزهشد
چوبجاروقصهگویِتلخِچوبِنیزهشد
برسرِنیزهسرِسالار…؟فکرشرانکن
پایکوبی،خندهیاشرار…؟فکرشرانکن
رقصشادی،طبلمستی،راسپرخونحسین
پیشچشممردمِانذار…؟فکرشرانکن
پاینیزهخواهریمویهکنانباحالِزار
کردبرآننیزهداراصرار…فکرشرانکن
سنگهایشامیانبرقاریقرآننخورد!
سرندیدهاذیتوآزار…فکرشرانکن
بزممی،بزمطرب،بزمحرامیهایپست
باوجودآنهمهاغیار…فکرشرانکن
ریسمانبرگردنطفلینبوده!! زیوراست !
نعرهبریکطفلکِتبدار…؟فکرشرانکن
راههموارونداردهیچپاییآبله
پایِکودک؟بوتههایِخار…؟فکرشرانکن
کوچهکوچه،راهبندان،مقصدیپردردسر
عمّهیساداتدربازار..؟فکرشرانکن
کودکانِسالخوردهظاهرو ، کهنهلباس
روبرویِخندهیتُجّار…؟فکرشرانکن
باهمینفکرِنکرده ، روز وشب تب میکنم
گریهبرآوارگیِ عمّه زینب میکنم
شاعر: ابراهیم روشن روش
برگرفته از صفحه نوکران امام حسین علیه السلام
سایشون مستدام ، اجرشون با صاحب عزا
دلتون شکست ، شاگردان امام صادق علیه السلام را هم دعا بفرمایید .
آقا قرار شاه و گدا هست یادتان ؟!
امام رضا(ع):
بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست.
5سال آخر امامت علی بن موسی الرضا (ع) در زمان خلافت عبدلله مامون گذشت.او که ارکان حکومت خویش را متزلزل می دید، با ارائه پیشنهاد مزورانه ولایت عهدی به امام رضا (ع)، در پی این بود که با این پیشنهاد و تهدید ایشان به قبول این پیشنهاد که به هیچ عنوان مورد قبول امام نبود، به 3هدف خویش دست یابد:
1- دورساختن وجود امام رضا از مدینه و خنثی سازی هرگونه قیام شیعیان و نیز بنی عباس بر علیه حکومت نامشروع خود
2- با آوردن امام به مرو و تحمیل ولایت عهدی به ایشان، مقداری از فشارها و تهدیدهای احتمالی از سوی علویان و ایرانیان را فرو نشاند.
3- مردم با دیدن حضور امام رضا علیه السلام در دستگاه خلافت مأمون، از شورش و مخالفت منصرف شوند.
یاسر خادم امام رضا علیه السلام می گوید:
پس از آن که ولایت عهدی امام رضا علیه السلام استقرار یافت، دیدم که امام علیه السلام دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، به خدا چنین عرض کرد:
«خدایا، تو می دانی که من در مورد قبول ولایت عهدی ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامی که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی».
امام رضا علیه السلام با قبول ولایت عهدی اجباری هم چون امام حسن علیه السلام که صلح تحمیلی معاویه را پذیرفتند به مردم فهماندند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود:
«تو چکاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی توانی آن را به دیگری واگذاری، و اگر خدا به تو نداده، چه حقّی داری که درباره آن تصمیم بگیری».
مامون وقتی صراحت گفتار و رفتار امام رضا را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود؛ لذا تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست.
مردم و دوستداران آن امام وقتی که خبر شهادت حضرت را شنیدند ازدحام کردند و گفتند که مأمون با نیرنگ امام علیه السلام را کشته است. مأمون شخصی را نزد مردم فرستاد و گفت تشییع جنازه به فرصتی دیگر موکول شده است. مأمون از ترس این که آشوبی برپا شود مردم را با این ترفند متفرق کرد و دستور داد جنازه آن حضرت را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند.
امام رضا علیه السلام هم چون اجداد پاکش، قبل از هر چیز، بنده خالص خدا بود و همه چیز را در خط بندگی خدا دنبال می کرد. زهد و عبادت و راز نیاز و مناجات و سجده های طولانی او، نشان می داد که دلداده خداست. رجاء بن ضحاک سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام را از مدینه به خراسان برعهده داشت، در این باره می گوید: «سوگند به خدا، مردی را ندیدم که با تقواتر از امام رضا علیه السلام باشد و در همه ساعات زندگی یاد خدا کند و به اندازه او خوف از عقاب خدا را در دل داشته باشد».
مهدی کرمی